خطبه 091-پس از كشته شدن عثمان - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

ذبیح الله منصوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در وصف آسمان خداوند بدون اين كه آسمان آويخته باشد، آن را بر مكانهاى مرتفع برقرار ساخت و شكافها را در آسمان به هم آورد و بين اجرام مقارن، پيوستگى ايجاد كرد.

خداوند براى آنهايى كه به امر او فرود مى آيند (براى ارواح فرود آورده شده) يا آنهايى كه به امر او صعود مى كنند تسهيلات به وجود آورد و چون فضا پر از دود بود فرمان داد كه دودها مجتمع شوند و بعد از اين كه مجتمع گرديدند درهاى بسته آنها را گشود و از شهاب ثاقب در شكافها نگهبان گماشت.

خداوند خورشيد را عامل نورانى كردن روز قرار داد و ماه را كه نورش از بين رفته بود، نشانه شب كرد و براى هر دو، خط سير و منازل تعيين كرد تا اين كه بين روز و شب، تفاوت به وجود آيد و حساب ماه با سال به وسيله حركات آنها به دست بيايد.

آنگاه خداوند فلك را در فضا آويخت و آن را با ستارگان مزين كرد و مسترقان را (خبرگيران غير مجاز را) با ناوك شهاب ثاقب هدف ساخت و ستارگان سيار را برقرار كرد و خط سير ستارگان سيار را تعيين نمود تا بالا بروند و پايين بيايند (و منجمين از آن حركات توهم سعد و نحس مى كنند).

در وصف فرشتگان آنگاه خداوند براى سكونت دادن در آسمانها و اين كه ملاء اعلى آبادان بشود گروهى بديع از فرشتگان را آفريد و آنها را در معبرهاى آسمان و شكافهاى ملاء اعلى قرار داد و آنها در پس و پيش پايگاههاى خود با بانكهاى رسا شروع به تسبيح و تحليل كردند و بعضى از آنها طورى از انوار قوى خيره شدند كه برجا ماندند.

خداوند فرشتگان را به صورتهاى گوناگون آفريد و بعضى از آنها داراى دو بال هستند و همه در پيشگاه خداوند خاضع مى باشند و هيچ يك از آنها دعوى برابرى با خداوند را نمى نمايند و نمى گويند كه با او چيزى آفريده اند (لايسبقونه بالقول و هم بامره يعملون).

خداوند فرشتگان را، در مدارج و مراحلى كه هستند شايسته آن دانست كه امانت دار وحى او باشند و آن وحى را با دستورهاى امر و نهى به فرستادگان او (پيغمبران) ابلاغ نمايند و هيچ يك از آنها (فرشتگان) گرفتار شبهه نمى شوند.

خداوند به فرشتگان تعليم داد كه به فوايد يارى دادن پى ببرند و قلوبشان را آكنده از فروتنى كنند و براى اين كه به عظمت خداوند پى ببرند درهاى آسمان را به رويشان گشود و بر قله ارتفاعات، پرتوافكنهاى قوى قرار داد تا اين كه همه جا نورانى باشد و فرشتگان پيوست
ه خود را در نور ببينند و همواره توحيد خداوند را در نظر داشته باشند.

فرشتگان از طرف خداوند طورى آفريده شدند كه بار گناه پشتشان را خم نكرد و توالى روز و شب آنها را از عبادت باز نداشت و تيرهاى شبهه و نوايد سينه آنها را هدف نساخت تا اينكه در يقين آنها تزلزلى به وجود بيايد.

با اين كه سينه هاى آنها (باطنها) پر از عظمت خداوند بود، حيرت بر آنها چيره نشد تا اين كه شالوده بندگى آنها را سست نمايد.

در بين فرشتگان دسته هايى هستند كه بر ابرهاى مرتفع و آبدار جاى دارند و مكان بعضى از آنها كوههاى بلند است و بعضى ديگر در امكنه بسيار تاريك كه راهى به آنها وجود ندارد جا گرفته اند و دسته اى از فرشتگان قدمهاى خود را در طبقات زيرين زمين مى گذراند و نيز دسته اى از فرشتگان هستند كه آثار قدمهاى آنها در فضا بوجود آمده و در زير آن آثار، نسيمى وزيدن مى گيرد و آن نسيم آرام است.

فرشتگان همواره مشغول عبادت هستند و اشتغال آنها به عبادت، رشته اى از معرفت شده كه بين آنها و حق به وجود آمده و در وجودشان غير از توجه به حق چيزى نيست و از هر چه غير حق مى باشد بيزار هستند.

فرشتگان شيرينى شربت معرفت خود را چشيده اند و جام محبت او را نوشيده اند و هرگ
ز شوق و ذوق آنها براى اطاعت از خداوند كاهش نمى پذيرد و خودپسندى بر آنها غلبه نمى كند و در هيچ موقع، از اميد به وصال حق نااميد نمى گردند و در هيچ زمان، دهان آنها بر اثر ذكر خداوند خشك نمى شود و يك لحظه آواز حمد آنها قطع نمى گردد و صفوف آنها همواره منظم است و در آن صفوف كسى بر ديگرى پيشى نمى گيرد يا عقب نمى ماند و محال است كه نادانى و بى خبرى آنان را از اطاعت باز بدارد.

هوسها و شهوات آنها را نمى فريبد و هيچ چيز آنها را از تمايل به عبادت باز نمى دارد و حتى زمانى كه خلق، از خداوند دور مى شوند و رغبت بندگى ندارند در رغبت فرشتگان براى عبوديت تفاوتى حاصل نمى گردد.

در هيچ موقع ترس از خداوند از دلشان بيرون نمى رود تا اين كه در عبادت سست شوند و در هيچ موقع اين انديشه در آنها به وجود نمى آيد كه چون در گذشته خيلى بندگى كرده اند و ذخيره اى بزرگ از عبادت دارند لذا از اين به بعد از عبادت بى نياز هستند يا اين كه از اين به بعد مى توانند مدتى از اوقات خود را به استراحت بپردازند بدون اين كه چون گذشته راكع و ساجد باشند.

شيطان به فرشتگان دسترسى ندارد و نمى تواند در بين آنها اختلاف به وجود بياورد و گروهى را با گروه ديگر دشمن كند
يا اين كه بين آنها وسوسه نمايد تا اين كه آنها را نسبت به خداى خود شكاك كند.

آنها طورى ايمان دارند كه محال است دست از ايمان بكشند و نه امكان دارد كه پايه ايمان آنها سست شود.

در آسمان، مكان خالى وجود ندارد و در هر نقطه از آسمان فرشته اى در حال سجود است يا فرشته اى به طريق ديگر كمر به خدمت حق بسته و در آسمان و هر جا كه مكان فرشتگان مى باشد فرد بيكار وجود ندارد و همه در راه عبادت و خدماتى كه به آنها محول گرديده كوشا هستند و با آن كوشايى بر معرفت خود نسبت به عظمت خداوند مى افزايند و هر چه دانش آنها براى خداشناسى بيشتر مى شود، عزت پروردگار در قلوب آنها بيشتر مى گردد.

پيدايش زمين در آب زمين حركت سريع داشت و از جهتى به جهت ديگر حركت مى كرد و آنگاه در وسط امواج درياهاى بزرگ، زمين از خاك انباشته شد و امواج درياها به تلاطم درآمدند و كوههايى كه به وجود آمده بود بر يكديگر فرو كوفتند.

بعد بر اثر سنگينى جرم زمين آب از تلاطم فرو افتاد و زمين نيروى آب را از بين برد و از آن پس دوره اى فراز آمد كه زمين در آب وسعت به هم رسانيد و گسترده شد و نيروى آب در قبال زمين از بين رفت و زمين بر آب چيره گرديده و غرور آب در قبال زمين درهم شكست.

پس از اين كه هيجان آب به طور كامل از بين رفت خداوند قلل كوههاى مرتفع را جابجا كرد و از قله ها، جوهاى آب را به طرف دامنه كوهها جارى ساخت و آن جوها به شكل نهرها و رودها به سوى دشتها و نجدها جارى گرديد و خداوند حركات زمين و كوهها را متعادل كرد و چون كوهها در اعماق زمين فرو رفته بود و حفره هاى زيرزمينى از صخره ها پر شد ، لرزش زمين فرو نشست.

آنگاه با مشيت خداوند فيمابين زمين و هوا، وسعت به هم رسانيد، به طورى كه يك جو وسيع به وجود آمد و در آن عرصه وسيع هوا، وزيدن گرفت.

سپس اهل زمين آفريده شدند و نيازهاى آنها هم به وجود آمد تا اين كه بتوانند به زندگى
ادامه بدهند.

رودهايى كه از كوهها جارى شدند در اراضى مسطح زمين را مشروب مى كردند و سبب پرورش گياهان مى شدند اما زمين در همه جا مستوى نبود و در قسمتهايى از آن، اراضى مرتفع وجود داشت كه آب نهرها و رودها به آنجا نمى رسيد تا اين كه زمين مرتفع را مشروب نمايد.

اين بود كه خداوند ابر را خلقت كرد و پاره هاى سحاب در آسمان بوجود آمد و در بين آنها ابرهاى سفيد رنگ با ابرهاى ديگر داراى امتزاج شدند و برق بين ابرها درخشيد و درخشندگى آن، بين سحاب از نظر پنهان نگرديد.

ابرها كه داراى قطعات بزرگ بود با وزش باد جنوب به زمين نزديك شد تا اين كه بار خود را بر زمين نهد و آن بار را كه آب بود از خود جدا نمود و بر زمين باريد.

آن قدر از ابر، بر زمين مى باريد تا اين كه در زمينهاى مرتفع و بدون گياه روييدنى به وجود آمد و كوههايى كه تا آن موقع خالى از گياه بود داراى گياه شد.

زمينهايى كه تا آن موقع داراى گياه نبودند بر اثر اين كه داراى رستنى گرديدند مسرور شدند و بر اراضى، پوشاكى نرم و نازك از رستنيها پوشانيده شد و خداوند آنچه از گياه و گلها و محصولات آنها از زمين بيرون آمد روزى موجودات جاندار قرار داد.

خداوند پس از به وجود آمدن گياهان و محصولا
ت آنها در پهناى زمين راهها گشود و امر خود را بر آنچه تا آن موقع خلق كرده بود نافذ نمود.

سپس خداوند آدم عليه السلام را برگزيده مخلوقات خود كرد و او اولين آفريده خود نمود.

پس از اين كه آدم آفريده شد خداوند وى را در بهشت جا داد و در آنجا براى او غذاى ماكول فراهم نمود و آدم را گفت كه از بعضى چيزها بايستى پرهيز نمايد چون اگر از آنها پرهيز نكند مرتكب معصيت خواهد شد و قدر و منزلت وى نزد خداوند متزلزل مى شود.

آدم داراى علم خداوند نبود تا بتواند بفهمد كه خدا براى چه او را از بعضى از كارها نهى مى نمايد و با قصد و عمد، مبادرت به كارى كرد كه خداوند نهى كرده بود و با اين كه آدم مرتكب معصيت شد خداوند از راه مرحمت، توبه او را پذيرفت او را از بهشت به زمين منتقل كرد تا اين كه در آنجا زندگى كند و به دست بازماندگان خود، زمين را آباد نمايد و خداوند به وسيله او (آدم) حجت خود را بر بندگانش از نسل آدم پايدار كند.

خداوند بعد از اين كه روح آدم را قبض كرد دنيا را از وجود پيغمبرانى كه بايستى حجت او را بر خلق برقرار نمايند خالى نگذاشت و باز هم پيغمبرانى را فرستاد تا اين كه دليل خدايى او را به خلق ابلاغ نمايند و در هر دوره پيغمبرانى از طرف خداوند برگزيده شدند و بين خلق رفتند و حجت خدا را به آنها ابلاغ كردند و
راه راست را به آنان نماياندند تا اين كه راه هيچ بهانه باقى نماند و خلق نگويند كه از دستورهاى خداوند اطلاع نداشتند و آن ابلاغها ادامه يافت تا اين كه پيغمبر ما محمد (ص) به رسالت مبعوث گرديد و ابلاغ حجتهاى خداوند به وسيله پيغمبر ما به درجه كمال و تمام رسيد و ديگر براى هيچ كس جاى عذر و بهانه باقى نماند.

خداوند روزى را براى بندگان خود مقدر كرد و آن را بين آنها قسمت و كم و زياد نمود و كم و زياد شدن روزى بين بندگان براى آزمايش آنهاست تا اين كه دانسته شود كه در زمان گشايش و زمان عسرت، رفتار آنها چگونه است و آيا غنى و فقير، داراى توانايى و شكيبايى هستند يا نه؟ خداوند به آنهايى كه از وسعت روزى برخوردار بودند و از فكر خدا غفلت مى كردند عسرت تنگدستى را نزديك نمود و به آنها فهمانيد كه درد و غم نيز وجود دارد.

آفريدگار، مدت عمر را براى آدميان تعيين كرد و بعضى را طولانى و بعضى را كوتاه نمود و پايان عمر بعضى از بندگان خود را جلو و پايان عمر بعضى ديگر را عقب انداخت، ولى در زندگى تمام بندگان او رشته اى وجود دارد كه زندگى را به مرگ منتهى مى نمايد.

خداوند داناى راز كسانى است كه مى كوشند اسرار خود را پنهان نگاه دارند و آگاه از نجوى گفتن كسانى است كه بيخ گوشى حرف مى زنند و مى داند كه در دل آنها چه مى گذرد و به طريق اولى از آنچه مردم بر آن علم اليقين دارند آگاه است.

وقتى كسى دزدانه نگاهى به سوى ديگرى مى اندازد خداوند از آن آگاه مى شود و هر چه به گوش بندگان خدا مى رسد بر خدا معلوم است.

خداى دانا و توانا از وضع لانه هاى تابستانى مورچگان و لانه هاى زمستانى گزندگان آگاه است و صداى ناله زنانى را كه از فرزندان خود دور مانده اند مى شنود و اگر كسى يك گام بر زمين بر دارد حق تعالى از آن مطلع مى شود و مى داند كه در چه لحظه، ميوه اى از شاخه و ساقه يك درخت مى رويد.

خداوند همانطور كه از وضع كنام جانوران وحشى در غارهاى كوهستانى آگاه مى باشد از جايگاه پشه هايى كه بين ساقه و پوست درختان جا مى گيرند آگاهى دارد.

وضع هر برگ كه بر هر شاخه درخت متصل است و وضع هر نقطه كه از پشت هر موجود مذكر وارد زهدان يك موجود مونث مى شود و وضع هر ابر باردار در فضا، و فرو ريختن هر قطره باران از آن ابر، و وضع هر گردباد كه ابرها را پراكنده مى كند و وضع هر سيلاب از نظر خدا پنهان نيست.

خداوند از فرو رفتن هر حشره در ريگزار و از قرار گرفتن هر پرنده، در مرتفع ترين قله جبال و خوانندگى هر مرغ در آشيان خود آگاه است.

او مى داند كه هر صدف، درون خود چه جمع آورى مى نمايد و چگونه امواج دريا پرستارى يك قسمت از موجودات را بر عهده مى گيرند (تا آنها رشد كنند و به مرحله تكامل برسند).

او مى داند كه تاريكى شب چه چيزها را مى پوشاند (از نظر پنهان مى كند) و روشنايى روز چه چيزها را آشكار مى نمايد.

هر موجود جنبنده كه جنبش مى كند و هر كلمه كه از لبها خارج شود و هر جرثومه زندگى كه وارد مشيمه اى گردد و هر ذره كه سنگينى نمايد (يا سنگين نباشد) و صداى هر نفس كه از دهانى خارج شود و سقوط هر ميوه از هر درخت، و سقوط هر برگ، و ورود هر نطفه از صلب مرد در زهدان و انعقاد هر مضغه (خون بسته) در زهدان زن (كه آغاز زندگى جنين است) از نظر خداوند پنهان نمى ماند و او از همه آگاه است.

آگاهى از آنچه وجود دارد و حفظ آنچه آفريده شده براى خداوند مستلزم هيچ زحمت نيست و صدور اوامر براى اداره امور جهان به هيچ وجه در او سستى و ملامت به وجود نمى آورد.

بلكه علم خداوند همواره همه چيز جهان را در بر مى گيرد و او پيوسته آمار همه چيز را با اعداد دار
د و عدل خداوندى پيوسته شامل همه چيز مى شود و با اين كه بعضى از بندگان خدا، مرتكب تقصير مى شوند فضل خداوندگار، تقصير آنها را مى پوشاند (از گناه آنها صرف نظر مى كند).

دعا خدايا، تنها تويى كه شايستگى برجسته ترين توصيفات را دارى و تنها تويى كه شماره كمالهاى تو از حد افزون است.

خدايا به وصال تو آرزومندم براى اين كه تو بهترين موصول هستى و دست نياز به سوى تو دراز مى كنم براى اين كه تو بهترين برآورنده نيازى.

خدايا زبان من چنان پروانيده شده كه نمى توانم جز تو كسى را مدح بگويم و نمى توانم، جز تو ثناگوى هيچ كس باشم و زبان من متوجه كانونهاى نااميدى و مواضع شك و ترديد نشده و هرگز زبان من، آدميان و مخلوقات ديگر را ثنا نگفته است.

خدايا، هر كس كه ديگرى را ثنا مى گويد در انتظار پاداشى مى باشد كه به او عطا گردد و من از تو خواهان خزاين رحمت و گنجينه هاى آمرزش هستم.

خدايا، اينگونه ثناگفتن من نشانه آن است كه جز تو كسى را نشناخته ام و غير از تو كسى را شايسته اين نيايش و ستايش نمى دانم و فقط به تو نيازمند هستم و مى دانم كه غير از فضلت و مرحمت تو، كسى نياز مرا برطرف نمى نمايد.

خدا، بر ابراز رضايت خود نسبت به ما ، همه را خشنود كن و ما را از اين كه جز تو، دست به سوى هيچ كس دراز نكنيم غنى و بى نياز نما.

انك على كل شى ء قدير (به درستى كه تو بر هر كار توانا هستى).

خطبه 091-پس از كشته شدن عثمان

اين خطبه بعد از كشته شدن خليفه سوم ايراد شده و در آن موقع عده اى زياد به سوى اميرالمومنين (ع) رفتند تا با او بيعت كنند و او را خليفه بدانند زيرا ديدند كه اميرالمومنين (ع) كه تقريبا مدت يك ربع قرن خانه نشينى را اختيار كرد جاه طلب نيست و حرص براى تحصيل مقام ندارد و اگر مى داشت در مدت بيست و پنج سال اقدام مى كرد و خلاصه مردم مى دانستند كه اميرالمومنين (ع) به اصطلاح اهل سياست امتحان سلامت نفس خود را داده است ولى اميرالمومنين (ع) صريح به مردم گفت من كسى نيستم كه جز بر طبق قرآن و سنت پيغمبر، زمامدارى كنم و لذا بهتر اين است كه ديگرى را براى خلافت انتخاب كنيد و من به عنوان مشاور و وزير هر چه را كه مصلحت بدانم به آن كه خليفه شده خواهم گفت و اميرالمومنين (ع) مى دانست عده اى از كسانى كه مى خواهند با او بيعت كنند، چشم داشت مقام و استفاده هاى زياد دارند و عاقبت به طورى كه همه در تاريخ خوانده اند همانها پس از اينكه با اميرالمومنين (ع) بيعت كردند، عليه او شروع به دسيسه نمودند و آتش جنگ را مشتعل كردند.

مرا به خود واگذاريد و از ديگرى بخواهيد كه اين كار را بر عهده بگيرد.

چون كارى كه بايستى به انجام برسد داراى اش
كال و رنگهايى است (كه اينك نمى توان پيش بينى همه آنها را كرد) و به همين جهت دل، خواهان بر عهده گرفتن آن كار نيست و عقل نمى تواند همه زير و روى كار را پيش بينى نمايد و آفاق را هم كينه و خشم فرا گرفته است.

اين را بدانيد كه اگر من درخواست شما را بپذيرم و خلافت را قبول كنم آنطور كه خود صلاح بدانم كار خواهم كرد و گفته هر كس را كه چيزى بر خلاف مصلحت مى گويد يا گفته سرزنش كنندگان را نخواهم پذيرفت.

اين است كه اگر مرا به حال خود واگذاريد من يكى از شما خواهم بود و پس از اين كه ديگرى را براى زمامدارى انتخاب كرديد شايد يكى از فرمانبردارترين كسان من باشم و لذا اگر به شكل وزير و مشاور بمانم براى شما بهتر از اين است كه زمامدار شما باشم.

خطبه 092-خبر از فتنه

بعضى از شارحان نهج البلاغه عقيده دارند كه اين خطبه بعد از جنگ نهروان ايراد شده است و يك جمله از اين خطبه كه اين مى باشد (فاسالونى قبل ان تفقدونى) يعنى (از من بپرسيد قبل از اين كه مرا از دست بدهيد) در زبان عربى ضرب المثل شده است و ابن ابى الحديد شارح معروف نهج البلاغه مى گويد تا روزى كه اميرالمومنين (ع) بود اتفاق نيفتاد كه كسى از او پرسشى بكند واميرالمومنين (ع) نتواند جواب بدهد و عمر بن الخطاب خليفه دوم مى گفت كه خداوند آن روز را بر ما پيش نياورد كه مساله اى براى ما پيش بيايد كه على بن ابوطالب (ع) نتواند آن را حل كند و در اين خطبه اميرالمومنين (ع) مظالم بنى اميه را بعد از خود پيش بينى مى نمايد و آنچه در اين خطبه پيش بينى شد بعد از اميرالمومنين (ع) جامه عمل پوشيد تا روزى كه بنى عباس به خلافت بنى اميه خاتمه دادند و تا آن روز وضع اداره امور مردم از طرف بنى اميه همانطور بود كه اميرالمومنين (ع) گفت بدون اين كه بعد از آمدن بنى عباس وضع كلى مردم بهتر بشود.

بعد از حمد و ثناى خداوند بايد به شما اى مردم بگويم كه بعد از اين كه فتنه به جنبش درآمد و با خوى جانورى تلاش كرد كه آشوب برپا كند من چشم فتنه را كندم
(فتنه و آشوب را از بين بردم) و كسى جز من جرات آن را نداشت كه فتنه را از بين ببرد.

پس تا مرا از دست نداده ايد، از من بپرسيد و به خدايى سوگند كه جان من در دست اوست اگر از امروز تا قيامت از من سئوال كنيد به شما جواب خواهم داد.

من درباره كسانى به شما جواب خواهم داد كه معدودى را رهبرى و معدودى را گمراه مى كنند و از رهبران آنان و كسانى كه آنها را به يك سو مى برند و از منزلگاه آنها و فرودگاه شترانشان و هم از بارهاى آنها به شما شرح خواهم داد.

من به شما خواهم گفت كه از آنها، چه كسان كشته خواهند شد و چه كسانى خواهند مرد (يعنى به مرگ طبيعى خواهند مرد).

اما اگر مرا از دست بدهيد گرفتار ناملايمات بزرگ خواهيد شد و بسيارى از سئوال كنندگان با سكوت سر را فرود مى آورند) و بسيارى از پاسخ دهندگان دچار شرم خواهند گرديد (و سكوت خواهند كرد).

آن وقايع وقتى روى مى دهد كه جنگ براى شما پيش مى آيد و دنيا براى شما تنگ مى شود و با آن تنگى، ايام بلا براى شما طولانى خواهد شد تا روزى كه خداوند براى آن عده از نيكوكاران شما كه هنوز باقى مانده اند، رستگارى فراهم نمايد.

به درستى كه فتنه ها وقتى رو مى آورند توليد شبهه مى نمايند و هنگامى كه پشت مى كنند شناخته مى شوند و زمانى كه رو مى كنند چون گردبادهائى از يك شهر به شهر ديگر مى روند و بلا را در برمى گيرند.

بنا به نظريه من، بدترين فتنه ها كه ممكن است بر شما وارد بيايد فتنه بنى اميه است، زيرا فتنه اى است عمومى و آتش آن دامن همه كس را مى گيرد.

آن كه داراى چشم بينا مى باشد و با چشم باطن آن فتنه را مى نگرد دچار وبال آن مى شود و آن كه چشم بينا ندارد نيز دچار وبال آن مى گردد.

به خدا سوگند كه بنى اميه براى شما اربابى ناپسند خواهند بود و شباهت به شترى سالخورده و ديوانه خواهند داشت كه هر كس را كه به او نزديك شود با دندان مى گيرد يا زير دست و پا مى اندازد و اگر ماده شتر باشد نمى گذارد شيرش را بدوشند.

شما از بنى اميه غير از فتنه و بلا نخواهيد ديد و هرگز ستمهايى كه آنها بر شما روا مى دارند قطع نخواهد گرديد و اگر در بين شما كسانى بخواهند از آنها درخواست عدالت و احقاق حق كنند درخواست آنها شبيه به برده اى است كه از مولاى خود بخواهد در مورد او، با عدالت رفتار كند.

فتنه اى كه بنى اميه بر شما چيره مى كنند، فتنه اى است وحشت آور كه م
انند هجوم مهاجمان در دوره جاهليت، علامت رستگارى در آن نيست.

ما كه اهل البيت هستيم در آن فتنه بزرگ كناره گير مى باشيم و كسى را دعوت نمى كنيم كه به ما ملحق گردد.

بعد، خداوند از آن فتنه عظيم، براى شما، راه گشايشى به وجود مى آورد و آنان را كه فتنه انگيز هستند به دست كسى، دچار عقوبت خواهد كرد و همانطور كه پوست از گوشت جدا مى شود فتنه از شما دور خواهد گرديد.

آن كه فتنه انگيزان را مى راند با عنف آنها را دور مى كند و از كاسه آشاميدنى ناگوار به آنها خواهد نوشانيد و چيزى غير از شمشير به آنها عطا نخواهد كرد و جز جامه خوف چيزى بر آنها نخواهد پوشانيد.

در آن موقع جماعت قريش آماده خواهند شد كه دنيا و مافيها را بدهند تا اين كه به اندازه مدتى كوتاه، كه زمان قربانى كردن يك شتر است مرا در مرتبه زمامدارى ببينند و آمادگى دارند كه هر چه مى خواهم به من بدهند در صورتى كه امروز فقط جزيى از آن را مى خواهم و به من نمى دهند.

خطبه 093-در فضل رسول اكرم

حضرت اميرالمومنين (ع) نسبت به رسول الله (ص) ارادتى فوق العاده داشت و در مقدمه اين كتاب هم خوانديم كه على بن ابوطالب (ع) در طفوليت در دامان رسول الله (ص) بزرگ شد و در اين خطبه اميرالمومنين (ع) با بيانى موثر از فضل پيغمبر اسلام و تاثيرى كه آن حضرت براى رستگار كردن مردم دارد سخن مى گويد.

تبارك الله، خدايى كه صاحبان همت بزرگ نمى توانند به او دست بيابند و زيركترين و باهوش ترين افراد نمى توانند به او پى ببرند.

خدايى كه اول است ولى اولى كه او را آخر و انتهايى نيست.

/ 107