خطبه 009-درباره پيمان شكنان - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

ذبیح الله منصوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 009-درباره پيمان شكنان

اين خطبه مربوط است به كسانى كه در جنگ جمل بعد از اين كه بانگ برمى آوردند و مى خروشيدند همين كه جنگ شروع شد ترسيدند و گريختند و حضرت اميرالمومنين (ع) در اين خطبه در كمترين كلمات و كوتاه ترين جمله ها، معانى وسيع را بيان مى نمايد و اين از مشخصات كلام آن حضرت است كه معانى وسيع در كلماتى معدود و جمله هايى كوتاه گنجانيده شده و ديگر اين كه حضرت اميرالمومنين (ع) عقيده داشتند كه در جنگ، فرياد نبايد جاى عمل بازو را بگيرد و آنچه در جنگ موثر مى باشد اعمال بازوان است نه فرياد زدن و غوغا كردن و به همين جهت آن حضرت در جنگ به سربازان سپاه خود مى گفتند اگر در موقع جنگ در غوغا صرفه جويى كنيد بهتر است.

و آنها طورى غوغا به راه انداختند كه چون رعد به صدا درآمدند و طورى خودستايى كردند كه مثل برق درخشيدند با اين همه، بعد از اين كه جنگ شروع شد طورى وحشت بر آنها مستولى گرديد كه گريختند.

ولى ما غوغا به راه نمى اندازيم و صداى رعد بر نمى آوريم مگر با تاختن بر دشمن و مانند سيل به حركت در نمى آييم مگر به شكل بارانيدن باران تيرها بر خصم.

خطبه 010-حزب شيطان

بعضى از شارحان نهج البلاغه عقيده دارند كه اين خطبه قسمتى است از خطبه اى طولانى تر كه آن قسمت به دست مرحوم سيدرضى گردآورنده نهج البلاغه نرسيده و بنابر نظريه شارحان نهج البلاغه و بخصوص ابن ابى الحديد اين خطبه موقعى ايراد شده كه طلحه و زبير بعد از اين كه بيعت خود را با حضرت زير پا گذاشتند، به اتفاق عايشه به سوى بصره رفتند و ابن ابى الحديد مى گويد كه به نظر مى رسد منظور حضرت اميرالمومنين (ع) در اين خطبه فقط شيطان رجيم نيست بلكه معاويه را هم در نظر دارد چون معاويه تحريك كرد تا طلحه و زبير، عليه حضرت اميرالمومنين (ع) خروج كنند اما متن خطبه نشان مى دهد كه منظور حضرت، در درجه اول شيطان رجيم است.

آگاه باشيد كه شيطان افراد حزب خود را جمع آورى كرد و سواران و پيادگان سپاه خود را بسيج نمود و با من چيزى است كه هرگز از من جدا نمى گردد و آن بصيرت من است.

من مردى نيستم كه هرگز خود را با آنچه در آن شبهه وجود دارد گول زده باشم و نه ديگرى توانسته است با اين ترتيب مرا گول بزند و بفريبد.

به خداوند سوگند كه من براى آنها يك استخر (بركه) وسيع به وجود مى آورم تا كسانى كه به قصد نوشيدن وارد آن مى شوند نتوانند از آن خارج
شوند و آنهائى كه از آن خارج مى شوند ، هرگز درصدد بر نمى آيند كه به آنجا رجعت نمايند.

خطبه 011-خطاب به محمد حنفيه

مقدمه اين خطبه را كه يازدهمين خطبه اين كتاب است ما از نهج البلاغه اى كه مفتى جعفر حسين پاكستانى ترجمه كرده اقتباس مى نماييم و اين مقدمه را مفتى جعفر حسين نوشته و مى دانيم كه اين خطبه از طرف حضرت اميرالمومنين (ع) در زمانى ايراد شده كه پرچم جنگ جمل را به پسرش محمد بن حنفيه سپرده و به قاعده اين خطبه بايستى اندكى قبل از جنگ جمل ايراد شده باشد چون پرچم سپاه را قدرى پيش از آغاز جنگ به كسى كه صالح باشد مى سپارند و اين احتمال هم وجود دارد كه يك روز يا دو روز قبل از جنگ ، حضرت اميرالمومنين (ع) پرچم را به پسرش داده باشد و آنچه مفتى جعفر حسين در مقدمه اين خطبه نوشته اين است: واقدى مورخ معروف مى گويد كه حضرت رسول الله (ص) قبل از رحلت به على بن ابوطالب (ع) گفت بعد از من از تو پسرى به وجود خواهد آمد و من ميل دارم كه تو نام مرا روى او بگذارى و او را محمد بخوانى و در دوره خلافت عمر بن الخطاب سپاه اسلام در منطقه يمامه با يك قبيله ياغى جنگيد و بعد از غلبه ، زنان قبيله را اسير كردند و به مدينه بردند و در بين زنهاى آن قبيله به اسم بنى حنيفه دخترى جوان بود به اسم بنت جعفر و آن قسمت از مردان قبيله كه خود را به مدينه
رسانيدند از حضرت على بن ابوطالب (ع) درخواست نمودند كه آن دختر را از اسارت كه منتهى به كنيز شدن وى مى گردد برهاند و حضرت هم درخواست آنها را پذيرفت و فديه آن دختر را پرداخت و بنت جعفر آزاد شد و بعد آن دختر جوان حضرت على بن ابوطالب (ع) را به همسرى پذيرفت و از آن وصلت پسرى به وجود آمد كه حضرت نامش را محمد گذاشت و چون مادرش از قبيلبه بنى حنيفه بود موسوم به محمد بن حنفيه شد و او بعد از رسيدن به سن رشد از حيث شجاعت و خصايل برجسته مانند پدرش گرديد و در دو جنگ جمل و صفين طورى شجاعت خود را به ثبوت رسانيد كه سربازان دشمن از شنيدن نامش بيمناك مى شدند و شيخ بهائى در كشكول مى گويد كه از اميرالمومنين (ع) پرسيدند چرا حسن و حسين را در خط اول قرار نمى دهى ولى محمد بن حنفيه را مامور خط اول جنگ مى نمايى و اميرالمومنين پاسخ داد كه محمد بن حنفيه فرزند من است اما حسن و حسين فرزندان رسول الله (ص) هستند و شيخ بهائى باز در كشكول مى گويد كه در جنگ جمل به محمد بن حنفيه گفتند آيا متوجه هستى كه پدرت، حسن و حسين را از منطقه خطرناك جنگ دور نگاه داشته و تو را به منطقه خطرناك فرستاده و محمد بن حنفيه پاسخ داد كه من دست راست پدرم هستم و حسن و
حسين دو چشم او و چشمها را بايستى با دست راست از خطر حفظ كرد.

علامه ممقانى اين پاسخ را از اميرالمومنين (ع) مى داند و مى گويد كه از آن حضرت پرسيدند چرا حسن و حسين را دور از منطقه خطر نگاه داشته و محمد بن حنفيه را به منطقه خطر فرستاده و آن حضرت پاسخ داد كه محمد بن حنفيه دست راست من است و حسنين دو چشم من و چشمها را با دست راست حفظ مى كنند و محمد بن حنفيه تا سن شصت و پنج سالگى حيات داشت و دو دوره خلافت عبدالملك بن مروان خليفه امورى در 80 هجرى قمرى و به روايتى در سال 81 هجرى از اين جهان رفت و بعضى از مورخان نوشته اند كه در مدينه زندگى را بدرود گفت و بعضى محل درگذشت او را طائف نوشته اند و در اين خطبه، حضرت اميرالمومنين (ع) پسرش محمد بن حنفيه را هنگام سپردن پرچم به او خطاب قرار مى دهد.

به فرض اين كه كوهها به جنبش درآيد و از جا كنده شود نبايد در تو، تزلزل ايجاد گردد.

دندانها را بر هم فشار بده و سرت را به خداوند به امانت (به عاريت) بسپار و طورى پاهاى خود را بر زمين استوار كن كه گويى دو پاى تو در زمين فرو رفته است.

امتداد بينايى تو بايد به قدرى باشد كه بتوانى منتهاى سپاه دشمن را ببينى و در فاصله نزديك چشمهاى خود را ببن
د (نيم نظر بينداز) و بدان كه پيروزى، عطيه خداوند است و از جانب خداى سبحانه عايد تو خواهد شد.

خطبه 012-پس از پيروزى بر اصحاب جمل

اگر شخصى با داشتن هر گونه امكان اعم از امكان جسمى و مالى اقدام به عملى كه بايستى به انجام برساند نكند سوء نيت خود را آشكار مى نمايد و ثابت مى شود كه قلب او مايل به آن كار واجب نيست اما اگر كسى فاقد امكانات باشد معهذا در قلب خود بخواهد كارى را كه واجب مى داند به انجام برساند چون داراى حسن نيت مى باشد از خداوند پاداش خواهد گرفت و حضرت اميرالمومنين (ع) در اين خطبه در جواب مردى كه راجع به برادرش با وى صحبت كرد اين نتيجه بزرگ معنوى را به پرسش كننده تفهيم مى نمايد.

بعد از اين كه خداوند او (على بن ابوطالب (ع)) را بر اصحاب جمل فاتح گردانيد يكى از اصحاب خود او گفت دوست مى داشتم برادرى كه اسمش فلان است در اينجا حضور مى داشت و مى ديد كه چگونه خداوند تو را بر دشمنانت فاتح كرد.

امام (ع) از آن مرد پرسيد آيا برادرت با ما تمايل قلبى داشت.

آن مرد پاسخ داد بلى.

امام گفت: پس برادرت با ما بود همانگونه كه اكنون در سپاه ما كسانى هستند كه در پشت پدران و بطن مادران خود مى باشند و در موقع از پشت پدران و بطن مادران پاى بيرون خواهند گذاشت و ايمان (به خداوند و اسلام) از آنها نيرومند خواهد گرديد.

خطبه 013-سرزنش مردم بصره

ابن ميثم روايت مى كند كه سه روز بعد از خاتمه جنگ جمل كه اميرالمومنين (ع) با سپاه خود بصره را اشغال كرده بود نماز صبح را در مسجد بصره خواند و بعد از نماز ايستاد و پشت به ديوار داد و اين خطبه را كه حاوى نكوهش از پندار و كردار مردم بصره مى باشد ايراد كرد و در اين خطبه، مقصود از (زن) عايشه و مقصود از چهارپا شتر است و جنگى كه منتهى به اشغال بصره از طرف اميرالمومنين شد به اسم جنگ جمل خوانده مى شود چون در آن جنگ عايشه سوار بر شتر بود و گر چه در علل شعله ور شدن جنگ جمل كسانى دخالت داشتند اما محرك اوليه آن جنگ عايشه بود كه به ظاهر، به خون خواهى عثمان آن جنگ را برانگيخت در صورتى كه خود او در زمان خلافت عثمان يكى از بزرگترين دشمنان خليفه سوم بود و زمانى كه از مكه به سوى مدينه مى رفت، در راه از عبدالله بن سلمى شنيد كه مردم با على بن ابوطالب (ع) بيعت كردند و او را خليفه دانستند و عايشه بعد از وقوف بر آن خبر گفت ميل داشتم كه آسمان بر زمين فرود مى آمد و على خليفه نمى شد و عزيمت خود را براى رفتن به مدينه تغيير داد و به مكه مراجعت كرد و مقدمات جنگى را كه بعد موسوم به جنگ جمل شد فراهم نمود و طلحه و زبير در مكه به
عايشه ملحق شدند و بعد از اين كه سپاهى بسيج شد مى خواستند براى جنگ به مدينه بروند اما به عللى كه در بسيارى از تواريخ اسلامى نوشته شده رفتن به بصره را ترجيح دادند و محمد بن حنفيه، پسر اميرالمومنين (ع) در جنگ جمل از بين صدها سرباز دشمن گذشت و خود را به شترى كه عايشه بر آن سوار بود رسانيد و آن را پى كرد (پى زد) و آوازه دليرى محمد بن حنفيه در جنگ جمل در دنياى صدر اسلام جهانگير شد.

شما سربازان سپاه يك زن بوديد و رهروانى كه در قفاى يك چهارپا افتاديد و تا زمانى كه چهار پا بانگ بر مى آورد آن را تعقيب مى كرديد و همين كه پى چهارپا را زدند به سوى قهقرا رفتيد (به عقب گريختيد).

شما مردمى هستيد داراى اخلاق نكوهيده و پيمانتان قابل اعتماد نيست و دين و آيين شما اين است كه اختلاف و نفاق بيندازيد و سرشت شما تلخ و شور است (خيلى زننده است) و آن قدر نامطلوب هستيد كه اگر بى گناهى بين شما به سر ببرد و با زندگى شما انباز باشد به همين گناه كه بين شما زندگى كرده مورد مواخذه قرار خواهد گرفت و اگر از بين شما برود به سبب اين كه شما را ترك كرده مورد رحمت خداى خود قرار مى گيرد.

پندارى ديدگان من، مسجد شما را مى بيند كه مانند يك كشتى در آب ق
رار گرفته و خداوند از تحت و فوق آن را مشمول عذاب مى كند و هر كه در آن است غرق مى شود.

روايت ديگر راجع به هجوم آب در مسجد قسم به خداوند كه سرزمين شما به زودى طورى غرق در آب خواهد شد كه مسجد آن مانند تنه كشتى در آب يا چون سينه مرغى روى آب به نظر مى رسد.

روايت ديگر مثل سينه پرنده اى كه در موج دريا باشد.

روايت ديگر راجع به هجوم آب بلاد شما (بصره و حومه آن) داراى خاكى است كه ناپاكترين خاك بلاد خدا مى باشد و از نزديكترين خاكهاى خدا به آب (به دريا) و از دورترين خاكها به آسمان است.

از ده قسمت بلاد شما، 9 قسمت آن با فتنه و شر قرين است.

آن كس كه ساكن دائمى بلاد شما است چون يك زندانى است كه محبوس گناه خود مى باشد و آن كس كه از آنجا بيرون برود مورد بخشايش پروردگار قرار خواهد گرفت.

اين گونه مى انديشم كه گويى شهر شما را مى بينم كه آب آن را فراگرفته و طبقات آب بالاى شهر است به طورى كه جز بلندترين قسمت مسجد چيزى از شهر به چشم نمى رسد و آن قسمت كه مشاهده مى شود مانند پرنده اى مشهود مى گردد كه بر سطح دريا نشسته باشد.

خطبه 014-در نكوهش مردم بصره

اين خطبه هم مثل خطبه سيزدهم مربوط است به مردم بصره و مانند تمام گفتارهاى حضرت اميرالمومنين (ع) در ايجاز و فصاحت در كلام بشرى نظير ندارد و اين حقيقت را بايد دانست كه كلام مولاى متقيان (ع) آن قدر موجز و فصيح و بليغ است كه اگر آن را از قالب زبان عربى وارد قالب زبان ديگر بكنند، به طور مسلم قسمتى از معانى كلام ناگفته مى ماند و هنوز در جهان مترجمى پيدا نشده كه بتواند كلام حضرت اميرالمومنين (ع) را (البته كلام خطبه ها را) طورى ترجمه كند كه از معانى، چيزى به جا نماند كه در ترجمه گنجانيده نشده مگر اين كه براى هر جمله يا هر چند جمله از كلام حضرت (در خطبه ها) يك تفسير كافى بنويسد تا اين كه از معانى چيزى به جا نماند.

سرزمين شما نزديك به دريا مى باشد (در مجاورت دريا قرار گرفته) و از آسمان به دور است .

عقول و ادراكهاى شما سبك است و در آنچه طرح مى كنيد و براى آن نقشه مى كشيد مقرون به سفاهت مى باشد پس نه عجب كه شما آماج تيراندازان مى شويد و آنهائى كه ولع خوردن دارند شما را مى خورند و وجود شما طعمه شكارچيان مى شود.

خطبه 015-در برگرداندن بيت المال

اين خطبه مربوط است به كارهايى بر خلاف عدالت كه در دوره خليفه سوم اتفاق افتاد و در آن دوره زمينهايى را از كسانى مى گرفتند و به بنى اميه كه از خويشاوندان خليفه سوم بودند مى دادند و حضرت اميرالمومنين (ع) در اين خطبه مى گويد كه آنها را به صاحبان حقيقى مسترد خواهد كرد و همين كار را هم كرد و حق را به كسانى كه از حق خود محروم شده بودند رسانيد.

به خداوند سوگند كه اگر از آنها (يعنى از اراضى و اموال ديگر) چيزهايى را كشف نمايم كه با آن اموال، مبادرت به ازدواج كرده يا مبادرت به خريدارى كنيزان نموده باشند آن اموال را به كسانى كه مالك حقيقى آنها هستند بر خواهم گردانيد و ترديدى وجود ندارد كه با اجراى عدالت براى همه گشايش حاصل مى شود و اگر كسى احساس كند كه از عدالت مورد مضيقه قرار مى گيرد بايد بداند كه از ظلم بيشتر مورد مضيقه قرار خواهد گرفت.

خطبه 016-به هنگام بيعت در مدينه

بر طبق نظريه شارحان نهج البلاغه اين خطبه زمانى از طرف حضرت اميرالمومنين (ع) ايراد شده كه مسلمين در مدينه با آن حضرت بيعت مى كردند.

در اين خطبه حضرت اميرالمومنين (ع) مردم را از لحاظ معتقدات آنها و دارا بودن تقوى يا نداشتن آن به چند دسته تقسيم مى نمايد.

من رهين آن چيزى هستم كه مى گويم و مسئوليت آنچه مى گويم با من است و من درستى گفته خود را تضمين مى نمايم.

هر كس كه آزمايشهاى گذشته به او آموخته كه كيفر وجود دارد (خداوند كيفر مى دهد) با مدد تقوى دچار شبهه ها نخواهد گرديد.

آگاه باشيد كه اين وضع، براى شما، ادامه نخواهد يافت و بليه، به شكل و وضع روزى كه خداوند پيغمبر (ص) خود را مبعوث نمود به شما باز خواهد گشت.

به آن كه پيغمبر (ص) خود را از روى حق و راستى منصوب كرد سوگند كه اوضاع شما، به شدت پريشان مى شود و مانند حبوب كه در غربال بوجارى گردد درهم و بيخته خواهيد شد و همچون محتويات يك ديگ، هنگام جوشيدن زير و رو مى شويد و آنهايى كه از همه پايين تر بودند (فرومايه تر بودند) در بالا جا خواهند گرفت و آنهايى كه در بالا بودند در طبقات نازل جا خواهند داشت و عقب ماندگان دوره هاى گذشته جلو خواهند افتاد و پيشاهنگان
دوره هاى پيشين عقب خواهند ماند.

به خداوند سوگند ياد مى كنم كه من هيچ كلام را كه بايستى گفته شود ناگفته نگذاشتم و هرگز سخنى كه دروغ باشد نگفتم و از اين مرتبه و فرارسيدن اين روز آگاهى داشتم.

اى مردم آگاه باشيد كه خطاكارى مانند اسبى است سركش و آن كه بر آن اسب سوار مى باشد نمى تواند عنان را نگه دارد و عنان از دست سواركار به در مى رود و اسب سركش او را به آتش (به جهنم) مى اندازد.

اى مردم آگاه باشيد كه تقوى مركوبهاى آرام و رام مى باشد و آنهائى كه سوار بر آن مركوبها هستند عنان آنها را به دست گرفته اند و آن مركوبهاى راهوار، سوارهاى خود را به بهشت خواهند رسانيد.

اين واقعيت را بايد دانست كه حق و باطل هر دو وجود دارد و هر يك از اين دو، پيروانى دارند و اگر به نظر مى رسد كه امروز پيروان باطل زمام امور را در دست گرفته اند از قديم چنين بوده و اگر پيروان حق نسبت به پيروان باطل كمتر هستند اميدوارى هست كه افزايش پيدا كنند ولى عقب افتادگى در ايمان است كه مورث اميدوارى نيست و كمتر اتفاق افتاده اين گونه عقب افتادگى مبدل به پيش افتادن بشود.

قسمتى از اين خطبه كه مربوط است به تقسيم افراد به چند دسته بهشت و جهنم در پيش است و هر كس مى تواند يكى از آن دو را انتخاب كند.

آن كس كه با سرعت مبادرت به كوشش براى رسيدن به بهشت مى نمايد رستگار مى شود آن كس كه بدون سرعت و با يك حركت كندرو به بهشت مى رود اميدوارى آن را دارد كه به آنجا واصل گردد ولى آن كس كه در طريق انتخاب بهشت كوتاهى كرده باشد دچار جهنم مى شود.

از راست و چپ رفتن، سبب گمراهى مى شود ولى راه ميانه راه حق است و كتاب خداوند و آثار پيغمبر اسلام را در اين راه مى توان يافت و در همين راه است كه سنت رسول الله (ص) نافذ مى باشد و آن كه رستگارى در عاقبت مى جويد بايد اين راه را انتخاب كند.

آن كس كه بدون حق دعوى نمايد نابود مى گردد و آن كس كه تهمت ناحق به كسى بزند از عمل خويش پشيمان و نااميد خواهد شد و آن كس كه رو در روى حق بايستد (با خداوند ستيزه نمايد) به هلاكت مى رسد.

آنچه ثابت مى كند كه مردى نادان است اين مى باشد كه نتواند به قدر و منزلت خود پى ببرد.

بنيادى كه اساس و پايه آن تقوى مى باشد هرگز دچار عدم موفقيت و شكست نمى شود و كشتزار مردمى كه بر اساس پرهيزگارى كشت شده از بى آبى دچار پژمردگى ن
خواهد گرديد.

اى مردم دست از ستيزه برداريد و به خانه هاى خود برويد و با يكديگر آشتى و صلح كنيد و توبه را كه در دسترس شما مى باشد فراموش ننماييد و بدانيد كه هيچ بنده حمدكننده نبايد جز خداوند خود را حمد و ستايش نمايد و آن كس كه مى خواهد نكوهش كند بداند كه خود او (نفس او) مستوجب نكوهش است

خطبه 017-داوران ناشايست

در اين خطبه بحث حضرت اميرالمومنين (ع) مربوط به كسانى است كه بدون اين كه براى صدور احكام بين مسلمين صالح باشند بر مسند قضاوت مى نشينند و حضرت در اين خطبه از دو دسته از مردم كه طرف نفرت خداوند هستند انتقاد مى كند و اين دو دسته بنا بر گفته حضرت اميرالمومنين (ع) ديگران را هم به وادى ضلالت مى كشند و لذا بار گناه ديگران هم بر دوش آنان مى باشد.

خداوند از دو دسته از مردم بيش از ديگران نفرت دارد.

دسته اول كسانى هستند كه خودبين مى باشند و جز نفس خود به چيزى توجه ندارند و اين خودپرستى سبب مى گردد كه از راه راست منحرف شوند و همچنان بر اثر خودپرستى سخنانى را كه جنبه بدعت دارد بر زبان مى آورند و اين بدعت گرايى سبب مى شود كسانى را كه پيرو آن هستند دچار گمراهى كنند.

آنها تا روزى كه زنده هستند هر كس را كه پيرو آنان باشد گمراه مى نمايند و بعد از مرگشان هم سبب گمراهى كسانى مى شود كه پيرو اقوال آنها مى باشند و چون چنين است اين اشخاص بار گناهان خود و گناهان كسانى را كه سبب گمراهى شان شده اند به دوش مى كشند.

دسته دوم از كسانى كه بيش از ديگران مورد نفرت خداوند هستند افراد نادان مى باشند كه جهل آنها به نهايت رسيده است
و چون دچار جهل مركب هستند لاجرم همواره با افراد نادان آميزش مى نمايند و در تاريكى جهل و فتنه انگيزى دست و پا مى زنند و نمى توانند كه بين مردم وفاق و مسالمت برقرار نمايند.

آدمى صورتان آنها را دانشمند مى دانند در صورتى كه از دانش تهى هستند و به جاى اين كه براى تحصيل دانش كوشش كنند درصدد تحصيل چيزى بر مى آيند كه اندك آن بهتر از بسيار آن است (يعنى مال دنيا) و بعد از اينكه از گنداب مهملات و پندارهاى بيهوده سيراب شدند بين مردم، بر مسند قضاوت مى نشينند تا اين كه در مورد چيزى كه نمى دانند اظهار راى نمايند و هرگاه يك موضوع پيچيده به آنها عرضه شود و از آنان بخواهند كه آن را حل كنند از انديشه كج خود سخنانى بيهوده استخراج مى نمايند و قضيه را با نتيجه خطايى كه آن را به يقين اظهار مى دارند خاتمه مى دهند و چون چيزى نمى دانند و در همان حال مى خواهند كه خود را دانا جلو بدهند، از حيث گرفتار بودن در دام شبهه ها مانند حشره اى هستند كه در دام پرده عنكبوت گرفتار شده باشد.

آنها چون بين صواب و خطا را تميز نمى دهند هنگام قضاوت وقتى يك حكم صواب را صادر مى نمايند بيم دارند كه خطا باشد و اگر يك حكم خطا را صادر كرده باشند به خود اميدوار
ى مى دهند كه شايد صواب باشد.

آنها نادانانى هستند كه رهرو راه ظلمت مى باشند و سوار بر شترانى كه پيش پاى خود را نمى بينند.

آنگاه هرگز رنج تحصيل علم را بر خود هموار نكرده اند تا اينكه چيزى را كه به ضرس قاطع بدانند و چون چنين است روايات را مثل بادى كه گياه خشك بيابان را پراكنده كند زير و رو مى كنند بدون اينكه بتوانند روايت صحيح را دريابند.

به خدا سوگند كه آنها حتى توانايى ندارند آنچه را كه خود دريافت كرده اند بيان كنند و نه درخور مدح و منقبتى هستند كه در مورد آنها گفته مى شود.

چون جاهل هستند هر چه را كه ندانند، جزو علم محسوب نمى نمايند و نمى توانند ادراك كنند كه جز جهل آنها، علمى وجود دارد و ديگران مى توانند به علم دسترسى داشته باشند.

اگر قضاوتشان از روى خطا باشد و به آن خطا پى ببرند، آن را مى پوشانند.

كوشش مى كنند كه خطاى آنها آشكار نشود زيرا مى دانند كه خطاكار بوده اند.

از احكام ظالمانه آنها خونهاى بى گناهان ريخته شد و خروش كسانى كه حق ميراث آنها از بين رفته از ظلم آن قضاوت بلند است.

من از دست كسانى كه در همه عمر با جهالت زندگى مى كنند و در وادى گمراهى مى ميرند به خداوند شكايت مى كنم و شاكى از اين هستم كه در ا
ين گروه جهال چيزى كم ارزشتر از كتاب خداوند با آن شكل كه آنها كتاب را مى خوانند و به نوشته اش عمل نمى كنند نيست و نيز شكايت مى كنم كه نزد آنها، زشت ترين چيزها نيكو است و نيكوترين چيزها زشت

/ 107