خطبه 139-به هنگام شورى
بعضى از كسانى كه راجع به خطبه هاى اميرالمومنين (ع) تحقيق كرده اند مى گويند كه اين خطبه زمانى ايراد شد كه مى خواستند ابوبكر را به خلافت انتخاب كنند اما اكثر شارحان نهج البلاغه مى گويند كه اين خطبه به سبب شوراى شش نفرى كه به موجب وصيت عمر بن الخطاب تشكيل گرديد ايراد شده است و گفتيم كه عمر بن الخطاب قبل از اين كه از دنيا برود وصيت كرد كه بعد از او يك شوراى شش نفرى تشكيل گردد و خليفه اى را كه بايستى جانشين او شود انتخاب نمايد و ساير وقايع مربوط به آن شورا را چون در اين كتاب نوشته شده تكرار نمى كنيم.قبل از من هيچ كس به اندازه من، براى اجابت دعوت حق و رعايت مقررات خويشاوندى با اقربا و احسان و بخشش، تعجيل به خرج نداده است.لذا آنچه مى گويم بشنويد و سخن مرا به گوش هوش استماع نماييد و گفتار من اين است كه بعد از اين روز به زودى مى بينيد كه شمشيرها از غلاف بيرون مى آيد و عهدها زير پا گذاشته مى شود تا اين كه بعضى از خود شما رهبر گمراهان مى شويد و به خيل مردم نادان ملحق مى گرديد.خطبه 140-در نهى از غيبت مردم
اين خطبه مربوط است به مذمت و بدگويى از اشخاص و غيبت كردن.و بدگويى از اشخاص حتى اگر راست باشد مذموم است و در اين مورد حديثى از رسول الله (ص) نقل شده كه به اين مضمون مى باشد.روزى رسول الله (ص) در مسجد راجع به مذمت غيبت صحبت مى كرد و يكى از مستمعان پرسيد اى رسول الله (ص) اگر كسى در غياب ديگرى از او بدگويى كند ولى آنچه بگويد راست باشد آيا باز مرتكب گناه شده است؟ رسول الله (ص) گفت بلى و حتى اگر راست بگويد باز غيبت است و در غير آن صورت يعنى در صورت دروغ گفتن بهتان ناحق زده است كه گناهى است بزرگ و غزالى دانشمند معروف كه در سال 508 هجرى در طوس زندگى را به درود گفت در كتاب خود به اسم احياء العلوم دوازده مورد را ذكر كرده كه هر يك از آنها اگر در غياب ديگرى گفته شد غيبت است و موارد ديگر را هم كه مشمول گناه غيبت نمى شود ذكر نموده و از جلمه اگر مظلومى كه مورد ستم قرار گرفته در غياب ظالم از او در مورد ستمى كه بر وى وارد آمده بدگويى كند آن بدگويى در مورد آن ستم مشمول گناه غيبت نمى شود (كه اين موضوع در قرآن در آيه 148 از سوره نساء آمده است).بر كسانى كه مرتكب گناه نشده اند و خداوند آنها را از ارتكاب گناه بر كنار داشته شايسته است كه بر كسانى كه مرتكب گناه مى شوند ترحم كنند و شكرگزارى از اين كه گناهنكار نيستند آنها را وا دارد كه از بدگويى در مورد كسانى كه گناه كرده اند اجتناب نمايند.شايسته نيست كه يك برادر مومن عيب جويى را شعار خود بكند و برادر مومن ديگر را به سبب گناهى كه كرده مورد نكوهش قرار دهد.هر كس بايد اين را بداند كه زمانى در جايى مرتكب گناهانى شده كه خداوند آن را پوشانيده (عيبهاى او را پوشانيده) و آنچه او كرده بزرگتر از آن مى باشد كه بر ديگرى عيب مى گيرد.چگونه شخصى مى تواند گناه ديگرى را مورد عيب جويى قرار بدهد در صورتى كه خود مرتكب گناهى مانند آن گرديده و اگر چنان گناه را نكرده باشد در گناهى بزرگتر از فرمان خدا سرپيچيده است.به خداوند سوگند اگر مرتكب گناهى بزرگ نشده باشد مرتكب گناهى كوچك شده ليكن عيب جويى او به سبب گناه ديگرى يك گناه بزرگتر مى باشد.اى بنده خدا، براى عيب جويى از گناه ديگرى عجله نكن زيرا ممكن است كه خداوند گناه او را عفو كرده باشد و مغرور مشو كه گناه نكرده اى زيرا ممكن است كه مرتكب گناهى كوچك شوى و به مجازات برسى.هر كس كه از عيب ديگرى مطلع مى شود، بايستى به فكر عيب خود بيفتد و از غيبت
كردن ديگرى خوددارى نمايد.هركس كه گناه ديگرى را مى بيند بايستى به شكرانه اين كه از آن گناه مبرا مى باشد از گفتن عيب او خوددارى نمايد.
خطبه 141-درباره نهى از غيبت
اين خطبه هم مثل خطبه قبل، در مذمت از غيبت و بدگويى است و اميرالمومنين (ع) در اين خطبه مى گويد تاثير بدگويى زياد مى باشد، به طورى كه حتى يك سخن باطل و دروغ، در مورد يك شخص بر حق و راست، در او موثر واقع مى شود و كسانى كه عادت دارند از اشخاص بدگويى كنند بايد اين خطبه مولاى متقيان را بخوانند و صائب تبريزى شاعر فارسى زبان با الهام از توصيه اميرالمومنين (ع) مى گويد: كوه ناهموار را هموار كردن سخت نيست حرف ناهموار را هموار كردن مشكل است اى مردم، اگر شما برادر دينى خود را مى شناسيد و مى دانيد كه او در دين استوار و رهروى راه راست مى باشد ديگر نبايد بدگويى ديگران را راجع به او بپذيريد.بدانيد كه يك تيرانداز، تير مى اندازد و ممكن است كه تيرش خطا كند اما تير سخن ناحق در قلب انسان فرو مى رود و خدا كه حاضر و شنونده مى باشد ناراضى مى گردد و آگاه باشيد كه بين حق و باطل بيش از چهار انگشت فاصله نيست.از اميرالمومنين (ع) پرسيدند كه منظورش از اين گفته چيست؟ او چهار انگشت خود را در گوشه چشم قرار داد به طورى كه انگشتان او بين چشم و گوش قرار گرفت و گفت: باطل اين است كه بگويى با گوش خود شنيدم و حق اين است كه بگويىبا چشم خود ديدم.
خطبه 142-درباره نيكى به نااهل
بخشش و احسان در مورد اشخاص نااهل و آنها كه مستوجب احسان نيستند، بخشش و احسان نيست و اگر براى داد و ستد دنيوى نباشد تا اين كه در مقابل چيزى بستانند، يك عمل بيهوده است و آنهم كه مورد بخشش و احسان قرار مى گيرد اگر نااهل و ناصواب باشد سپاسگزارى نمى شود و در اين خطبه اميرالمومنين (ع) شرط بخشش و احسان را بيان مى نمايد.كسى كه در مورد نااهل احسان كند و به كسانى كه مستحق نيستند بخشش نمايد يگانه حظى كه از اين كار مى برد يك مشت سخنان به ظاهر تشكرآميز افراد ناصالح و اشرار و نادان است.تا وقتى كه بخشانيده به افراد ناصالح نعمت مى دهد مى گويند (ما اجود يده)- چه دست با سخاوت دارد- در صورتى كه همان شخص از لحاظ خداوند مردى بخيل است (براى اين كه دارايى خود را به غير مستحق بذل كرده است).وقتى خداوند به كسى ثروت مى دهد، او بايد از آن ثروت، خويشاوندان فقير خود را دستگير باشد و به آنها ميهمانى بدهد و افراد زندانى و گرفتار را آزاد نمايد و به فقير كمك كند و به كسى كه مقروض است مساعدت نمايد تا وام خود را بپردازد.ديگر از شرايط بخشش و احسان اين است كه شخص ثروتمند نفس خود را مقيد به سختيها در راه كمك به مستحقان بكند و درآن طريق از ناهموارى نهراسد و اگر اين شرايط در كسى كه احسان و بخشش مى كند جمع باشد، علاوه بر نيك نامى و مكارم دنيوى، مزاياى اخروى را هم كسب خواهد كرد.ان شاءالله
خطبه 143-در طلب باران
اين دومين خطبه مربوط به طلب باران از خداوند است كه در اين كتاب آورده مى شود و به قول مرحوم سيدرضى گردآورنده نهج البلاغه اين دومين خطبه در مورد استسقاء مى باشد و در دوره هاى بعد در دنياى اسلامى هر بار كه مردم براى طلب باران از شهرها خارج شدند و به مصلى رفتند تا اين كه از خداوند باران بخواهند باسوادان آنها براى خواندن دعاى باران از خطبه هاى اميرالمومنين (ع) الهام گرفتند.هان اى مردم اين را بدانيد زمينى كه شما را حمل مى كند و آسمانى كه بالاى سر شما مى باشد از روى ترحم يا به سبب اين كه مورد محبت شما قرار بگيرند و شما در مقابل خوبى آنها معامله متقابل بكنيد بركت خود را به شما بذل نمى كنند بلكه آنها فرمانبردار خداوند هستند و به دستور خداوند آنچه بايد به شما برسد به شما ارزانى مى دارند.وقتى بندگان خداوند مبادرت به اعمالى مى كنند كه نبايد بكنند خداوند از نعمتهاى خود كه بايستى به آنها برسد مى كاهد و بركات خود را حبس مى نمايد و درهاى خزائن خيرات خداوند بسته مى شود تا كسانى كه بايد توبه كنند مبادرت به توبه نمايند و آنهايى كه گناه مى كنند با استغفار از گناه كناره بگيرند و آن كه بايد با گرفتن پند ، عبرت بگيرد، متنبه شود.وقتى بندگان خدا از او طلب بخشايش مى كنند و مى خواهند كه خداوند گناههاى آنان را ببخشايد درهاى روزى به رويشان باز مى شود و رحمت خداوند شاملشان مى گردد و خداوند مى گويد: استغفرو اريكم انه كان غفارا يرسل السماء عليكم مدرارا و يمددكم باموال و بنين و يجعل لكم جنات و يجعل لكم انهارا- از خداوند طلب غفران بكنيد و بدانيد كه خداوند غفار است و اگر از خداوند بخشايش بخواهيد از آسمان براى شما باران مى فرستد و مال و فرزندان شما را بركت مى دهد و باغها و شهرها براى شما به وجود مى آورد.رحمت خداوند شامل كسى مى شود كه به سوى توبه رو كند و ارتكاب گناه را ترك نمايد و قبل از مرگ خود را براى عزيمت به دنياى ديگر آماده كند.خدايا، ما از بس صداى چهارپايان و ناله فرزندان را شنيديم از زير خيمه ها و سقفها بيرون آمديم و به سوى تو روان شديم تا اين كه از رحمت و فضل و نعمت تو برخوردار شويم و عاجزانه اعتراف مى نماييم كه از غضب و كيفر تو، بسى بيم داريم.خدايا ما را از باران رحمت خود برخوردار كن و راضى مشو كه ما نااميد بشويم و ما را بر اثر خشكسالى نابود منما و اعمال بعضى از ما را كه سفيه هستند اى ارحم الراحمين، به پاى همه ننويس.خدايا ما از خيمه ها و خانه ها خارج شده و به سوى تو آمده ايم تا از چيزهايى كه بر تو پوشيده نيست از تو استمداد كنيم و تو مى دانى كه ما دچار مضيقه ها هستيم و آسمان ما بدون باران و زمين ما بدون محصول است و فتنه هاى گوناگون هم ما را در تنگنا قرار داده و براى همه اينها از تو مدد مى خواهيم.خدايا از تو مى خواهيم كه ما را به سبب گناهانمان مورد عتاب قرار ندهى و كردار ناشايسته ما، شاخص قضاوت تو در مورد ما نشود و ما را با اندوه و نااميدى برنگردان.خدايا باران خود را كه منبع بركت مى باشد به ما ارزانى كن تا اين كه حيوان، و گياه سيراب شوند و نهرها جارى گردد و آنچه از گياهان از دست رفته، دوباره برويد و كشتزارهاى ما ثمر بدهد و درختان داراى ميوه گردد و آب زمينهاى مسطح و قابل زراعت را مشروب نمايد و تستورق الاشجار و ترخص الاسعار انك على ما تشاء قدير- تا اين كه برگ درختان برويد و بهاى همه چيز ارزان شود، به درستى كه تو بر هر چه بخواهى قدرت دارى.
خطبه 144-فضيلت خاندان پيامبر
اين خطبه، در وصف خاتم الانبياء (ص) و آل رسول است و اميرالمومنين (ع) در اين خطبه تصريح مى كند كه خداوند خاندان رسول الله (ص) را كه از قبيله قريش و طايفه بنى هاشم هستند براى امامت و رهبرى مسلمين انتخاب نمود و ديگران كه ادعايى در اين مورد مى كنند و خود را از (راسخان علم) معرفى مى نمايند دروغ مى گويند براى اين كه (راسخان علم) خانواده نبوت هستند.خداوند، رسولان خود را مورد وحى قرار داد و آنها را براى راهنمايى مردم فرستاد تا اين كه حجت او را بر بندگان ابلاغ كنند و با صداقت، آنان را به راه راست دعوت نمايند تا اين كه بندگان بهانه نداشته باشند و نگويند كه نمى دانستيم و راهنما نداشتيم.بدانيد كه خداوند كه رسولان خود را براى هدايت خلق فرستاد از درون و اسرار همه آگاه است و مى دانست در باطن هر كس چه مى گذرد و فرستادن رسولان از طرف خداوند آزمايشى است تا معلوم شود كدام يك از بندگان آماده براى عمل صالح هستند و عاملان اعمال صالح، پاداش دريافت مى كنند و آنها كه مرتكب گناه مى شوند كيفر مى بينند.برترى خاندان رسول الله (ص) كسانى هستند كه از روى دروغ و هواى نفس دعوى مى كنند كه آنها راسخان علم هستند نه ما، و اين دعوى آنها كذب محض است و خداوند به ما مرتبه اى بلند داد و آنها را به حال خود گذاشت و ما از طرف خداوند داراى مرتبه رهبرى خلق شديم و آنان داراى اين پايه و مرتبه نشدند و خداوند ما را در جرگه اى كه مورد توجه مخصوص او مى باشد وارد كرد ولى آنان از آن جرگه اخراج شدند.ما آن نزد خداوند داراى مرتبه هستيم كه هدايت خلق به ما واگذار گرديده تا اين كه كسانى كه نابيناى باطنى هستند بينا بشوند.خداوند امامان را از قبيله قريش و طايفه بنى هاشم برگزيد و غير از آنها هيچ كس داراى صلاحيت رهبرى خلق نيست و هر كس كه غير از آنها دعوى رهبرى نمايد دعوى اش باطل است.آنهايى كه گمراه هستند آنها چيزى را كه داراى دوام و بقاء نيست (يعنى دنيا) انتخاب كردند اما چيزى را كه داراى بقا مى باشد (يعنى آخرت) دور انداختند و آب صاف و گوارا را ترك كردند و آب گل آلوده نوشيدند.كسى كه او را به پيشوايى خود برگزيده ايد مردى است فاسق كه همواره مشغول كارهاى ناشايسته مى باشد و طورى با آن منكرات انس گرفته كه نمى تواند دست از آنها بردارد و عمر را در راه منكرات گذرانيده و اينك موى سر و رويش سفيد شده و چنان به دنيا چسبيده كه در راه دنيا پرستى، چون امواج دريا از غرق كردن هيچ چيز مضايقه ندارد و چون آتش كه در علفهاى خشك بيفتد همه چيز را مى سوزاند مشروط بر اين كه منظورهاى دنيوى او تامين بشود.كجا رفتند آنهايى كه داراى عقل كامل بودند و عقل آنها چون چراغ رستگارى راه را براى همه روشن مى كرد و كجا رفتند صاحبان چشمهاى بينا كه در ديدگانشان نور تقوى مى درخشيد و كجا هستند صاحبان قلبهايى كه در دل آنها جز طاعت خداوند و اخلاص نسبت به حق چيزى نبود.ولى اينان (بنى اميه) مانند جيفه خواران به زخارف دنيا حمله ور شده اند و مانند لاشخوران، هنگام خوردن جيفه، براى اموال و كارهاى حرام دنيا با يكديگر نزاع مى ك
نند و در نظرشان چيزهايى كه شاخص بهشت و جهنم است و آن دور را از يكديگر تميز مى دهد برداشته شده و با اعمال منكر خود به بهشت پشت كردند و به طرف جهنم رفتند وقتى خداوند به آنها امر كرد كه مطيع باشند و بندگى بكنند، نافرمانى كردند و پشت نمودند، اما هنگامى كه شيطان از آنها دعوت كرد كه به سويش بروند دعوت ابليس را اجابت نمودند و به سويش رفتند.
خطبه 145-در فناى دنيا
در اين خطبه اميرالمومنين (ع) از بى وفايى دنيا صحبت مى كند و پايان خطبه مربوط است به بدعت كه در اسلام وضع يك روش جديد مى باشد كه نه مطابق با احكام قرآن است و نه مطابق با سنت رسول الله (ص) و اميرالمومنين (ع) بدعت را نهى كرده است.اى مردم، بدانيد كه شما در اين دنيا، آماج تيرهاى مرگ هستيد (هر زمان مرگ شما را تهديد مى كند) و هر جرعه آب كه مى نوشيد ممكن است در گلوى شما توليد سرفه كند و هر لقمه غذا كه مى خوريد ممكن است در گلوى شما گير نمايد.هيچ كس به هيچ يك از نعمتهاى جهان دسترسى پيدا نمى كند مگر اين كه نعمتى را از دست بدهد و بر عمر هيچ آفريده اى يك روز افزوده نمى شود مگر اين كه روزى از عمرش كاهش يابد و غذايى جديد برايش فراهم نمى شود مگر اين كه غذاى سابق را از دست بدهد و اثرى از كسى به وجود نمى آيد مگر اين كه اثرى از او بميرد و چيزى جديد براى كسى ايجاد نمى گردد مگر اينكه چيز جديد وى كهنه شده باشد و هيچ نهال تازه برايش نمى رويد مگر وقتى كه گياه خشك شده اش فرو بريزد.اصلها رفتند و ما فروع آنها هستيم و چطور مى توان قبول كرد كه فرعها بعد از اصلها باقى بماند.در خصوص بدعت هيچ بدعت به وجود نمى آيد مگر اين كه سنت را ترك نمايند و لذا از بدعتها اجتناب كنيد و راه مستقيم را انتخاب نماييد و امور گذشته رجحان دارد و كارهاى جديد ناپسندترين آنها است.خطبه 146-راهنمائى عمر
خليفه دوم عمر بن الخطاب از كثرت سربازان ارتش ايران وحشت داشت و به موجب اين خطبه اميرالمومنين (ع) او را دلدارى داد كه از كثرت سربازان ايران بيم به خود راه ندهد چون در جنگهاى اسلامى پيروزى مسلمين وابسته به اين نيست كه شماره سربازان سپاه خصم، كم باشد و چون عمر بن الخطاب خود مى خواست در ميدان جنگ با ايرانيان حضور به هم برساند و پيكار كند اميرالمومنين (ع) به دلايلى كه در اين خطبه ذكر شد او را از شركت مستقيم در جنگ مانع شد.در اين جنگ كه تو پيش مى گيرى موضوع پيروزى يا شكست وابسته به كثرت يا قلت سربازان نيست چون اين جنگ از جمله جنگهاى مربوط به دين خدا مى باشد و در جنگهاى دين ، خداوند قشون اسلام را پشتيبانى كرد و تقويت نمود تا اينكه اسلام به مرحله اى از پيشرفت كه مى دانى رسيد و خورشيد سعادت اسلام طالع گرديد و چون اين جنگ هم جنگ اسلام بود ما به وعده نصرت خداوند اطمينان داريم، زيرا خداوند به وعده اى كه مى دهد وفا مى كند و از قشون خود پشتيبانى مى نمايد.اين را بدان كه وضع كسى كه عهده دار اداره امور مسلمين مى باشد (يعنى خليفه) مانند رشته اى است كه دانه ها را (مثل دانه هاى تسبيح) به هم متصل مى كند و تا آن رشته باقى است دانه ها مجتمع است و اگر آن رشته گسسته شود دانه ها متفرق مى گردد و شايد بعضى از آنها به دست نيايد تا جمع شود.قوم عرب، امروز گرچه از لحاظ تعداد زياد نيست اما از نظر ايمان به اسلام زياد است و چون مجتمع مى باشد يك نيروى قابل ملاحظه را تشكيل مى دهد و تو در بين قوم عرب چون محور آسياب باش و امور اين قوم را اداره كن تا اين كه آسياب به گردش ادامه بدهد.اگر تو بخواهى از اين جا بروى و در ميدان جنگ حضور به هم برسانى، عربهايى كه اينك از دستور تو اطاعت مى كنند عهد وفادارى را زير پا خواهند گذاشت و در اطراف سر بلند خواهند كرد و تو كه در ميدان جنگ هستى در عقب خود، آنقدر مواجه با مشكلات خواهى گرديد كه در جلوى تو (در قشون دشمن) آن اندازه براى تو مشكلات وجود نخواهد داشت.اما عجمها بعد از اين كه تو را در ميدان جنگ ببينند مى گويند كه اين پيشواى قوم عرب است و بايد او را دستگير كرد و قطعه قطعه نمود تا اينكه آسوده بشويم و بعد از اين كه تو در جنگ كشته شوى، وضع اعراب دشوار مى شود.تو بيم دارى از اين كه آنها (يعنى ايرانيان) مقدم بر حمله بشوند ولى بدان كه خداوند سبحان بيش از تو از آنها بيزار است و خود او براى تغيير دادن وض
ع آنها و نصرت مسلمين از تو مقتدرتر مى باشد.از انبوه قشون آنها بيم نداشته باش زيرا در گذشته كه ما به جنگ مى رفتيم متكى به فزونى شماره سربازان خود نبوديم بلكه با تكيه دادن به كمك خداوند پيكار مى نموديم.