دو نفر براى من دچار هلاكت مى شوند يكى آن كه درباره مقام من غلو كند و ديگرى آنكه درباره كاستن مرتبه من مبالغه نمايد.
حکمت 114
فرصت را از دست ندهيد كه پشيمانى مى آورد.
حکمت 115
دنيا مارى است داراى پوست نرم و لطيف اما درون آن يك زهر كشنده وجود دارد و نادان به سويش مى رود و دانا از آن احتراز مى نمايد.
حکمت 116
از اميرالمومنين (ع) راجع به طوايف قريش سئوال كردند و او گفت: بنى مخزوم گل معطر قريش هستند و معاشرت با مردانشان و ازدواج با زنانشان مطلوب است.اما بنو عبد شمس طايفه اى هستند كه راى دورانديش دارند و ما (طايفه بنى هاشم) كسانى هستيم كه بخشنده تريم و مرگ را در جنگ دليرانه مى پذيريم.آن طايفه (يعنى بنو عبد شمس) از لحاظ كثرت نفوس بيشتر از ما هستند و در معاشرت فريبنده و داراى برخورد ناپسند مى باشند و ما در گفتار فصيح تر، و در معاشرت داراى حسن نيت هستيم و با مردم با روى گشاده برخورد مى كنيم.
حکمت 117
بين اين دو كار، تفاوت بسيار وجود دارد: اول كارى كه لذت آن از بين برود و زحمتش باقى بماند و دوم كارى كه زحمتش از بين برود و اجر و لذتش باقى بماند.
حکمت 118
اميرالمومنين (ع) جنازه اى را كه براى تدفين به قبرستان مى بردند تشييع مى كرد و شنيد كه مردى مى خندد و گفت: مثل اين است كه مرگ براى ديگران مقرر گرديده و گويى ما فكر مى كنيم كه مرگ حق است اما نه براى ما.پندارى ما مى انديشيم اين اموات كه مى روند مسافرانى هستند كه به زودى به سوى ما رجعت مى نمايند.گو اين كه اگر اين فكر را مى كرديم بعد از اين كه آنها را به خاك سپردى ميراث آنها را نمى خورديم و گفته هاى آنان را فراموش نمى كرديم.ما فكر مى كنيم كه همواره زنده مى مانيم در صورتى كه دچار انواع متاعب هستيم.خوشا به حال كسى كه نزد نفس خود متواضع و عملش پسنديده باشد.خوشا به حال كسى كه عقيده اش خوب و خلق او نيكو باشد و يك چنين شخص از مال خود احسان و انفاق مى كند و سخن ناپسند نمى گويد و مردم را آزار نمى نمايد و سنت را (احكام پيغمبر و جانشينان او را) به موقع اجرا مى گذارد و در دين، بدعت به وجود نمى آورد.
حکمت 119
غيرت زن بر مرد كفر است و غيرت مرد بر زن ايمان مى باشد.
حکمت 120
قبل از من كسى اسلام را اينگونه وصف نكرده است.اسلام عبارت است از تسليم، و تسليم عبارت است از يقين، و يقين عبارت است از تصديق، و تصديق عبارت است از اقرار، و اقرار عبارت است از بجا آوردن، و بجا آوردن عبارت است از عمل كردن به آنچه بايستى وارد عمل گردد (لذا اسلام دين عمل است).
حکمت 121
من از بخيل حيرت مى كنم، زيرا او با پاهاى خود به سوى فقر مى رود در صورتى كه از فقر گريزان است و دنبال ثروتى مى رود كه مى داند آن را از دست خواهد داد و در دنيا مانند فقرا زندگى مى نمايد، اما در آخرت مانند اغنيا به حساب او رسيدگى مى كنند.من از مشاهده آن كه متكبر مى باشد حيرت مى نمايم زيرا فكر نمى كند كه در گذشته يك نطفه بود و فردا يك لاشه خواهد شد.من از مشاهده آن كس تعجب مى كنم كه خلقتهاى خدا را مى بيند و باز در وجود خدا شك مى كند.من از مشاهده آن كس حيرت مى كنم كه مرگ ديگران را مى بيند اما فراموش مى كند كه خود او بايد بميرد.من از مشاهده آن كس حيرت مى كنم كه منكر دنياى آخرت است، در صورتى كه مى داند كه دنياى اوليه در آغاز خلقت به وجود آمد.من از مشاهده آن كس حيرت مى نمايم كه خانه خود را در اين دنيا كه دار فنا مى باشد مى سازد، اما درصدد بر نمى آيد كه خانه اى در دنياى جاويد بسازد.
حکمت 122
آن كه در عمل كوتاهى مى كند (مقصود اعمال نيك براى توشه آخرت است) دچار اندوه مى شود و آن كه از مال و جان خود خدمتى به خدا نمى كند خدا به او توجه ندارد.