خطبه 109-اندرز به ياران - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

ذبیح الله منصوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 109-اندرز به ياران

در اين خطبه اميرالمومنين (ع) از قرآن صحبت مى كند و خواندن آن را توصيه مى نمايد و حاجت به توضيح نيست كه مقصود اميرالمومنين (ع) از خواندن قرآن اين است كه آن را با دقت و به طور عمقى بخوانند تا به فوايد و عظمت آن پى ببرند.

برترين وسيله تقرب و نزديكى به خداوند سبحان ايمان به يگانگى خداوند و ايمان به فرستاده او (محمد رسول الله) و جهاد (جنگيدن با كفار) در راه او است كه سبب سربلندى و عظمت اسلام مى باشد.

و جارى نمودن كلمه اخلاص و بر زبان آوردن كلمه (لا اله الا الله) كه در فطرت و نهاد بندگان خدا است (خداوند بشر را با اين فطرت آفريده كه براى خود خدائى بى همتا و بدون شريك قائل است).

و برپا داشتن نماز كه ركن مهم دين و جزو مليت و هويت اسلام است و اداى زكات (سهميه اى كه خداوند براى اقلامى معين كرده) كه از واجبات است و بايستى به مستحق آن پرداخت گردد.

و روزه ماه رمضان كه سپر و پوششى براى جلوگيرى از عذاب الهى مى باشد.

و زيارت خانه خدا (حج و عمره) كه فقر را زايل نموده و گناهان انسان را شسته و پاك مى نمايد و احسان و نيكوكارى به اقوام و خويشاوندان و صله رحم كه سبب افزايش مال و طولانى شدن مدت عمر است و صدقه دادن پنه
انى و احسان به فقرا گناهان انسان را مى پوشاند (خداوند عذاب گناهان را كم مى نمايد) و صدقه دادن و احسان به تهيدستان و تنگ دستان به صورت آشكار از مردنهاى بد (مرگهاى ناگهانى در اثر وقوع زلزله، سيل، آتش سوزى، غرق گرديدن و.

.

.

) جلوگيرى مى نمايد و كارهاى نيك و پسنديده در راه خداوند انسان را از ذلت و خوارى و خفيف شدن و كوچك گرديدن حفظ مى كند و نيكوكار را در دنيا و آخرت سرافراز مى گرداند.

در ياد نمودن خداوند و ذكر بارى تعالى شتاب كنيد كه ياد نمودن خداوند بهترين ذكر و گفتار است و تمايل نشان داده و استقبال كنيد از وعده اى كه به پرهيزكاران از جانب خداوند داده شده (وعده وارد شدن بر بهشت) كه وعده خداوند، درست ترين وعده ها مى باشد.

از راهى كه پيغمبرتان پيش پاى شما گذاشته برويد زيرا برتر از آن براى شما راهى وجود ندارد و از سنت پيغمبرتان پيروى كنيد براى اينكه بهترين سنت است.

قرآن را فرا بگيريد براى اين كه حديثى بهتر از حديث قرآن وجود ندارد و براى فهم قرآن تعمق كنيد چون تعمق براى فهم قرآن، در قلبها، بهار باطنى و معنوى را به وجود مى آورد و از نور قرآن شفا بخواهيد براى اين كه قرآن شفادهنده سينه ها است.

قرآن را با دقت و درستى تلاوت كنيد چون نافع ترين قصه ها قرآن است.

دانشمندى كه علم خود را به كار نيندازد چون جاهلى است كه از جهل خود رهايى نيابد و آن دانشمند كه علم خود را به كار نمى اندازد بيشتر از آن نادان در خور مذمت است و بايستى بيش از نادان بر حالش متاسف شد و نزد خداوند بيشتر مستوجب ملامت مى باشد.

خطبه 110-در نكوهش دنيا

آنچه در اين خطبه (و در خطبه هاى ديگر) از طرف اميرالمومنين (ع) راجع به مذمت دنيا گفته مى شود در واقع مذمت آن دسته از اهل دنيا مى باشد كه از كار آخرت غافل هستند زيرا دنيا كه از جامد و مايع و بخار به وجود آمده و طبق قوانينى كه خداى متعال وضع نموده اداره مى شود در خور مذمت نيست و نه با كسى دوستى دارد نه دشمنى و دوستى يا دشمنى دنيا با افراد عكس العمل روش زندگى و بندگى خود افراد است و به قول مولوى، (اين جهان كوه است و فعل ماندا) و همانگونه كه صدا از كوه بر مى گردد واكنش اعمال ما از طرف دنيا به سوى خود ما بازگشت مى نمايد.

اين نكته را هم بايد در نظر گرفت كه ما افراد بشر چون دوره هاى كودكى و جوانى و پيرى داريم و داراى اعصاب هستيم و از ناگوارى رنج مى بريم نمى توانيم در اين دنيا اميدوار به سعادت بى غل و غش باشيم و لذا به طور حتم در زندگى افراد بشر ديگرگونيهايى به وجود مى آيد و هيچ كس از ديگرگونيها مصون نيست چون هر كس دوره هاى كودكى و جوانى و سالخوردگى و دوره هاى سلامتى و ناخوشى و غيره را طى مى كند.

اما بعد، من شما را از دنيا بر حذر مى دارم.

و گرچه دنيا شيرين و سرسبز به نظر مى رسد و با هوى و هوس قرين است و
كالاهاى قابل زوال دارد و با چيزهاى كوچك مردم را خوشوقت مى كند و با آرزو مزين شده و زينت آن فريب دهنده مى باشد اما دنيا با تمام اين مشخصات ديرپا نيست و هرگز نمى توان از رنجهايش آسوده خاطر بود.

دنيا قابل تغيير است و به يك حال نمى ماند و شكمباره اى است كه همه چيز را در خود فرو مى برد و در اين دنيا وقتى دنياپرستان خود را سعادتمند ديدند يك مرتبه وضع آنها ديگرگون مى شود همانگونه كه خداوند گفته است: (كماء انزلناه من السماء فاختلط به نبات الارض فاصبح هشيما تذروه الرياح و كان الله على كل شيى مقتدرا.

) كسى در اين دنيا خرسند نشد مگر اين كه بعد از شادمانى اشك حسرت از ديدگانش جارى گرديد و كسى در اين دنيا به نيك بختى نرسيد مگر اين كه بعد از آن گرفتار بدبختى شد.

اگر بارانى ملايم بباراند تا اين كه گياهى لطيف و سبز برويد در پس آن بارانى سيل آسا مى باراند و هر چه هست از بين مى رود.

اگر در بامداد با كسى اظهار مساعدت نمايد در شامگاه با او دشمنى مى كند و زندگى را بر او تلخ مى نمايد.

اگر يك طرف را براى كسى قابل تحمل سازد طرف ديگر را براى او تلخ و غير قابل تحمل مى نمايد و هيچ كس از نعمت دنيا بهره مند نشد مگر اين كه به درد و غمى بزر
گ گرفتار گرديد.

اگر كسى در شب، خود را در امنيت ببيند در بامداد، از دنيا، دچار بيم بزرگ مى گردد.

همه چيز دنيا گويى براى اين به وجود آمده كه فريب بدهد و در دنيا چيزى نيست كه فانى نباشد.

در اين دنيا خير با كسى است كه به اندك بسازد و آن كه اندك از دنيا ببرد چيزى به دست مى آورد كه او را فايده مى رساند و آن كه از دنيا زياد به دست مى آورد چيزى به دست آورده كه سبب هلاكت او مى شود.

هر غنيمتى كه از دنيا نصيب كسى شود در مدت كوتاه از دست او مى رود.

در بين كسانى كه به دنيا اعتماد كردند بسيارى دچار تعب شدند و در بين كسانى كه فكر مى كردند در آغوش دنيا آرامش يافته اند بسيارى دچار فنا گرديدند.

دنيا ارباب بزرگى را خوار مى كند و دارندگان افتخار را بى افتخار مى گرداند.

قدرتى كه مى دهد مبدل به ذلت مى گردد و عيش دنيا ناكامى است و آب شيرين دنيا شور و حلواى آن تلخ است.

غذايى نمى دهد مگر اين كه زهرى در كام خورنده بريزد و ريسمان آن پوسيده و نمى توان به ريسمان گسسته دنيا اعتماد كرد.

زنده دنيا، در واقع مرده است و تندرست آن در واقع بيمار و هر كه در جهان ملكى دارد آن مسلوت النفع است و هر كس عزيز است از پا در مى آيد و آن كه تمكن دارد نكبت
زده مى شود.

آيا شما در خانه هايى سكونت نكرده ايد كه قبل از شما در آن خانه ها كسانى بودند كه بيش از شما عمر كردند و بيش از شما براى زندگى طرح مى ريختند و زيادتر از شما آرزو داشتند.

آنها بيش از شما در پيرامون خود، طرفدار مى ديدند و بيش از شما سپاه داشتند و فكر نمى كردند كه روزى بيايد كه دنيا به آنها پشت كند و مدتى بندگى دنيا را كردند و بعد بدون اين كه توشه اى براى آخرت داشته باشند، راهى دنياى ديگر شدند.

آيا هرگز از كسى شنيده ايد كه دنيا در موقع مرگ به كسى كمك كرده باشد تا اين كه مرگ او را عقب بيندازد؟ آيا هرگز شنيده ايد كه دنيا به كسى احسانى كرده باشد؟ نه، و دنيا هر كس را دچار مصائب متعدد مى كند و انواع محنتها را بر او چيره مى نمايد و يارى كردن روزگار، همواره به اين شكل است كه بدبختيهاى بزرگ را بر افراد مسلط مى نمايد.

شما، مگر نديده ايد كه دنيا نسبت به كسى كه به او مهر مى ورزد و رشته بندگى او را به گردن مى گيرد چگونه عمل مى كند و مگر نديده ايد كه او را به فراق خود مبتلا مى نمايد؟ مگر نديده ايد كه دنيا او را با گرسنگى و عريانى رها مى كند و در يك مكان تنگ جايش مى دهد و در آنجا ذره اى از نور بر او نمى تابد.

شما ب
سى از اين اشخاص را ديده ايد كه بنده دنيا شدند و سخت مغضوب و مطرود گرديدند و آيا مى خواهيد كه مثل آنها دنيا را انتخاب كنيد و مثل آنها بشويد؟ دنيا براى كسى كه از آن نفرت نداشته باشد و پرهيز نكند بدترين مسكن است.

از كسانى كه در دنيا مى گفتند (از ما نيرومندتر كيست؟) پند بگيريد و بدانيد كه آنها را هم مانند ديگران به گورستان حمل نمودند.

كسى آنها را كه بر تابوت سوار شدند سوار نمى خواند براى اين كه سوار بر مركب خود تسلط دارد و آنها بر تابوت تسلط ندارند.

وقتى كه آنها را در گور قرار مى دهند، خاك آنها را ميهمان خود نمى خواند.

كفن اصلى آنها خاك است و همسايگان، همه چون آنان هستند و هيچيك از آنها به همسايه خود توجه ندارد.

نه بر همسايه توجه مى كند و نه نوحه همسايه را مى شنود و بعضى از آنها چنان شده اند كه حتى استخوانهايشان پوسيده است.

اگر بر آنها باران ببارد خوشوقت نمى شوند و اگر باران نبارد از خشكسالى نمى ترسند .

آنها يك اجتماع هستند اما از هم دورند و همسايگانى مى باشند كه هرگز يكديگر را نمى بينند و خويشاوندانى هستند كه هرگز صله رحم را به جا نمى آورند.

كينه هاى آنها از بين رفته و حسدهاى آنان زايل گرديده و نه كسى از آنان ب
يم دارد كه آسيبى به او برسانند و نه كسى اميدوارى دارد كه آنها به ياريش بيايند.

آنها مجبور شدند كه زيرزمين را بر روى زمين ترجيح بدهند و ظلمت را بر روشنايى رجحان بدارند و به جاى بودن با خويشاوندان با تنهايى بگذرانند و عريان آمدند و عريان رفتند همانگونه كه خداوند مى گويد (كما بدانا اول خلق نعبده و وعدا علينا انا كنا فاعلين)- همانگونه كه در آغاز آفريديم آنان را بر مى گردانيم و اين است يك وعده لازم و ما به اين كار توانا هستيم.

خطبه 111-درباره ملك الموت

اين خطبه مربوط است به فرشته اى كه جان آدمى را مى گيرد و مى دانيم كه نامش عزرائيل مى باشد ولى در اين خطبه اسم او نيامده و اميرالمومنين (ع) نخواسته كه اسمش را در خطبه ذكر نمايد و نتيجه اى كه از اين خطبه گرفته اين است كه ما قادر به وصف خداوند نيستيم.

آيا وقتى وارد خانه اى مى شود ورود او را احساس مى نمايى؟ آيا وقتى كه جان كسى را مى گيرد او را مى بينى؟ آيا فكر كرده اى كه چگونه جان طفلى را كه در شكم مادر مى باشد مى گيرد؟ آيا فرشته اى كه مامور گرفتن جان است براى اين كه جان طفل را در شكم مادر بگيرد از بعضى از اعضاى بدن مادر مى گذرد تا اين كه وارد كالبد مادر شود و خود را به جنين برساند؟ يا اينكه روح طفل، به امر خداوند، از كالبد خارج مى شود يا اينكه فرشته هم مانند جنين در شكم مادر سكونت دارد؟ فرشته اى كه مامور گرفتن جان مى باشد يك مخلوق است مانند تو ولى تو نمى توانى او را وصف كنى و چگونه مى توانى خداى خود را وصف نمايى؟

خطبه 112-در نكوهش دنيا

اين خطبه مربوط است به عدم ثبات و بى وفايى دنيا و اميرالمومنين (ع) كه خود دنيا را طلاق داده، مى داند كه دنياى دون به هيچ كس وفا نمى كند و به بندگان خدا توصيه مى كند كه فريب دنيا را نخورند و بدانند كه محال است دنيا به كسى وفا نمايد.

شما را توصيه مى كنم كه از دنيا بپرهيزيد براى اين كه دنيا جاى رفتن است نه جاى زيستن.

دنيا مغرورى است كه خود را به غرور خود، زينت داده و نزد خداوند بى مقدار مى باشد.

حلال دنيا با حرام آن مخلوط شده و خير آن با شر و زندگى اش با مرگ و شيرينى آن با تلخى توام مى باشد.

خداوند دنيا را براى دوستانش مهيا نكرد، اما از بخشيدن آن به دشمنانش دريغ ننمود.

خير دنيا كم است و در عوض شر آن زياد.

هر چه از دنيا جمع كنند از بين مى رود و ملك آن فنا مى گردد و هر چه در آن آباد كنند رو به ويرانى مى رود.

پس تو از خانه اى كه از پاى بست ويران و از عمرى كه از آغاز زندگى رو به مرگ مى رود چه انتظار دارى كه داراى ارزش باشد.

به جاى اين كه در فكر دنيا باشيد چيزى را كه خداوند بر شما فرض كرده به انجام برسانيد و از او بخواهيد كه براى ايفاى به واجبات به شما كمك كند.

دعوت مرگ را قبل از اين كه به گوشهاى خود بش
نويد اجابت نماييد.

زاهدان خنده بر لب دارند ولى دلهاى آنها مى گريد و مردم آنها را شادمان مى بينند در حالى كه در باطن اندوهگين هستند.

خنده و شادمانى آنها براى اين است كه بر نفس خود غلبه مى كنند و مى توانند بر هوى و هوس غلبه نمايند و مردم كه آنها را خندان و شادمان مى بينند بر آنها رشك مى برند.

اگر ياد مرگ از خاطرتان برود و در ضمير شما آرزوهاى بى پايه دنيوى به وجود بيايد معلوم مى شود كه دنيا بيش از آخرت بر شما مسلط شده و آنچه به زودى مى گذرد، بيش از آنچه باقى مى ماند شما را جلب كرده است.

شما كه مسلمان هستيد، در دين خدا، با هم برادر مى باشيد و آنچه سبب مى شود كه بين شما تفرقه به وجود بيايد اين است كه بعضى از شما از لحاظ فطرت ناپاك هستيد و باطن خوب نداريد.

شما با اين كه با هم برادر مى باشيد براى چه، گوشه بار يكديگر را نمى گيريد و چرا نسبت به هم گذشت نمى كنيد؟ ديده مى شود كه اندك چيزى كه از دنيا به شما مى رسد شما را خرسند مى نمايد اما از چيزهاى بسيار كه در آخرت از دست مى دهيد محزون نمى شويد.

وقتى شما، يك چيز دنيوى را ولو جزيى باشد از دست مى دهيد چنان ناراحت مى شويد كه آثار ناراحتى و اندوه در قيافه شما پديدار مى گردد و گو
يى كه دنيا براى شما، خانه زندگى جاويد است و پندارى كه شما كالاى دنيا را همواره در تملك خواهيد داشت.

چرا شما بايد دورو باشيد؟ و اگر روبروى برادرتان عيب او را نمى گويند براى رازدارى نيست بلكه براى اين است كه او عيب شما را روبروى شما نگويد.

پايه دوستى شما، بر علاقه به جهان فانى و بى علاقگى به جهان باقى گذاشته شده و بر اين مبنا با يكديگر گرم مى گيريد در صورتى كه پايه دوستى برادران اسلامى بايستى بر مبناى علاقه به دنياى جاويد گذاشته شده باشد و افسوس كه دين شما، فقط ابراز علاقه زبانى است و عمق و باطن ندارد و شبيه به برده اى هستيد كه طورى كار مى كند كه هر چه زودتر كار خود را به اتمام برساند و از زحمت برهد و با ظاهرسازى وسيله رضايت آقاى خود را فراهم نموده باشد.

خطبه 113-در اندرز به مردم

اميرالمومنين (ع) در خطبه هاى قابل تعظيم خود مردم را از دنيا پرستى نهى مى نمايد و اين معنى در خطبه هاى متعدد تكرار مى شود اما نبوغ علمى و ادبى آن حضرت آنقدر زياد است كه در هر خطبه با مضامينى غير از مضامين خطبه هاى ديگر، مردم دنيا را از دنياپرستى نهى مى نمايد به طورى كه مضامين هر خطبه براى خواننده تازه مى باشد.

خداوند را سپاس مى گزاريم كه حمد را به نعمتها مربوط مى كند و نعمتها را به شكرگزاريها.

خداوند را به نعمتهايش شكر مى گذاريم و هم به بلايايش (كه براى آزمايش بر بندگان وارد مى آورد) از خداوند براى آنهايى كه در اجراى امر خدا تنبل و كاهل هستند يارى مى طلبيم (تا از تقصير آنها بگذرد) و همچنين براى كسانى كه مرتكب اعمالى مى شوند كه خداوند نهى كرده يارى مى خواهيم (كه گناه آنها را ببخشايد ).

از خداوند، به آنچه علم او از آن آگاه است و آمار آن در كتابش موجود مى باشد طلب آمرزش مى كنيم و ايمان داريم كه علم وى آنقدر وسعت دارد كه هر پنهان را به طور آشكار مى بيند و از روز موعود (روز جزا) آگاه مى باشد.

چنان ايمانى به خداوند داريم كه خلوص آن شرك را به كلى از بين مى برد و هر گونه شك را زايل مى كند و گواهى مى دهي
م كه خدايى نيست غير از او، خداى واحد و گواهى مى دهيم كه محمد ( ص) بنده او و رسول اوست.

اين دو شهادت گفتار را داراى ارج مى گرداند و كردار را از لحاظ ارزش بالا مى برد و ترازويى كه اين دو شهادت را در آن گذاشته اند سنگين نمى گردد و اگر اين دو شهادت را از آن بردارند سبك نمى شود.

اى بندگان خدا توصيه من به شما اين است كه تقوى داشته باشيد براى اين كه تقوى توشه دنياى آخرت است و شما مى توانيد آن را پناهگاه خود قرار بدهيد.

دعوت كننده اى كه از همه شنواتر بود شما را به تقوى فراخواند و آن را بهترين پناهگاه شما دانست.

اى بندگان خدا بدانيد كه دارا بودن تقوى سبب مى شود كه دوستان خدا، گرد گناه نمى گردند و دلهاى آنان همواره پر از بيم از خداوند است.

داشتن تقوى سبب مى شود كه شبها بيدار مى مانند و روزهاى گرم با تشنگى مى سازند آنها (افراد با تقوى) راحتى دنياى ديگر را با رنجى كه در اين دنيا (از راه عبادت) بر خود روا مى دارند به دست مى آورند و سيراب شدن در دنياى ديگر را با تحمل تشنگى در اين دنيا.

آنها چون مرگ را نزديك مى بينند، از اعمال نيك غفلت نمى نمايند و آرزوهاى دنيوى را دور مى اندازند.

دنيا، دار فنا و رنج و عرصه تحولات و عبرت گرفتن است.

دنيا تيرانداز بى رحمى است كه كمان به دست گرفته و تير بر كمان نهاده و هنگامى كه زه كمان را رها مى نمايد تيرش خطا نمى كند و زخم ناشى از تير درمان نمى پذيرد.

دنيا با بى رحمى آدم زنده را با مرگ و آدم سالم را با بيمارى و آدم رستگار را با گرفتارى از بين مى ب
رد.

دنيا آنچنان شكم پرست است كه هرگز از خوردن و آشاميدن سير نمى گردد.

يكى از رنجهاى دنيا اين است كه آدميان در اين جهان چيزها جمع آورى مى كنند كه نمى خورند و بناهايى مى سازند كه در آن سكونت نمى نمايند و زمانى كه به پيشگاه الهى مى رسند نه حامل كالاها هستند و نه يكى از خانه ها و ساير ساختمانهاى خود را با خويش برده اند.

دنيا ديگرگونيها دارد و يكى از آنها اين است كه شخصى كه نسبت به او ترحم مى كردند مورد غبطه قرار مى گيرد و شخصى كه مورد غبطه بود طورى وضعش ديگرگون مى شود كه مورد ترحم واقع مى شود و علتش اين است كه نعمت دنيا تغيير مكان داده و از دست يكى بيرون رفته و به دست ديگرى رسيده است.

از كارهاى عبرت آور دنيا اين است كه وقتى آرزومند دنياپرست خود را نزديك آخرين و بزرگترين آرزوى خود مى بيند، در مى يابد كه مرگ نزديك شده است و لذا در دنيا هيچ دنياپرست نمى تواند به آرزوى نهايى خود برسد.

سبحان الله، چه فريبنده است آرزوهاى دنيا و چقدر تشنگى آور است سيرابيهاى دنيا و چقدر گرم است سايه آن.

آنها (دنياپرستان) مگر نمى دانند كه گذشته باز نمى گردد و مگر نمى دانند كه آينده اى براى آنها نيست (چون به آخرت اميدوار نيستند).

سبحان ال
له، چقدر زنده به مرده نزديك است (براى آنهايى كه دنياپرست و در فكر مرگ نيستند) و چقدر مرده از زنده دور است (براى آنهايى كه دنيا را ترك كرده اند و در فكر مرگ مى باشند).

وقتى يك عمل شر و گناه سر زده مى شود هيچ چيز، از مجازات اخروى آن عمل بدتر و وخيم تر نيست و هنگامى كه يك عمل خير سر زده مى شود هيچ چيز از پاداش اخروى آن عمل خير پسنديده تر نمى باشد.

در اين دنيا، همه چيز شنيدنش از ديدن آن بزرگتر است اما در آخرت هر چيز ديدنش از شنيدن آن بزرگتر مى باشد و بنابراين شنيدن اخبار مربوط به آخرت براى شما كافى نيست (عذاب اخروى و هم پاداش آخرت بزرگتر از آن است كه مى شنويد).

هر كس كه از دنيا بكاهد و بر آخرت بيفزايد خيلى بهتر از آن است كه از آخرت بكاهد و بر دنيا بيفزايد.

بسيارى از چيزها وجود دارد كه كاسته شدن آن سودمندتر از آن است كه بر آنها افزوده شود و بسيارى از چيزها كه وقتى بر آن افزوده مى شود توليد زيان مى نمايد.

خداوند چيزهايى را كه بر شما حلال كرده بيش از آنهايى است كه حرام نموده و شما مى توانيد اندك را ترك كنيد تا از بسيار بهره مند شويد.

خداوند روزى شما را ضمانت كرده ولى امر نموده كه به اعمال نيك بپردازيد و شما نبايد آن چنان از خدا طلبكارى (مطالبه روزى) بكنيد كه طلبكارى شما بر آنچه براى شما ثابت شده رجحان داشته باشد.

قسم به خداوند نبايد طورى شك بر شما چيره شود كه آنچه بر
شما ضمانت گرديده به شكلى درآيد كه گويى براى شما واجب مى باشد به شكلى درآيد كه شما تصور كنيد تكليف آن از شما ساقط گرديده است.

اين است كه بهتر آنكه شما به آنچه براى شما تكليف شده بپردازيد و از مرگ كه ناگهان در مى رسد بترسيد.

اين را بدانيد كه اگر يك روز از رزق شما كاسته شود اميد هست كه روز بعد روزى شما افزايش يابد.

اما روزى كه بدون طاعت و ايفاى واجبات بگذرد باز نمى گردد چون عمر بازگشتنى نيست.

رزق فرداى هر كس مقرر است و روز بعد به او خواهد رسيد اما انقضاى عمر در روز گذشته بازگشت ندارد و روزى كه از عمر رفت برنمى گردد و در درگاه خدا به طورى كه او شايستگى دارد متقى باشيد و بدون مسلمان بودن به سوى مرگ نرويد.

/ 107