خطبه 087-در بيان هلاكت مردم - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

ذبیح الله منصوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بنى اميه آن كه در دنياى پندار به سر مى برد مى پندارد كه دنيا وابسته به قدرت بنى اميه است و همواره آنها مى توانند به كسانى كه مورد توجهشان مى باشد سود برسانند و هر كس را كه خود مى خواهند اجازه ورود بدهند و هرگز تازيانه و شمشير بنى اميه از سر اين امت برداشته نخواهد شد.

ولى آن كس كه اين پندار را دارد بايستى بداند كه پندارش بدون اساس است چون استفاده بنى اميه از دنيا موقتى است و بدان مى ماند كه كسى ظرفى را براى نوشيدن به لب ببرد و با قطره اول (بر اثر جستن آب در گلوى او) مجبور شود كه هر چه را كه به دهان برده بود، بيرون بريزد.

خطبه 087-در بيان هلاكت مردم

در اين خطبه اميرالمومنين (ع) از حكمت پروردگار در مورد ستمگران و همچنين در مورد اقوام صحبت مى نمايد و آنچه مى گويد به موجب آئينه تاريخ بر همه روشن شده است و مى شود و يكى از مشخصات ستمگران اين است كه در نظر آنها، كار نيكو عبارت از كارى است كه خود آنها آن را نيكو بدانند و بر همين قياس كار ناپسند را فقط كارى مى دانند كه خود، آن را ناپسند بشمار بياورند و هيچ شاخص و ملاكى جز سليقه خودشان را قبول ندارند.

اما بعد، به درستى كه خداوند جباران روزگار را نابود نمى كند مگر بعد از اين كه مدتى به آنها مهلت مى دهد و آنها را از زندگى وسيع برخوردار مى نمايد (كه اين براى آزمايش است).

شكستگى هيچ قوم هم از طرف خداوند درست نمى شود مگر اين كه مدتى آن قوم در سختى و گرفتارى به سر برده از كارهايى كه بايد بكنند، امتناع كرده باشند.

اما اگر دقت بشود فهميده خواهد شد كه آن سختيها كه بر اقوام وارد آمد مبتنى بر حكمت بود.

نه هر كس كه قلبى دارد دانا مى باشد و نه هر كس كه گوش دارد شنوا است و نه هر كس كه چشمى دارد بينا است (مقصود گوش و چشم بصيرت است نه شنيدن و ديدن معمولى از طرف گوش و چشم).

رفتار اين فرقه ها در اختلافهايى كه راجع ب
ه دينشان دارند واقعا حيرت آور است.

آنها نه در پى پيغمبر مى روند و نه به دستور وصى پيغمبر عمل مى كنند و نه به غيب ايمان مى آورند و نه دست از غيبت و شمردن عيب مردم مى شويند.

آنها به شبهه ها عمل مى كنند (دل را به چيزى مى دهند كه مشكوك باشد) و دنبال هواى نفس مى روند و معيار قضاوت آنها سليقه خودشان است و آنچه را كه خود خوب بدانند مى گويند خوب است و آنچه را كه خود بد بدانند مى گويند بد است.

وقتى كه گرفتار دشوارى مى شوند نقطه اتكاى آنها خودشان هستند و در كارهاى دشوار فقط نظريه هاى خود را ملاك و ماخذ قرار مى دهند (به خدا اتكاء ندارند) و هر يك از آنها يك رهبر را مى شناسد و آن هم خودشان مى باشد و به همين جهت هر چه نفس آنها به آنان القاء مى نمايد در نظرشان چون توصيه هاى معتبر و برهانهاى محكم است.

خطبه 088-مردم پيش از بعثت

اين خطبه مربوط است به زمانى كه خداوند پيغمبر اسلام را مبعوث به پيغمبرى كرد و اميرالمومنين (ع) در اين خطبه وضع مردم عربستان را قبل از اين كه حضرت خاتم النبيين (ص) مبعوث به پيغمبرى شود تشريح مى نمايد و آن وضع را مى توان در يك جمله خلاصه كرد و آن اين است كه قبل از بعثت پيغمبر، اعراب هيچ نداشتند و اسلام به آنها همه چيز را داد.

خداوند پيغمبر اسلام را زمانى براى رسالت فرستاد كه مدتى جهان در حال فترت به سر مى برد (مدتى از زمان رسالت پيغمبران مى گذشت و دنيا پيغمبر نداشت).

در آن زمان، اقوام جهان در خوابى سنگين فرو رفته بودند و فتنه ها توليد مى شد و امور دنيا طورى مشتت بود كه كسى نمى توانست آنها را جمع آورى نمايد و از آن پراكندگى، جنگها به وجود مى آمد.

ظلمت بر دنيا سايه انداخته بود و به برگهاى بوستان دين، زرد مى شد و فرو مى ريخت و ديگر اميدى نبود كه ميوه اى به ثمر برسد و حتى آبها هم در ريشه ها، خشك شده بود.

پرچمى براى رهنمود شدن وجود نداشت و در عوض پرچمهاى تباهى به چشم مى رسيد و دنيا با چهره اى دژم، روياروى مردم دنيا ايستاده بود و جامه دنيا را وحشت تشكيل مى داد و روى جامه قبايى از شمشير به تن كرده بود و
پندارى كه طعام دنيا غير از مردار نبوده است.

پس اى بندگان خدا از سرنوشت پدران و برادران خود كه در ورطه تباهى بودند عبرت بگيريد و به خاطر بياوريد كه چگونه آنها در غرقاب فرو رفتند و گرفتار ذلت و ناتوانى شدند و حساب اعمال خود را هم پس مى دهند.

به جان خود سوگند ياد مى كنم كه بين شما و آنان هنوز، آن قدر نگذشته و در همين نزديكى شما در صلب آنها جا داشتيد (پدران شما در همين نزديكى از دنيا رفتند).

به خداوند سوگند كه آنچه رسول الله (ص) به شما گفت چيزهايى است كه من امروز به شما مى گويم و گوشهايى كه شما امروز براى شنيدن داريد همان است كه پدران شما داشتند.

همانگونه كه چشمهاى شما امروز مانند چشمهاى پدرانتان بينا مى باشد و قلبهاى شما هم در اين دوره فرقى با قلوب پدرانتان ندارد (فهم و معرفت شما امروز مثل پدرانتان مى باشد).

ليكن با اين سستى كه از شما ديده مى شود شما دچار بلا خواهيد شد و مانند شترى كه بر اثر سستى تنگ جهازش واژگون گردد شما هم بر اثر فرود آمدن بلا، سرنگون و ساقط خواهيد گرديد.

پس نبايد دنيايى كه اهل غرور و دنياطلبان در آن زندگى مى كنند شما را بفريبد، زيرا آن دنيا سايه اى است ناپايدار و مدت باقى ماندن آن سايه محدود
و معدود مى باشد.

خطبه 089-در بيان صفات خداوندى

اين خطبه، مربوط به حمد خداوند و توصيف اوست و در هر مورد كه اميرالمومنين (ع) زبان به حمد و وصف خداوند مى گشايد بيانش آن قدر از لحاظ معنى وسيع مى شود كه در قالب ترجمه نمى گنجد و مى توان آن را لفظى ترجمه كرد، اما نمى توان معانى را در كادر الفاظى كه براى ترجمه مورد استفاده قرار مى گيرد جا داد و به همين جهت است كه اغلب متن عربى هر خطبه با ترجمه آن در معرض مطالعه خوانندگان قرار مى گيرد تا اين كه به متن عربى مراجعه نمايند و عظمت و اعجاز كلام اميرالمومنين (ع) را دريابند.

سپاس خدايى را كه بدون اين كه ديده شود شناخته است و بى آنكه نيازمند انديشه باشد هستى را بوجود آورد.

اوست ذات لايزال و جاويد.

در آن زمان كه آسمان پر ستاره نبود و گيتى با پرده ها و پوششهاى گوناگون وجود نداشت و نه شب تاريك بود نه درياى آرام و نه كوههاى عظيم با دره هاى وسيع و عميق و نه راههاى عريض و نه زمين مسطح و گسترده ذات او وجود داشت.

روزى كه او بود، آفريده اى كه قصد و اراده داشته باشد موجود نبود.

اوست خالق آفريدگان روزى رسان آنان و خورشيد و ماه با اراده او در حركت هستند به منزل مى رسند.

اوست كه با اراده خود، بر هر چيز جديد و نو، لباس ك
هنگى مى پوشاند و هر دورى را نزديك مى نمايد.

اوست كه روزى آفريدگان را مى رساند به طورى كه هر كس سهم خود را دريافت مى كند و اوست كه آثار و اعمال آفريدگان را تحت نظر دارد و از شماره آنها آگاه است و چنان بر اعمال آفريدگان خود نظارت مى نمايد كه مى تواند حتى شماره پلك زدن چشمهايشان را هم داشته باشد.

محال است كه در ضمير كسى انديشه اى بوجود بيايد كه او، از آن آگاه نشود و از زمانى كه آفريدگان در پشت پدران و زهدان مادران هستند، تا آخرين روز زندگى آنان ، از سرنوشتشان آگاه است.

خدايى كه عذابش بر دشمنان او سخت است اما در همان حال رحمتش بر توبه كاران و دوستان زياد.

او بر هر كس كه عليه وى برخيزد قاهر است و هر كه را كه با وى دشمنى كند از بين مى برد و آن كس كه با او مخالفت نمايد خوار و خفيف مى شود و دشمنى نيست كه وى، بر او غلبه ننمايد.

كسى كه به خداوند توكل كند، ديگر احتياج به چيزى ندارد و آن كس كه از خداوند چيزى بخواهد دريافت مى كند و هر كه وامى به او بدهد وام را دريافت مى نمايد .

آن كس كه سپاس خداوند را در قبال نعمتهايى كه دريافت مى نمايد بجا بياورد به تحقيق پاداش خواهد گرفت.

اى بندگان خدا قبل از اين كه در معرض ارزيابى قرار بگيريد خود را بسنجيد و ارزيابى كنيد.

منتظر نباشيد كه بعد از مرگ به حساب شما رسيدگى كنند بلكه در همين دنيا قبل از اين كه راه دم فرو بردن و دم برآوردن بسته شود به حساب خود رسيدگى كنيد و قبل از مرگ هنگامى كه از سلامت برخوردار هستيد در پيشگاه حق سر اطاعت فرود بياوريد نه اين كه منتظر بمانيد تا اين كه به زور شما را به راه وا دارند و مجبور به اطاعت نمايند.

اين حقيقت را بدانيد كه خدا بايستى به آدمى يارى كند تا اين كه ضمير او (وجدان او) او را آگاه نمايد و او را از تباهى باز بدارد.

اگر اين آگاهى دادن، از ظرف ضمير (وجدان) آدمى صورت نگيرد آگاهى دادن ديگران به او، وى را از اعمال نيك نهى نخواهد كرد و براى به جا آوردن اعمال نيك، به او اندرز نخواهد داد (وجدان آدمى به يارى خدا بايستى موثرترين آمر و ناهى باشد).

خطبه 090-خطبه اشباح

همه شارحان نهج البلاغه، در سبب بيان كردن اين خطبه از طرف اميرالمومنين (ع) متفق القول هستند و مى گويند هنگامى كه آن حضرت در مسجد كوفه بود، مردى از او درخواست كرد كه خداوند را طورى وصف كند كه بتواند وى را ببيند تا اين كه بيشتر محبت خدا در قلبش جا بگيرد و اين درخواست از طرف آن مرد اميرالمومنين (ع) را ناراحت كرد چون خداوند را نمى توان با چشم ديد و آن حضرت بعد از درخواست سايل اين خطبه را كه موسوم به خطبه (اشباح) مى باشد ايراد كرد.

نيايش و ستايش خداوندى را سزاست كه اگر از بخشش خوددارى نمايد و امساك بورزد چيزى بر ثروتش افزوده نخواهد شد و بخشش و كرم او هر قدر زياد باشد چيزى از ثروتش نمى كاهد و اوست كه با نعمتهاى فراوان، بدون هيچ مضايقه مى بخشد و آفريده اى وجود ندارد كه از خوان كرم او استفاده نكند و روزى هر كس در آن خوان بخشش، مقرر شده است.

راه كسانى كه طالب او هستند و از محبان وى مى باشند ، به سوى او باز است.

اگر از او درخواستى كنند و او اجابت و عطا نمايد آنچه از طرف او عطا مى شود، گرانبهاتر از آنچه عطا نكرده است نمى باشد.

او، اول است، ولى اولى كه قبل از او چيزى نبوده و او آخر است اما آخرى كه بعد از او
چيزى وجود ندارد.

او به مردمك چشمها اجازه نمى دهد كه او را ببينند و از راه بينايى وى را ادراك نمايند.

روزگار، براى او، ديگرگون نمى شود تا آن ديگرگونى سبب تغيير حال وى گردد و داراى مكان نيست تا اين كه بتوان گفت، به مكانى ديگر منتقل مى شود.

اگر به موجودى تمام معادن جهان را با گوهرهاى موجود در صدف درياها و با سيم و زر، و در و مرجان يك جا ببخشد كوچكترين تاثير در دارايى او ندارد.

هر قدر آفريدگان از او درخواست كنند و هر اندازه كه به آنها عطا نمايد از دارايى اش كاسته نمى شود و محال است كه فزونى درخواست كنندگان به مرحله اى برسد كه بيشتر از وسعت بخشش او باشد.

قرآن، خداوند را چگونه وصف كرده است؟ اينك اى سايل (سئوال كننده) از لحاظ وقوف بر صفات خداوند از قرآن پند بگيرد و با روشنايى قرآن به صفات خداوند پى ببر.

از آنچه شيطان تو را براى دانستن آن وسوسه مى كند بپرهيز زيرا آنچه شيطان تو را به دانستن آن وسوسه مى كند، نه در قرآن، دانستن آن بر تو واجب شده نه در سنت رسول الله (ص) و رهبران راهنما، و در خارج از حدود قرآن و سنت رسول الله (ص) وقوف بر صفات خداوند را به خود خدا واگذار.

حد اعلاى حقى كه خداوند بر تو دارد (كه تو او را بشناسى) همان است كه در قرآن و سنت ذكر شده است.

اين را بدان كه خداوند حتى راسخان در علوم را كه براى ادراك دانستنيها استوار هستند و پشتكار دارند از وقوف بر آنچه كه در پس پرده غيب مى باشد و علم آنها به آن راه ندارد، معاف كرده است.

راسخان در علم اعتراف كرده اند كه علم آنها، به پايه اى نمى رسد كه بتوانند راه به پس پرده غيب بيابند و خداوند هم وقوف بر پس پرده غيب را بر آنها مقرر نكرده و به همين جهت اعتراف آنان را به نادانى خودشان ستوده است.

پس تو اى سايل، به آنچه خداوند برى اوصاف خود در قرآن گفته اكتفا كن و درصدد بر نيا تا اين كه عظمت خداوند را با
شاخص و مقياس عقل خود بسنجى براى اين كه گمراه و تباه خواهى شد.

اگر مجموع صاحبان انديشه ها براى ادراك قدرت خداوند به كار بيفتند و اگر قلبهايى كه از وسوسه شيطان به دور است درصدد برآيد كه بر عظمت ذات خداوند پى ببرد و اگر مجموع دانايان و روشن بينان به راه بيفتند تا اين كه خود را به مختصات عظمت خداوند برسانند همه در راه در مى مانيد و خداوند آنها را بر مى گرداند براى اين كه اقدام به كارى كرده اند كه در خور علم و توانايى آنان نبوده و آنان هم به عجز و نادانى خود اعتراف مى كنند.

خداوند، آفريدگارى است كه جهانيان را خلق كرد بدون اين كه براى به وجود آوردن موجودات مثالى داشته باشد و نمونه هاى قدرت او در همه جا بارز است و اوست كه در ظاهر و باطن هويدا مى باشد و هر آفريده اى دليل بر وجود خدايى اوست و حتى موجوداتى كه صدا از آنها برنمى خيزد براى وجود خداوند، دليلى محكم هستند.

گواهى مى دهم آن كس كه تو را به مخلوقت شبيه كرد و عقيده پيدا نمود كه تو مانند مخلوق خود گوشت و استخوانهايت به وسيله مفصلها به يكديگر اتصال دارند تو را نشناخته و ضمير او آگاهى نداشته كه تو همتا ندارى و آن كه براى تو گوشت و استخوان و پوست فرض كرده آيا آيه اى را كه بت پرستان در دنياى ديگر (بعد از مرگ) خواهند گفت و اين مى باشد نشنيده است (تالله ان كنا لفى ضلال مبين)- يعنى به خدا سوگند وقتى بتها را چون پروردگار جهان مى دانستيم در گمراهى واضح به سر مى برديم.

كسانى كه تو را (اى خداوند) به بتهاى خود شبيه كردند و با پندار خطاى خود تو را داراى جسم تصور كردند و فكر نمودند كه تو داراى اجزاء و خصوصيات جسمى هستى، دروغ گفتند.

گواهى مى دهم هر كس تو را به موجودى از آفريدگان تو شبيه كرد تو را با او برابر دانست و آن كه تو را با موجودى از آفريدگانت برابر دانست، به آيات محكمات تو و دلايل غير قابل ترديد وجود تو كافر گرديد.

تو چنان خدايى هستى كه در عقل پايانى براى تو وجود ندارد و چون در عقول ، داراى مبدا و منتها نمى باشى هيچ عاقل قادر به سنجيدن تو نيست تا اين كه در آن تغييرى به وجود بيايد يا اين كه حدودى براى آن متصور ش
ود.

خداوند براى آنچه آفريد حدى معين كرد و هر خلقت داراى اندازه اى شد آن هم اندازه اى استوار.

هيچ يك از مخلوقات خداوند از مسيرى كه وى براى آنها تعيين كرد تجاوز ننمودند و از رفتن به سوى نقطه اى كه وى معين كرد كوتاهى نورزيدند و اجراى دستورهاى خدا براى آنها دشوار نبود و چگونه مى توان قبول كرد كارى كه بنابر امر و دستور خداوند بايستى صورت بگيرد دشوار باشد.

خداوند آفريدگار اين همه اشياى گوناگون است بدون اين كه براى خلقت آنها نيازمند نقشه باشد، بى آنكه احتياج او را وا دارد كه از تجربه هاى مرور زمان برخوردار گردد و بى آنكه كند.

آنچه خداوند آفريد با مشيت دشريكى داشته باشد كه در خلقتهاى گوناگون و وى خاتمه يافت و هر چه بل بديع به او كمك وجود آمد فرمان خداوند را لبيك گفت و بدون درنگ در پيشگاه او براى عبوديت حضور يافت و خداوند مرزهاى موجودات را معين كرد و بين تضادها رشته پيوستگى بوجود آورد و آن پيوستگى ها نه فقط بين مرزهاى جسمى بلكه بين مرزهاى روحى و غرايز برقرار شد به طورى كه هر يك از موجودات يا هر دسته از موجودات به شكل بدايع صنع خدا، از لحاظ مادى و معنوى درآمد.

/ 107