خطبه 130-سخنى با ابوذر - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

ذبیح الله منصوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 130-سخنى با ابوذر

به طورى كه شارحان نهج البلاغه مى گويند اين خطبه هنگامى از طرف اميرالمومنين (ع) ايراد شد كه خليفه سوم اباذر (ابوذر) غفارى را از مدينه تبعيد كرد و او را مجبور نمود كه در صحراى (ربذه) در فاصله پنج فرسنگى مدينه به سر ببرد و اميرالمومنين (ع) هنگامى كه اباذر غفارى را از مدينه اخراج مى كردند وى را بدرقه نمود و اين خطبه را در حال بدرقه كردن اباذر ايراد كرد و اما علت اخراج اباذر از مدينه و سكونت او در صحراى (ربذه) در پاورقى همين خطبه به نظر خوانندگان مى رسد.

اى اباذر تو براى رضاى خداوند به خشم درآمدى پس به او كه براى رضايش خشمگين شدى اميدوار باش.

اين مردم از اين جهت از تو بيم دارند كه بر دنياى خود مى ترسند كه مبادا تو دنياى آنها را از دستشان بگيرى و تو مردى هستى كه بر دين خود مى ترسى، و به همين جهت ميل دارى كه از آنها دورى نمايى.

پس چيزى را كه براى آن از تو مى ترسند به آنها واگذار و به علت چيزى كه از آنان مى ترسى از آنها دورى كن.

آنها به چيزى كه تو آن را از آنان منع كرده اى احتياج دارند ولى تو به چيزى كه آنها به آن نياز دارند احتياج ندارى.

اى اباذر، به زودى زمانى فرا مى رسد كه تو خواهى فهميد كه آن كه ب
يشتر سود برده كيست و آن كس كه مورد غبطه قرار مى گيرد كه مى باشد.

اگر آسمانها و زمينها به روى يكى از بندگان خدا تنگ بشود ولى آن بنده راه تقوى را پيش بگيرد و به خداوند توكل داشته باشد خداوند راه گشايش را به روى او باز مى كند.

هيچ مونس و محرمى جز حق براى خود نپذير و از هيچ چيز به اندازه باطل وحشت نداشته باش.

اگر از دنيايى كه اين همه مورد علاقه آنها مى باشد اندكى مى بريدى و به خود اختصاص مى دادى و آنها مى ديدند كه تو به آن پايبند هستى از دشمنى آنها مصونيت داشتى.

خطبه 131-فلسفه قبول حكومت

اين خطبه به روايتى بعد از جنگ جمل و به روايتى بعد از جنگ صفين ايراد شده و اميرالمومنين (ع) در اين خطبه مى گويد آنچه وى به انجام رسانيد (يعنى جنگ) براى تحصيل قدرت دنيوى يا براى تحصيل مال فراوان نبود بلكه براى اين بود كه مسلمين در زندگى خود امنيت داشته باشند و آنچه از بيت المال بايستى به مردم برسد بالسويه بين آنها تقسيم گردد در اين خطبه، كلمه (مرتشى) ديده مى شود يعنى ( رشوه گيرنده) و اميرالمومنين (ع) كه مظهر تقوى و امانت و عدالت بود از حاكم و قاضى رشوه گيرنده فوق العاده نفرت داشت و گويا قبل از اين خطبه كلمه مرتشى از لحاظ لغوى در جايى ديده نشده است.

اى افراد گوناگون كه قلوب شما از هم پراكنده است و جسم شما حاضر ولى عقل شما غايب مى باشد.

من از راه حق با شما مهربانى مى كنم و شما مانند بزى كه از نعره شيرى وحشت كند و بگريزد، مى رميد و مى گريزيد.

من مى خواهم كه روپوش را از روى عدالت بردارم و دادگسترى تاريك را براى شما روشن بكنم و راه حق را كه در نظر شما كج و معوج كرده اند به صورت اصلى آن كه راه راست است برگردانم.

خداوندا تو مى دانى كه آنچه من كردم (در جنگ) براى تحصيل سلطه نبود و نمى خواستم كه بدان وسيله داراى اموال فراوان شوم.

كارى كه من كردم براى اين بود تا آنچه از داناييها و فرهنگ كه در دين تو هست به آن برگردانيم و در بلاد تو (كشورهاى تو) اقدامات اصلاحى را به موقع اجرا بگذارم تا اين كه بندگان تو گرفتار ستم بوده اند به امنيت و آرامش برسند و احكام تو، به حدودى كه بايد داشته باشد برگردد.

خداوندا من اولين كسى هستم كه به سوى تو آمدم و دعوت تو را براى پيروى از حق اجابت كردم و در نماز جز رسول الله (ص) كسى بر من سبقت نگرفته است.

شما بايد بدانيد آن كس كه سمت ولايت را بر مسلمين دارد و بر مسايل مربوط به ناموس و خون و مال و غنايم جنگى آنها حكم مى كند و پيشواى آنها به شمار مى آيد نبايد بخيل باشد.

چون اگر يك مرد بخيل والى مسلمين بشود به سبب بخل خود در اداره امور اموال مسلمين، افراط يا تفريط مى نمايد.

يك مرد نادان نبايد داراى مرتبه ولايت مسلمين بشود زيرا بر اثر نادانى مسلمانها را به سوى گمراهى و پريشان روزگارى رهبرى مى نمايد.

والى مسلمانها نبايد ستمگر باشد چون يك والى ستمگر، تمام مردمى را كه بر آنها حكومت مى كند به سوى نيستى هدايت مى كند.

والى مسلمين نبايد بين مسلمانها قايل به تبعيض شود و گروهى را بر گروهى ديگر، از لحاظ مزايايى كه بايستى به آنها برسد ترجيح بدهد و عده اى زياد از مردم مستحق را محروم نمايد و نبايد مرتشى (رشوه گير) باشد تا اين كه حقوق عده اى از مردم را تضييع نمايد و بدون توجه به حدودى كه خداوند تعيين كرده حكم صادر كند.

والى مسلمين نبايد نسبت به سنت رسول الله (ص) بى اعتناء باشد زيرا آن بى اعتنايى سبب نابودى مسلمين خواهد شد.

خطبه 132-در پارسايى در دنيا

خواندن خطبه هاى اميرالمومنين (ع) اين اختصاص را دارد كه خواننده را سير نمى كند و بعد از خواندن هر خطبه، مايل مى شود كه خطبه ديگر را بخواند تا اين كه از معالم مولاى متقيان برخوردار شود و ديگر اين كه با خواندن هر خطبه، خواننده بيشتر در قبال نبوغ ادبى و فصاحت مافوق بشرى اميرالمومنين (ع) سر تعظيم فرود مى آورد و كلام آن حضرت در خطبه ها آن قدر بليغ است كه نمى توان گفت كه كدام خطبه، از لحاظ فصاحت و بلاغت بر خطبه ديگر ترجيح دارد جز اين كه بعضى از خطبه ها طولانى تر از خطبه هاى ديگر مى باشد و طبيعى است كه در ترجمه خطبه ها از زبان عربى به زبان ديگر، هيچ مترجم، آن توانايى را ندارد كه اسلوب ادبى مخصوص اميرالمومنين (ع) را از قالب زبان عربى وارد قالب زبان ديگرى كند و براى ادراك ارزش ادبى كلام اميرالمومنين (ع) بايد آن را در متن عربى خواند و فى المثل در اين خطبه، جمله آخر اين است (و قربوا الظهور الزبال) و آنهايى كه زبان عربى را ولو در پايه به ابتدايى مى دانند، مى فهمند چه معناى وسيع در اين جمله زيبا و با شكوه گنجانيده شده و ترجمه لفظى اين جمله چنين است (و براى جدايى از اين دنيا زين بر اسب بگذاريد) اما اگر بتوان ي
ك كوه را در يك انگشتانه جا داد مى توان تمام معانى وسيع اين جمله را با اين ترجمه فارسى بيان كرد.

خدايا، تو را بر آنچه گرفتى و بر آنچه بخشيدى و آزمودى سپاس مى گويم.

خدايى كه در باطن هر رازى است (هيچ راز بر او نهفته نيست) و بر هر چه در سينه ها وجود دارد داناست و بر آنچه چشم نمى بيند بينا مى باشد و شهادت مى دهم كه خدايى جز او نيست و محمد (ص) برگزيده و فرستاده اوست و در اين شهادت باطن با ظاهر، و قلب با زبان يكى است.

اما اى مردم بدانيد كه آنچه من اينك به شما مى گويم، گفتارى است جدى و از سر بازيچه گفته نمى شود و گفتارى است راست نه دروغ.

بدانيد كه غير از مرگ چيزى وجود ندارد كه دعوتش مجاب باشد (آدمى ناگزير باشد كه دعوت را بپذيرد) و غير از مرگ چيزى نيست كه در موقع معين فرا برسد.

لذا فريب سواد الناس (انبوه مردم را كه از دور سياهى مى زند) نخور و انبوه جمعيت تو را فريب ندهد.

مگر نديده اى كه قبل از تو كسانى بودند كه آرزوهاى بزرگ و طولانى داشتند و با حرص زياد، مال مى اندوختند، و فكر مى كردند كه مرگ از آنها كلى دور است و آيا نديدى كه چگونه يك مرتبه مرگ بر آنها فرود آمد و آنها را از وطنشان (مسكن يا زادگاه آنها) كه براى آنها بهترين مكان امنيت و آسايش بود برگرفت و ديگران آنها را در تابوت نهادند، و دست به دست تابوت را گرفتند تا اين كه بر دوش بگذارند و آنها را به سوى قبرستان ببرند.

آيا كسانى را نديديد كه با داشتن آرزوهاى بزرگ كوشكهاى محكم بنا كردند و تا آنجا كه توانستند، ثروت فراهم نمودند كه مبادا روزى گرفتار فقر شوند.

ليكن همان كوشكهاى محكم براى آنها گور شد و ثروتى كه با طمع جمع آورى كرده بودند به وارثان رسيد و زنهاى آنان
را ديگران تزويج نمودند و آنها در همه عمر نه كار خير كردند و نه دست از معصيت برداشتند.

پرهيزكارى را شعار قلب خود قرار بدهيد تا اين كه بتوانيد براى كارهاى خير قدم به جلو بگذاريد و با آن كارها به پيروزى برسيد.

اگر شما براى تقوى (پرهيزكارى) قدم به جلو بگذاريد بهشت را براى خود ذخيره كرده ايد.

اين دنيا براى اين آفريده نشده كه شما براى هميشه در اين جهان زندگى كنيد بلكه توقف شما در اين دنياى مجازى موقتى است و از اين جهت در اين دنيا بسر مى بريد كه بتوانيد با اعمال خود توشه اى براى دارالقرار ( دنياى هميشگى يا دنياى آخرت) فراهم نماييد.

اين است كه بايد جهت سفر كردن به دارالقرار شتاب كنيد و براى جدايى از اين دنيا زين بر اسب بگذاريد.

خطبه 133-ذكر عظمت پروردگار

در اين خطبه اميرالمومنين (ع) درباره قرآن صحبت مى كند و به مسلمين توصيه مى نمايد كه همواره از قرن يعنى از فهم آنچه در قرآن نوشته شده كمك بگيرند و اگر چنين كنند، هرگز در هيچ كار در نمى مانند و نيز شمه اى در مورد دنيا بحث مى كند و به مردم مى فهماند كه دنيا به هيچ كس وفا نخواهد كرد و از خداوند براى رستگارى مسلمين استعانت مى نمايد.

اختيار دنيا و آخرت با اوست و آسمانها و زمينها، كليد خود را به او سپرده اند و هر صبح و شام درختان سبز بر او سجده مى كنند و از شاخه هاى خود آتش نورافكن مشتعل مى نمايند و ميوه هاى رسيده خود را به همه كسانى كه خورنده آنها هستند اهداء مى كنند.

قرآن در بين شما، كتاب خدا ناطقى است كه در هيچ موقع زبانش از گفتار در نمى ماند (در هر موقع كه به آن مراجعه كنيد با شما حرف مى زند) و خانه اى است كه هرگز فرو نمى ريزد و اعوان قرآن (ياران قرآن) همواره داراى عزت هستند.

رسول الله (ص) خداوند رسول الله (ص) را زمانى فرستاد كه مدتى از لحاظ فرستادن پيغمبران فترت به وجود آمده، در السن اختلاف ايجاد شده بود و خداوند او را مبعوث به پيغمبرى كرد و ارسال وحى بر وى خاتمه يافت (پس از او پيغمبرى نخواهد آمد) و پيغمبر با كسانى كه قايل به خداوند نبودند جهاد كرد و آنها را به راه راست هدايت نمود.

دنيا درنظر كسانى كه چشم بينايى معنوى ندارند، دنيا، پايان و قصواى خلقت است و معتقدند كه بعد از دنيا هيچ نيست اما آن كس كه از بينايى معنوى برخوردار مى باشد مى داند كه در ماوراى اين دنيا، چه جهان بزرگ وجود دارد (و خود را براى ورود به آن جهان بزرگ آماده مى كند).

اين است كه بيناى معنوى (كه مى دانند در ماوراى اين دنيا چيست) از اين دنيا دور مى گردد و نابيناى معنوى به سوى اين دنيا مى رود و آن كس كه چشم معنوى دارد از اين دنيا زاد ( توشه) براى دنياى ديگر فراهم مى نمايد و آن كه ديده معنوى ندارد براى همين دنيا توشه فراهم مى كند.

/ 107