خطبه 069-پس از ضربت خوردن - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

ذبیح الله منصوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 069-پس از ضربت خوردن

اين خطبه به موجب نظر شارحان نهج البلاغه در سحرگاه روز نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجرى يعنى همان روز كه حضرت اميرالمومنين (ع) مورد ضربت قرار گرفت ايراد شده و بنابراين، به قاعده بايستى قبل از اينكه آن حضرت به نماز بايستد ايراد شده باشد چون در حال نماز مورد ضربت قرار گرفت و بعيد مى نمايد كه اين خطبه بعد از وارد آمدن ضربت ايراد شده باشد مگر اين كه پس از انتقال آن حضرت از مسجد به منزل در خانه در سه روزى كه آن حضرت از زخم سر ، بيمار بودند ايراد شده باشد.

مرحوم سيدرضى گردآورنده نهج البلاغه مى گويد كه در اين خطبه، دو كلمه (اود) و (لدد) ديده مى شود كه از كلمات مخصوص و افصح اميرالمومنين (ع) است و كلمه (اود) يعنى ناراستى و كجى و كلمه (لدد) يعنى دشمنى.

در حالى كه نشسته بودم خواب در چشمهايم جا گرفت و در آن حال جمال رسول الله (ص) را مشاهده كردم و گفتم اى رسول خدا، از ناراستى (كجى) و دشمنى امت تو چه ها كه نديدم.

رسول الله (ص) گفت آنها را مورد نفرين قرار بده.

گفتم يا رسول الله (ص) نفرين من در مورد آنها اين است كه خداوند، در عوض آنان، مردمى بهتر را نصيب من نمايد و به جاى من بدترين افراد را نصيب آنها بكند.

خطبه 070-در نكوهش مردم عراق

شارحان نهج البلاغه راجع به شش جمله اوليه اين خطبه تا جمله (و ورثها ابعدها) منظور حضرت اميرالمومنين (ع) را اين طور تفسير كرده اند كه حضرت در اين شش جمله كه مردم عراق را تشبيه به زن باردار كرده مى خواسته است كه پنج نكته را بگويد: نكته اول اين كه مردم عراق آمادگى براى جنگ داشتند و يك زن باردار آماده براى زائيدن و بچه به دنيا آوردن است و چون يك زن سترون نيست كه شوهرش اميدى به بچه دار شدن او و خود نداشته باشد نكته دوم اين است كه زن باردار دوران باردارى را به انتها رسانيد يعنى سخت ترين دوران را تحمل كرد و به مرحله نهائى رسيد و مردم عراق هم دوران سخت قبل از پيروزى را تحمل كردند و به مرحله فتح رسيدند.

نكته سوم اين است كه زن باردار پس از اين كه به مرحله زائيدن رسيد، از روى عمد ، جنين خود را سقط كرد و مردم عراق هم پس از اين كه به مرحله پيروزى رسيدند از روى عمد، فتح و موفقيت خود را مبدل به شكست كردند.

نكته چهارم اين است كه زن باردار كه از روى عمد سقط جنين كرد شوهر را هم از دست داد و بدون سرپرست شد و مردم عراق هم كه از دستور اميرالمومنين (ع) پيروى نكردند مانند آن زن شوهرمرده آنچه را كه مايه قوام و سعادت آنه
ا بود بر اثر سرپيچى از دست دادند و نكته پنجم اين كه خويشاوندان دوردست زن شوهرمرده كه او را بدون سرپرست ديدند درصدد برآمدند كه ميراث او را تصاحب نمايند و مردم شام هم كه مردم عراق را شكست خورده ديدند درصدد تصرف و تصاحب اموالشان برآمدند.

اما بعد، اى مردم عراق، شما مانند يك زن آبستن هستيد كه باردارى را تحمل مى كند و هنگام تولد نوزاد سقط جنين مى نمايد و شوهرش زندگى را بدرود مى گويد و دوران بدون سرپرستى آن زن طولانى مى شود به طورى كه خويشاوندان دور، وارث او مى گردند.

به خداوند سوگند كه من به اختيار و تمايل خود به طرف شما نيامدم بلكه ناگزير شدم كه به طرف شما بيايم.

به من اطلاع دادند كه شما گفته ايد كه من دروغ مى گويم .

خداوند شما را براى اين بهتان ناحق كه بر من زده ايد به هلاكت برساند.

من به كه دروغ گفته ام؟ آيا مى خواهيد بگوييد كه من به خدا دروغ گفته ام؟ در صورتى كه اولين كسى بودم كه به خدا ايمان آوردم.

آيا مى خواهيد بگوييد كه من به پيغمبر او دروغ گفتم؟ در صورتى كه من اولين كسى بودم كه پيغمبرى او را تصديق كردم.

به خداوند سوگند نه چنين است كه مى گوييد.

آنچه من مى گويم گفتارى است بليغ و در زمانى كه من اين گفتار را
از رسول خدا فرا مى گرفتم شما حضور نداشتيد و به فرض اين كه حضور مى داشتيد استعداد فهم آن در شما نبود و مادر آن كس كه چون شما بهتان ناحق مى زند و استعداد ادراك كلام پيغمبر را ندارد در عزايش بنشيند.

اگر مردم قابل را در مى يافتم كه براى كلام حق گوش شنوا داشته باشند كيل (پيمانه) فهمشان را پر مى كردم بدون اين كه چشمداشت مزد داشته باشم و در موقع خود صحت نظريه مرا درخواهيد يافت.

خطبه 071-درود بر پيامبر

در اين خطبه حضرت اميرالمومنين (ع) زبان به مدح حضرت ختمى مرتبت (ص) مى گشايد و از خداوند تبارك و تعالى براى پيغمبر اسلام، درخواست بهترين پاداشها را مى كند و نگفته معلوم است كه اين درخواست حضرت اميرالمومنين (ع) از خداوند براى پيغمبر اسلام، از فرط ارادتى است كه به پيغمبر دارد و اسلوب بيان اميرالمومنين (ع) در اين خطبه مانند ساير خطبه هايش مبتنى است بر حداكثر معانى در حداقل كلمات در جمله هاى كوتاه، با انتخاب كلمه هايى كه هر يك در جاى خود به كار رفته و اگر يك كلمه را بردارند و كلمه ديگر به جايش بگذارند بنيان فصاحت، متزلزل مى شود و محال است كه بتوان در ترجمه فارسى اين خطبه، و خطبه هاى ديگر و بالاخص بعضى از آنها، فصاحت و بلاغت و اسلوب نثر حضرت اميرالمومنين (ع) را از قالب زبان عربى وارد قالب زبان فارسى نمود به طورى كه زيبايى و شكوه و صلابت نثر اصلى و معانى وسيع آن در قالب زبان فارسى، منعكس شود و اگر بتوان دريا را در يك كاسه كوچك جا داد مى توان نثر با عظمت و مافوق بشرى اميرالمومنين (ع) را به وسيله ترجمه از قالب زبان عربى وارد قالب زبان ديگر كرد.

خدايا، اى كسى كه زمينهاى پهناور را گسترده اى و آسمانهاى گردو
ن و مرتفع را به وجود آورده اى و اى خالق قلبهايى كه فطرت آنها شقى يا سعيد است.

خدايا، شريف ترين صلوات و وسيع ترين و افزون ترين بركات خود را شامل محمد (ص) بكن كه بنده تو و فرستاده تو است.

اوست ختم تمام پيغمبرانى كه قبل از وى آمدند و گشاينده قفل تمام دلهايى كه قبل از او بر اثر گمراهى بسته بود و او آنها را گشود و از گمراهى رهانيد.

اوست كسى كه حق را در روشنايى حق براى همه آشكار كرد و هر گونه غوغاى باطل را از بين برد و صولت و قدرت گمراهيها را معدوم نمود.

همواره آماده براى اجراى فرمان تو بود و مى كوشيد تا اين كه رضايت و خشنودى تو را حاصل كند و هرگز در جد و جهد درنگ نكرد و هيچگاه در اراده او براى اجراى او امر تو سستى راه نيافت.

وحى تو را دريافت كرد و مفاد آنرا اجرا نمود و بر عهدى كه با تو بسته بود استوار ماند.

او به دستور تو مشعل فروزان به دست گرفت تا اين كه راه را براى كسانى كه راه را گم كرده بودند روشن و معلوم نمايد.

او كسى است كه قلوب كسانى كه در غرقاب فتنه و گناه فرو رفته بودند رهبرى كرد و آنها را از غرقاب رهانيد و پرچم احكام سعادت بخش را برافراشت.

خدايا، او امين تو و گنجينه دار علوم پنهانى تو مى باشد و در روز د
ين گواه تو است و اوست كه از طرف تو بر مبناى حق و راستى مبعوث به پيغمبرى شد و اوست فرستاده تو براى رهبرى آفريدگانت.

خدايا، در سايه خود، براى او مكانى وسيع بگشا (قدر و منزلت او را وسيع كن) و از خوان فضل خود هر قدر كه ممكن باشد به او پاداش بده.

خدايا اساسى را كه او برجا گذاشت آن قدر بالا ببر كه مرتفع تر از آن بنا نباشد (اساس دين اسلام را بلند كن) و منزلت او را در درگاه خود تكريم كن و طورى نور او را در آفاق بدرخشان كه همه جا روشن شود.

خدايا تو او را به رسالت خود انتخاب كرده اى و به جبران اين كه اين مرتبه رفيع را به او داده اى شهادتش را مقبول و كلامش را مطلوب و منطق دادگسترى او را تاييد بفرما.

بار الها ما خواهان اين هستيم كه تو ما را در زندگى و نعمت و آرزوهاى مشروع و لذات مجاز و آرامش روح و طمانينه و ثبات نفس و بالاخره آنچه آدمى را نزد تو گرامى مى كند با او محشور و جمع بگردانى.

خطبه 072-درباره مروان

اين خطبه مربوط است به واقعه اسارت مروان پسر حكم در جنگ جمل و پس از اين كه مروان اسير شد ، فرزندان اميرالمومنين (ع) يعنى حسن (ع) و حسين (ع) را شفيع قرار داد تا اين كه اميرالمومنين (ع) او را آزاد نمايد و آنها به حضرت گفتند كه مروان بن حكم آماده است تا با تو بيعت كند و اين خطبه از قسمتى شروع مى شود كه اميرالمومنين (ع) جواب فرزندان خود را راجع به مروان مى دهد و در خاتمه خطبه، توضيحى از مفتى جعفر حسين پاكستانى از مترجمان نهج البلاغه آورده مى شود زيرا آوردن آن توضيح، براى فهم آنچه اميرالمومنين (ع) در اين خطبه راجع به بازماندگان مروان گفته ضرورى است.

آيا مروان بعد از كشته شدن عثمان با من بيعت كرد؟ من احتياجى به بيعت او ندارم.

و بيعت او، مانند دست دادن يهودى است و با دستش با من بيعت مى كند و در پشت به من خيانت مى نمايد.

اين را بدانيد كه او، در يك دوران كوتاه، به كوتاهى مدتى كه يك سگ بينى خود را به زبان بزند به امارت خواهد رسيد و او پدر چهار فرزند است كه آنها سرشناس خواهند شد، اما طولى نمى كشد كه اين امت از او و فرزندانش دچار روزهاى سرخ (روزهاى خونين) خواهند شد.

توضيح مفتى جعفر حسين مروان، پسر حكم، بر
ادرزاده عثمان خليفه سوم و هم داماد او بود و چون اندامى لاغر و قامتى دراز داشت اعراب او را (خيط الباطل) لقب دادند و خيط يعنى نخ (به درازى و باريكى نخ بود) و باطل يعنى نادرست و معناى لقب مى شد (نخ نادرست).

حكم پدر مروان، پس از اينكه رسول الله (ص) مكه را فتح كرد مسلمان شد يعنى از مسلمانان اوليه نبود و پس از اين كه دين اسلام را پذيرفت آن قدر عليه پيغمبر دسيسه و فتنه انگيزى كرد كه رسول الله (ص) او و پسرش مروان را از مكه تبعيد نمود و گفت كه در طائف بسر ببرند و تا روزى كه رسول الله (ص) زنده بود به آنها اجازه مراجعت نداد.

بعد از رحلت پيغمبر خلفاى راشدين تا زمان عثمان از روش پيغمبر پيروى كردند و به حكم و پسرش مروان اجازه سكونت در مدينه يا مكه را ندادند، اما پس از اين كه عثمان به خلافت رسيد پدر و پسر را احضار كرد و مروان را در دستگاه خلافت به كار گماشت و طورى مروان در آن دستگاه قدرت به هم رسانيد كه در واقع او خلافت مى كرد نه عثمان.

در سالهاى بعد، مروان پس از مرگ معاويه دوم (معاويه بن يزيد) خليفه اموى شد و پيشگويى اميرالمومنين (ع) جامه حقيقت پوشيد ولى همان طورى كه آن حضرت گفت دوره خلافت مروان از نه ماه و هيجده روز تجاو
ز نكرد و مرد.

در اين خطبه اميرالمومنين (ع) راجع به فرزندان مروان هم صحبت كرد و شارحان نهج البلاغه در مورد فرزندان مروان مذكور در اين خطبه، دو نظريه دارند.

نظريه اول اين است كه منظور اميرالمومنين (ع) چهار پسر عبدالملك بن مروان مى باشد كه به اسامى وليد و سليمان و يزيد و هاشم خوانده مى شدند و هر چهار تن، يكى بعد از ديگرى به خلافت اموى رسيدند و خون ريختند نظريه دوم مربوط به فرزندان مروان كه از طرف بعضى از شارحان نهج البلاغه ابراز شده اين است كه منظور اميرالمومنين (ع) چهار پسر خود مروان است نه چهار پسر عبدالملك (كه نوه هاى مروان مى شدند) و آن چهار پسر عبارت بودند از عبدالملك و عبدالعزيز و بشر و محمد و عبدالملك خليفه اموى شد، اما عبدالعزيز حاكم مصر، و بشر حاكم عراق و محمد حاكم جزيره گرديد و اينها هم افرادى خونريز بودند.

خطبه 073-هنگام بيعت شورا با عثمان

در اين خطبه، اميرالمومنين (ع) مى گويد كه هدف او اصلاح كار مسلمين است نه خلافت و اگر بدانم كه كار مسلمانها اصلاح مى شود، از خلافت صرف نظر مى نمايم و شارحان نهج البلاغه مى گويند كه اين خطبه بعد از خليفه دوم كه مسلمانها مى خواستند با اميرالمومنين (ع) بيعت كنند ايراد شده است و در صدق گفتار اميرالمومنين (ع) در مورد صرف نظر كردن از خلافت بنا بر نظريه شارحان نهج البلاغه ترديدى وجود ندارد و آن حضرت پس از رحلت رسول الله (ص) مدت يك ربع قرن از خلافت كناره گيرى كرد در صورتيكه خلافت، حق او بود و لذا بعد از خليفه دوم هم مى توانست از خلافت كناره گيرى نمايد همانطور كه كرد همه شما آگاهى داريد كه براى جانشينى پيغمبر كسى شايسته تر از من وجود ندارد.

ولى سوگند به خداوند تا زمانى كه كار مسلمانان بر وفق مصلحت و خير به انجام برسد من تسليم شما هستم و از خلافت صرف نظر مى كنم در صورتى كه مى دانيد كه در اين ماجرا فقط بر من ستم وارد مى آيد.

ليكن من از خلافت صرف نظر مى كنم تا اين كه از فضيلت اين چشم پوشى نزد خداوند، برخوردار شوم و از رخارف و زيورهاى دنيوى كه شما را وا مى دارد با هم رقابت كنيد، دست بردارم.

خطبه 074-پاسخ به اتهامى ناروا

شارحان نهج البلاغه مى گويند كه منظور اميرالمومنين (ع) در اين خطبه، از بيان اين موضوع كه گفته خداوند از گفته اميرالمومنين (ع) رساتر مى باشد اشاره به آيه دوازدهم از سوره چهل و نهم قرآن به اسم سوره حجرات است و خداوند در آن آيه چنين مى گويد: يا ايها الذين آمنوا اجتنبوا كثيرا من الظن، ان بعض الظن اثم، و لاتجسسوا و لايغتب بعضكم بعضا، ايحب احدكم ان ياكل لحم اخيه ميتا، فكرهتموه و اتقوالله ان الله تواب رحيم يعنى (اى كسانى كه ايمان آورده ايد از ظن بردن يعنى از بدگمان شدن زياد بپرهيزيد چون ظن بردن گناه است و عيوب ديگران را جستجو ننماييد و غيبت نكنيد و آيا در بين شما كسى هست كه دوست داشته باشد گوشت برادر خود را كه مرده است بخورد و بدون ترديد، هر كس از اين عمل كراهت و پرهيز دارد و از خدا كه مهربان است و توبه گناهكاران را مى پذيرد پرهيز نماييد) و خداوند در اين آيه بدگمانى و عيوب ديگران را جستجو كردن و غيبت را آنچنان ناپسند مى داند كه مبادرت به اين كارها مثل اين است كه مبادرت كننده گوشت برادر مرده خود را بخورد و اميرالمومنين (ع) در اين خطبه از كسانى كه به او تهمت ناروا مى زنند (در واقعه كشته شدن عثمان) شكايت م
ى نمايد و مى گويد كه خداوند با بيانى رساتر از بيان من (اشاره به آيه مذكور در سوره حجرات) گفته است كه بدگمانى ناحق چه گناه بزرگى است چرا با اين كه بنى اميه از وضع و حال من به خوبى اطلاع داشتند مرا در قتل عثمان شريك دانستند؟ آيا سابقه زندگى و وضع و حال من، براى افراد جاهل نمونه اى نبود تا اين كه مرا به خوبى بشناسند و از وارد كردن بهتان ناروا به من خوددارى كنند.

به آنان چه بگويم كه بيان خداوند در مورد اين گونه اشخاص از من رساتر و بليغ تر است.

من با كسانى كه از دين بيرون هستند مبارزه بى امان مى كنم وبا پيمان شكنانى كه نمى خواهند هيچ يقين را بپذيرند بيگانه مى باشم.

آنچه واقع مى افتد و ضرورت دارد به آن رسيدگى كنند بايستى بر طبق كتاب خدا (قرآن) مورد رسيدگى قرار بگيرد و بندگان خدا به آنچه در سينه هاى آنها هست (به آنچه كرده اند) كيفر ببينند.

خطبه 075-اندرز

دنيايى كه ما در آن زندگى مى كنيم مى گذرد و هيچ كس در اين جهان نمى ماند و همه مى ميرند و اميرالمومنين (ع) توصيه مى كند كه دوران كوتاه زندگى را مغتنم بشمارند تا اينكه توشه اى جهت زندگى اخرى فراهم كنند و براى كسانى كه كلام خردمندانه او، يا ديگرى را بشنود و آن را به كار ببندد از خداوند طلب رحمت مى نمايد.

خداوند كسى را بيامرزد كه كلام عاقلانه و حكيمانه بشنود و آن را به كار ببندد و وقتى او را به صراط مستقيم فرا مى خوانند نزديك بيايد و آماده شود تا اين كه كمربند راهنما را بگيرد (دست راهنما را بگيرد) و نجات يابد.

خداوند كسى را بيامرزد كه دستور خدا را مراعات نمايد و از گناه خود بترسد و قدم جز به صواب بر ندارد و عمل صالح بكند.

خداوند كسى را بيامرزد كه درصدد به دست آوردن چيز مفيد باشد (چيزى كه براى دنياى ديگر مفيد است) و از تلاش براى به دست آوردن چيزهايى كه بايد از آنها پرهيز كرد خوددارى نمايد.

خداوند كسى را بيامرزد كه هدف دنيوى را كنار بگذارد تا اين كه در عوض موفق به دريافت پاداش شود.

خداوند كسى را بيامرزد كه هوسش را زير پا بگذارد و در پى آرزوهاى نامشروع نرود و مانند شتر باركش داراى شكيبايى باشد.

خداوند
كسى را بيامرزد كه تقوى را توشه سفر مرگ بكند و در طريق روشن قدم بگذارد.

خداوند كسى را بيامرزد كه مهلت اين جهان را قبل از اين كه اجل به سراغش بيايد غنيمت بشمارد و از عمل نيك خود توشه سفر آخرت را فراهم نمايد.

خطبه 076-نكوهش رفتار بنى اميه

سعيد بن عاص (و به روايتى سعد بن عاص) كه از طرف خليفه سوم حاكم مدينه بود قدرى از غنائم را با يك نامه براى اميرالمومنين (ع) فرستاد و آن حضرت بعد از دريافت نامه و غنائم اين خطبه را ايراد كرد و مرحوم سيدرضى، گردآورنده نهج البلاغه در آخر اين خطبه دو توضيح لغوى داده كه به نظر خوانندگان مى رسد.

طايفه بنى اميه ميراث محمد (ص) را طورى اندك اندك به من مى دهند كه گويى مى خواهند يك بار، بچه شترى را از پستان مادر شير بدهند و به خداوند سوگند كه اگر بمانم، و بر آنها دست يابم، همانطور كه امعاء كثيف و خاك آلود گوسفندى را دور مى اندازند آنها را دور خواهم انداخت.

توضيح سيدرضى كلمه (الوذام التربه) كه در اين خطبه است در بعضى از مراجع به شكل (التراب الوذمه) ديده شده است (الوذام التربه) يعنى امعاء به خاك آلوده شده و (التراب الوذمه) يعنى (خاك آلوده شكمبه) و معناى امعاء و شكمبه يكى است يعنى آنچه در داخل شكم گوسفند مى باشد و بعد از ذبح آن را خارج مى كنند و تفاوت اين دو روايت در اين است كه كلمه (وذمه) مفرد است و (وذام) جمع آن مى باشد و با اين كه در دو روايت، اين كلمه به شكل جمع و مفرد ديده مى شود، مفهوم هر دو، تقريبا يك
ى است و اميرالمومنين (ع) در اين خطبه كلمه (ليفوقوننى) را به كار برده كه ريشه لغوى آن (فواق) است به معناى اندكى شير (يك دهان شير) به بچه شتر دادن و رسم اعراب اين است كه وقتى مى خواهند شير ماده شترى را كه بچه دارد بدوشند يك دهان شير به بچه شتر مى دهند كه او را آرام كنند و اميرالمومنين (ع) مى گويد (ليفوقوننى) يعنى چون يك دهان شير كه به بچه شتر مى دهند شما هم چيز به من مى دهيد و اميرالمومنين (ع) با به كار بردن همين يك كلمه، معنايى وسيع را به ذهن شنونده و خواننده مى رساند.

خطبه 077-نيايش

اميرالمومنين (ع) در اين خطبه به درگاه خداوند استغفار مى كند و چند بار مى گويد (اللهم اغفرلى) يعنى خدايا مرا ببخشا و مضمون استغفار اميرالمومنين (ع) در اين خطبه نه فقط براى هر مسلمان، بلكه براى هر كس كه به خدا ايمان دارد ولو پيروى كيش ديگر باشد عبرت آور و پند دهنده است و ما وقتى در اين خطبه مى خوانيم كه شخصى چون على بن ابوطالب (ع) با آن پايه رفيع خداشناسى و آن مقام بزرگ داشتن تقوى، اين گونه از خداوند بخشايش مى طلبد بايد به خود بياييم و بدانيم: بنده همان به كه ز تقصير خويش عذر به درگاه خداى آورد خدايا، من از تو براى آنچه در من وجود دارد و تو راجع به آن، از خود من آگاه تر هستى درخواست بخشايش مى كنم.

خدايا من از تو ، براى همان كه تو بهتر از آن آگاهى هر گاه بار ديگر مرتكب آن بشوم درخواست بخشايش مى كنم.

خدايا من براى آنچه در دل، در پيشگاه تو تعهد كردم اما به آن وفا ننمودم از تو درخواست بخشايش مى كنم.

خدايا من براى آنچه به وسيله زبان خود نسبت به تو تعهد كردم و به تو نزديك شدم اما قلب من با آن مخالفت كرد از تو درخواست بخشايش مى كنم.

خدايا، من از تو براى معصيتهايى كه با اشارات چشم و گفته هاى بى مورد
و هوسهاى دل و پراكنده و بيهوده گويى زبان ، مرتكب شده ام، درخواست بخشايش مى كنم.

خطبه 078-پاسخ اخترشناس

هنگامى كه اميرالمومنين (ع) مى خواست براى جنگ با خوارج عزيمت نمايد مردى كه شارحان نهج البلاغه اسمش را عفيف بن قيس نوشته اند به آن حضرت گفت كه در آن روز از عزيمت صرف نظر كند، زيرا ستارگان آن روز را براى هر نوع مسافرت يك روز نحس مى دانند و اميرالمومنين (ع) در جواب او، و هم براى آگاهى دادن به ديگران اين خطبه را ايراد كرد و در اين خطبه، آن حضرت، بين آنچه امروز در اصطلاح مغرب زمينيها موسوم به آسترولوژى است با آنچه موسوم به (آسترونومى) مى باشد فرق گذاشته است و (آسترلوژى) يعنى علم نجوم با مفهوم تعيين طالع اشخاص و ايام سعد و نحس (كه البته علم نيست و جنبه خرافى دارد) و (آسترنومى) يعنى علم نجوم با مفهوم پى بردن به حركت ستارگان و مواقع طلوع و غروب آنها و پى بردن به كسوف و خسوف و غيره (كه داراى حقيقت علمى است) و اميرالمومنين (ع)، در اين خطبه، اين قسمت را كه امروز موسوم به (آسترونومى) مى باشد مفيد دانسته است و آغاز خطبه خطاب به عفيف بن قيس مى باشد ولى اسم او در خود خطبه نيست.

آيا تو تصور مى كنى كه ساعتى را براى مسافرت تعيين مى نمايى كه هرگاه كسى در آن موقع به راه بيفتد دچار خطر نمى شود و از ساعت ديگر براى سف
ر مى ترسانى كه اگر كسى در آن موقع به سر برود زيان و خطر او را احاطه نمايد.

آيا مى دانى اگر كسى به راستى اين گفته تو را بپذيرد و تصديق كند، قرآن را تكذيب مى نمايد؟ براى اين كه تصديق گفته تو، مستلزم اين است كه براى رسيدن به هدف مطلوب و رفع هر گونه ناگوارى از توسل به خداوند بى نياز مى شود (كه بر خلاف قرآن است).

انتظار تو اين است كه مردم سپاس تو را به جا بياورند براى اين كه تو آنها را به سوى خدا رهبرى كرده اى چون ساعتى را براى آنها تعيين نموده اى كه در آن ساعت، منفعت عايد آنها مى شود و از ضرر مصون مى مانند.

اى مردم از فراگرفتن نجوم خوددارى كنيد مگر آن قسمت از نجوم كه كمك به راه يابى در خشكى و دريا مى كند (از روى نشانه هاى ستارگان) زيرا فراگرفتن نجوم سبب مى شود كه شما كاهن بشويد و كاهن جادوگر است و جادوگر، كافر مى باشد و جاى كافر در آتش است.

بنابراين همواره با نام خدا به سفر برويد (نه اين كه از روى تعيين مواقع سعد و نحس طبق نجوم راه سفر را پيش بگيريد).

/ 107