خطبه 122-هنگام نبرد صفين - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

ذبیح الله منصوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 122-هنگام نبرد صفين

در اين خطبه يكى از مظاهر درخشنده جوانمردى و نجابت و شرافت اميرالمومنين (ع) آشكار مى شود و آن توصيه اى است كه براى رعايت حال ترسوها (كسانى كه در جنگ مى ترسند) مى نمايد.

مى دانيم كه على بن ابوطالب (ع) دليرترين شجاع عربستان بود و در روحيه او ترس در ميدان جنگ مفهوم نداشت و طبق قواعد روانشناسى جنگجويان دلير و بى باك، سربازان ترسو را با چشم حقارت مى نگرند اما جوهر نجابت و شرافت اميرالمومنين (ع) آن قدر پاك است كه در اين خطبه به سربازان بى باك توصيه مى كند كه رعايت حال سربازان ترسو را بكنند و حتى از آنها نيز دفاع نمايند و اميرالمومنين (ع) چنان به اين اصل پايبند بود كه در هيچ جنگ حتى به روى سرباز ترسوى دشمن، شمشير نكشيد و همين كه مى ديد كه دشمن از بيم مى لرزد شمشير خود را فرود مى آورد و به سرباز بيمناك خصم فرصت مى داد كه تسليم يا دور شود.

هريك از شما مردان جنگى كه هنگام برخورد با دشمن در خود احساس دليرى كند اما متوجه شود كه يكى از برادران سلحشور او ترسو و ضعيف است بايستى به شكرانه قوت قلب و شجاعتى كه خداوند به او داده، همانگونه كه از خود دفاع مى كند از برادر ضعيف خود نيز دفاع نمايد و مرد دلير بايد اين ر
ا بداند كه اگر خدا اراده مى كرد آن مرد ضعيف و ترسو را هم دلير مى نمود.

بدانيد كه مرگ جوينده اى است كه عاقبت يابنده مى شود.

آن كس كه در نقطه اى ثابت است عاقبت به چنگ مرگ خواهد افتاد و آن هم كه از مرگ مى گريزد مرگ را براى يافتن خود دچار عجز نمى نمايد و بهترين مرگها كشته شدن در راه خدا است و سوگند به آن كه جان پسر ابى طالب در كف قدرت اوست.

براى من دريافت هزار ضربت شمشير گواراتر از اين است كه در بسترى غير از اطاعت خدا بميرم.

خطبه 123-در سرزنش اصحاب خود

شما را در ميدان كارزار مى بينم كه چون گروهى از سوسماران مى گريزيد و در حال گريختن پوست آنها به هم ساييده مى شود و صدا بر مى آورد، غوغا مى كنيد ولى نه حقى را مى گيريد كه به حقدار بدهيد و نه از ظلمى جلوگيرى مى نماييد.

شما بايد بدانيد كه راه بهشت براى تمام بندگان متقى خداوند باز است و نجات و سعادت خاص كسى است كه در راه جهاد جلو برود و آن كس كه نخواهد در راه جهاد قدم بگذارد به هلاكت مى رسد.

خطبه 124-تعليم ياران در كار جنگ

اين خطبه مربوط است به فن جنگ از نظر به كار بردن شمشير و نيزه و مواظبت از هم قطاران و زير نظر داشتن دشمن و اميرالمومنين (ع) كه در تمام جنگهايى كه در آن شركت كرد فاتح شد بهترين آموزگار فن جنگ به شمار مى آمد و كمتر كسى در شمشير زدن، هم طراز اميرالمومنين (ع ) بود، و در جنگها، هرگز دو بار پياپى، شمشير را به حركت در نمى آورد براى اين كه در ضربت اول خصم از پا در مى آمد.

كسانى را كه داراى زره هستند در جنگ جلو بفرستيد و آنهايى كه زره ندارند آنها را تعقيب كنند و در موقع شمشير زدن دندانها را به هم بفشاريد تا اين كه از اثر ضربت شمشير روى فرق شما بكاهد و در موقعى كه نيزه به كار مى آيد آن را بپيچانيد كه اثرش در كالبد دشمن بيشتر است و در جنگ، از بينايى به خوبى استفاده نماييد زيرا سبب مزيد ثبات و قوت قلب مى شود و تا آنجا كه براى شما امكان دارد صدا بر نياوريد (داد نزنيد) چون كمك به تقويت روحيه مى كند.

پرچم جنگ را راست نگاه داريد و به شكل مايل در نياوريد (كه همه ببينند) و آن را جز به دست دلاوران خود كه حاضرند در راه حفظ عرض و شرف جان ببازند ندهيد و پرچم را خالى نگذاريد و جلو و عقب پرچم را داشته باشيد و در پيكار
خيلى از پرچم عقب نيفتيد چون ممكن است كه خصم آن را تصاحب كند و خيلى هم جلو نيفتيد چون ممكن است آن را بى محافظ بگذاريد.

هر كس بايستى با يكى از سربازان دشمن نبرد كند تا اين كه دو سرباز دشمن نتوانند با يك سرباز سپاه اسلام نبرد نمايند و اگر هر كس با يك سرباز خصم بجنگد، هرگز دو سرباز دشمن نمى توانند به يك سرباز دوست حمله ور شوند.

به خداوند سوگند، اكنون ممكن است كسى از شمشير ميدان جنگ بگريزد و سالم بماند ولى نخواهد توانست از شمشير آخرت به سلامت بجهد.

شما مردانى هستيد كه از بزرگان و نامداران عرب به شمار مى آييد و اگر فرار كنيد علاوه بر آن كه گرفتار غضب خدا خواهيد شد خود و خانواده تان را دچار خوارى خواهيد كرد و آن كه از جنگ مى گريزد نمى تواند بين خود و مرگ فاصله به وجود بياورد و مرگ در ساعت مقرر او را در بر خواهد گرفت و كسانى كه براى خدا پيكار مى كنند، بايد مانند تشنگانى كه از دور آب را مى بينند و به سوى آن مى روند شوق جنگ داشته باشند و بدانند كه بهشت در زير نيزه هاى جنگى مى باشد و خداوند گواه است همان اندازه كه دشمن شايق مى باشد كه به ديار و خانه خود برگردد من شايق برخورد با دشمن هستم.

خدايا اينها اگر از راه حق خارج
شوند اجتماعشان را از بين ببر و كلامشان را بى اثر كن.

آنها كسانى هستند كه وقتى از راه حق منحرف مى شوند بدون ضربات نيزه كه بدنشان را طورى سوراخ كند كه نسيم از آن سوراخ بگذرد دست از فتنه برنمى دارند.

اينها را بايستى با ضربات شمشيرى كه فرق را بشكافد و استخوانها را بكوبد و دستها و پاها را بيندازد وارد راه راست كرد.

بايد سواران بر آنها بتازند و در پى دسته مقدم سواران دسته ديگر به آنها حمله ور شوند و شهرهايشان را مورد تهاجم قرار بدهند و اراضى آنها لگدكوب سم سواران شود و چراگاهشان از بين برود تا اين كه روش خود را تغيير بدهند.

خطبه 125-در رابطه با خوارج

اين خطبه هم مربوط است به حكميت و مى دانيم كه در موضوع حكميت، اصرار مردم بود كه اميرالمومنين (ع) را با آنان موافق كرد وگرنه آن حضرت بعد از اين كه به دستور عمروعاص، در سپاه معاويه قرآنها را بر سر نيزه بلند كردند به سپاهيان خود گفت به جنگ ادامه بدهيد اما بعد از خاتمه كار، همانها كه بر خلاف دستور اميرالمومنين (ع) دست از جنگ كشيدند و حكميت را پذيرفتند بر اميرالمومنين (ع) ايراد گرفتند كه چرا با حكميت موافقت كرده و در كار خلافت كه مربوط به خداوند مى باشد افراد بشر را دخالت داده است.

ما كسى را حكم قرار نداديم و حكم ما قرآن مى باشد و قرآن نوشته اى است بين دو جلد و چون به زبان نمى آيد تا اين كه محتواى خود را بگويد بايد ترجمان داشته باشد و كسانى هستند كه در ترجمان قرآن، بصيرت دارند.

وقتى ما را براى مراجعه به قرآن دعوت كردند ما كسى نبوديم كه آن دعوت را نپذيريم و خداوند مى گويد: (فان تنازعتم فى شى ء فردوه الى الله و الرسول) و برگردانيدن موضوعى به خداوند اين است كه بر اساس كتاب او، حكم صادر كنند و برگردانيدن موضوعى به فرستاده اش اين است كه بر طبق سنت رسول الله (ص) عمل بشود و اگر مبناى كتاب خدا حكم صادر شود م
ا (يعنى اهل بيت) شايسته ترين مردم براى فهم كتاب خدا هستيم و اگر طبق سنت رسول الله (ص) عمل شود باز ما، از همه كس براى آن سنت بيشتر شايستگى داريم.

اما اين كه شما مى گوييد چرا بين خود و آنان براى حكميت، اجل قرار دادى (زمان تعيين كردى) علتش اين بود كه افراد نادان كسب اطلاع كنند و به آگاهى برسند و افراد نادان، در عقيده خود ثابت شوند و اميدوارى داشتم كه خداوند در آن زمان كار اين امت را اصلاح كند.

نزد خداوند، برترين افراد كسانى هستند كه عمل كردن به حق را روش هميشگى خود قرار بدهند و لو عمل كردن بر حق براى آنها ضرر داشته باشد و از عمل بر باطل پرهيز نمايند ولو از آن سودمند شوند.

به اين دستور عمل كنيد تا اين كه سرگردان نباشيد و شما اى همراهان، خود را براى نبرد با دسته اى آماده كنيد كه حق را نمى بينند و با طرفداران ستمگرى كه ظلم آنها را جرى كرده و از كتاب خدا به دور مانده اند مبارزه نماييد.

افسوس كه شما مردمى هستيد كه نمى توان به عهد شما اعتماد كرد.

اف بر شما، كه روزى كه شما را ندا در دادم و براى نبرد با دشمنان از شما مدد خواستم ، از شما اثرى مثبت به جنگ ديده نشد و شما كسانى هستيد كه نه هنگام دعوت آزاد مرد، مى باشيد و نه زمانى كه رازى را با شما در بين مى گذارند مى توان به شما اعتماد كرد.

خطبه 126-درباره تقسيم بيت المال

شارحان نهج البلاغه در مورد موضوع اين خطبه مى گويند كه در دوره حيات رسول الله (ص) و خلافت ابوبكر ، بيت المال به طور مساوى بين مسلمين تقسيم مى شد و در دوره خلافت عمر بن الخطاب آن رسم تا اندازه اى بر هم خورد و بعضى از سران قوم بيشتر از افراد عادى از بيت المال استفاده مى كردند و در دوران خلافت عثمان، تبعيض، طورى حكمفرما شد كه بيت المال تقريبا دربست به خويشاوندان خليفه و اعضاى قبيله او و متنفذين ديگر تعلق گرفت ولى اميرالمومنين (ع) بعد از اين كه خليفه شد درآمد بيت المال را به طور مساوى بين مسلمانها تقسيم كرد و به همين جهت كسانى كه از درآمدهاى هنگفت و رايگان محروم شدند كمر به خصومت با اميرالمومنين (ع) بستند و به معاويه ملحق شدند و عده اى از مسلمانها هم از اميرالمومنين (ع) خواستند كه به آنها به سبب اين كه به اصطلاح اسم و رسم دارند از بيت المال بيشتر بدهد و اميرالمومنين نپذيرفت و در اين خطبه مى خوانيم كه به آنها چه گفت.

آيا به من دستور مى دهيد كه از راه ستم نمودن به آنهايى كه من ولى آنها هستم (يعنى جامعه مسلمين) پيروزى به دست بياورم؟ به خدا سوگند تا زمانى كه جهان باقى است و ستارگان دنبال يكديگر در آسمان
مى گردند من مبادرت به اين كار نمى كنم.

اگر اموال از خود من بود آن را بطور متساوى بين مردم تقسيم مى كردم تا چه رسد به اين كه اموال خدا باشد.

بخشيدن اموال به افرادى كه مستحق نيستند اسراف است و تبذير و آن كه اموال را به افراد غير مستحق مى دهد در دنيا (بين گيرندگان اموال) سر بلند مى شود اما در آخرت سرافكنده است و او نزد كسانى كه از وى مال دريافت مى نمايند احترام دارد اما نزد خداوند بدون آبرو و احترام مى باشد.

هر كس كه مال خود را به غير مستحق بذل كند و به كسانى بدهد كه مستوجب دريافت آن نباشند از سپاسگزارى كسانى كه آن مال را دريافت مى كنند محروم مى گردد و آنها، در خود، اين احساس را نمى نمايند كه بايستى از بذل كننده تشكر كنند و اگر روزى بذل كننده احتياج به كمك آنها داشته باشد، او را مورد نكوهش قرار مى دهند و بدترين آشنا خواهند شد.

خطبه 127-در خطاب به خوارج

در اين خطبه كه موضوع آن مربوط به خوارج مى شود (خوارج كسانى بودند كه از دستور خليفه زمان اميرالمومنين سرپيچى كردند) حضرت راجع به كسانى صحبت مى كند كه درباره او غلو مى نمايند و وى را خيلى برتر از آنچه هست مى دانند و يكى از آن دسته هاى غلو كننده در آينده موسوم به على اللهى شدند يعنى كسانى كه مى گفتند على بن ابوطالب (ع) خدا مى باشد و دسته ديگر كسانى بودند كه اميرالمومنين (ع) را پيغمبر مى دانستند و در اين خطبه اميرالمومنين (ع) نام هر دسته را نمى برد و به طور كلى از آنها سخن مى راند.

اگر مخالفت شما با من ناشى از اين است كه فكر مى كنيد من خطا كرده ام و از راه گمراه كننده رفته ام براى چه تمام امت رسول الله (ص) را گمراه و خطاكار مى دانيد و همه را از دم شمشيرهايى كه حمايل كرده ايد مى گذرانيد و نزد شما آن گناه كرده با آن كه گناه نكرده يكى است.

مگر شما اطلاع نداريد كه رسول الله (ص) يك مرد زانى را كه همسر داشت دستور سنگسار داد و بعد از مرگش بر او نماز خواند (نماز ميت خواند) و ميراث آن مرد را به خانواده اش داد.

در مورد ديگر، قاتلى را به قصاص رسانيد و بعد از كشته شدن او ميراثش را به خانواده اش داد.

در مورد دي
گر دستور قطع دست سارقى را صادر كرد و مردى زانى را كه همسر نداشت تازيانه زد و بعد، به هر دوى آنها سهمى از بيت المال داد و آنها با دو زن مسلمان ازدواج كردند.

در هر يك از اين موارد رسول الله (ص) گناهكار را مجازات داد اما حق آنها را طبق قوانين اسلام پرداخت و اسمشان را از اسامى گروه مسلمين خارج نكرد.

ولى شما اى پيروان شيطان كه در تعقيب او در بيابان گمراهى، راه پويان هستيد، گناهكار و بى گناه را به يك چشم مى نگريد و بى گناهان را هم به هلاكت مى رسانيد.

دو دسته از مردم در فاصله اى كوتاه بر اثر نظريه اى كه راجع به من پيدا مى كنند تباه مى شوند.

اول آنهايى كه مرابى اندازه دوست دارند و دوست داشتن من آنها را از راه حق منحرف مى كند و محبت من آنها را وارد راه ناحق مى نمايد.

دوم آنها كه بر اثر كينه اى شديد كه نسبت به من پيدا مى كنند وارد راه ناحق مى شوند.

بهترين مردم، در نظر من كسانى هستند كه ميانه رو مى باشند و شما هم پيرو همان كسان باشيد و سواد اعظم (شهرهاى بزرگ) را از ياد نبريد چون دست خدا با جماعت است (در شهرهاى بزرگ عده اى زيادتر از مسلمين سكونت مى كنند و جماعت آنها بيشتر است).

آن مسلمان كه از جامعه خود بر كنار مى كند ب
يم آن مى رود كه گرفتار شيطان شود همانگونه كه گوسفند اگر از گله جدا شود ممكن است كه گرفتار گرگ گردد.

هر كس اين شعار را مى دهد به قتلش برسانيد ولو در زير رداى من باشد.

دو حكم انتخاب شدند تا چيزى را كه قرآن تصويب مى كند زنده كنند و آنچه را كه قرآن تصويب نمى كند به دم مرگ بسپاريد.

زنده كردن قرآن يعنى عمل كردن به مصوبات آن است و ميراندن يعنى عمل نكردن به آنچه تصويب مى كند؟ بنابراين اگر قرآن دستورى بدهد كه در نتيجه، ما بايد پيروى آنان باشيم ما از آنها پيروى مى كنيم و اگر آن دستور طورى باشد كه آنها از ما پيروى كنند آنها بايد پيرو ما بشوند.

در اجتماع بزرگ (براى تعيين حكمها ) دو مرد انتخاب شدند تا اين كه از حدود احكام قرآن تجاوز ننمايند ولى آن دو نفر با اين كه بينا بودند راه ناحق را پيش گرفتند در صورتى كه آنها تعهد كردند كه از روى عدالت و حق عمل كنند و عهد خود را زير پا گذاشتند و از ناحق و ستم طرفدارى كردند.

خطبه 128-فتنه هاى بصره

اين خطبه مربوط است به پيش بينى وقايع آينده و در آغاز خطبه اميرالمومنين ( ع) احنف را طرف خطاب قرار مى دهد كه اسم كوچك او حمزه بود و از اصحاب اميرالمومنين (ع) به شما مى آمد و اما موضوع پيش بينى به طورى كه بعضى از محققان اظهار كرده اند در آغاز خطبه مربوط است به امير زنگيان كه سربازانش وقتى قدم بر مى دارند آثارى كه از قدمهاى آنها بر زمين مى ماند به اثر پاى شتر مرغ شباهت دارد ليكن در وسط خطبه، همچنان بنابر نظريه شارحان نهج البلاغه، منظور اميرالمومنين (ع) قوم مغولى مى باشد كه آن قوم مدتى قبل از تهاجم بزرگ مغولان در آغاز قرن هفتم هجرى در خراسان و مناطقى كه مورخان اسلامى آنجا را ماوراءالنهر مى خواندند با بعضى از اقوام مغولى زد و خورد كردند.

اى احنف، گويى كه او را مشاهده مى كنم و با سپاهى خواهد آمد كه هنگام حركت غبار عبور آن سپاه بلند نمى شود و نه صدايى به گوش مى رسد و قدمهاى آنها زمين را تغيير مى دهد و انگار كه شتر مرغان از زمين عبور مى كنند.

نفرين بر جاده ها و خانه هاى شما كه با زر، مزين گرديده و با كنگره ها و ناودانها به بالهاى كركس شباهت دارد و با خرطومهايى مانند خرطوم فيلها.

من به دنيا اعتناء ندارم
و ارزش آن را آن گونه كه با چشم دل مى بينند تعيين كرده ام.

قسمتى از خطبه در وصف اتراك چنين مى پندارم كه قومى را مى بينم كه صورت آنها چون يك سپر مى باشد كه بر آن پوستى دوخته باشند و جامه هاى ابريشمى و ديبا در بر دارند و در پى اسبهاى آنها، اسب يدك كشيده مى شود.

جنگى سخت در مى گيرد و بر اثر آن عده اى مقتول مى شوند و افراد مجروح روى كشته ها مى افتند (بر اثر ناتوانى ناشى از مجروح شدن توانايى خوددارى ندارند و روى كشته ها قرار مى گيرند) و در آن جنگ شماره فراريان كمتر از شماره اسيران است.

(يكى از حاضران گفت اى اميرالمومنين (ع) مثل اين است كه به تو علم غيب داده اند كه اين گونه وقايع آينده را پيشگويى مى نمايى و اميرالمومنين (ع ) لب به خنده باز كرد و چون آن مرد از قبيله كلبى بود چنين گفت:) اى برادر كلبى اين كه من گفتم از علم غيب نيست بلكه علمى است كه از دانشمندان آموخته مى شود و علم غيب كه علم الساعه (علم كون و مكان و قيامت) است علمى است كه خداوند شمار آن را مى داند و خود خداوند راجع به علم الساعه چنين مى گويد: (ان الله عنده علم الساعه و ينزل الغيث و يعلم ما فى الارحام و ما تدرى نفس ماذا تكسب غدا و ما تدرى نفس باى ارض تموت)- به درستى كه علم ساعت نزد الله است و او
ست كه باران را نازل مى كند و مى داند كه در رحمها از لحاظ پسر و دختر بودن چيست و كسى نمى داند كه فردا بر او چه خواهد گذشت و كسى نمى داند كه در كدام زمين زندگى را بدرود خواهد گفت.

پس فقط خداوند است كه مى داند جنين در زهدان مادران آيا پسر است يا دختر و آيا زشت است يا زيبا و آيا بعد از اين كه به دنيا آمد سخاوتمند خواهد شد يا بخيل و خوشبخت خواهد شد يا بدبخت و آيا بعد از اين كه مرد، هيزم آتش جهنم خواهد گرديد يا در جنت هم نشين پيغمبران خواهد شد.

اين است علم غيب كه جز خداوند سبحان هيچ كس آن را نمى داند.

اما آنچه من به شما گفتم علم غيب نمى باشد و علمى است كه خداوند به پيغمبر خود آموخت و پيغمبر هم آن علم را به من تعليم داد و از خدا خواست كه اين علم در سينه من نگاه داشته شود.

خطبه 129-درباره پيمانه ها

در اين خطبه، اميرالمومنين (ع) ابناى روزگار خود را مورد انتقاد قرار مى دهد و از درستكاران و پاكانى كه از جهان رفتند ياد مى نمايد و آنهايى را كه نهى از منكر مى كنند و خود همان منكر را به جا مى آورند لعن مى نمايد.

اى بندگان خدا، بدانيد كه آمال و آرزوهاى شما در اين دنيا هر چه باشد، شما در اين جهان چون ميهمانانى هستيد كه مدت ميهمانى آنها محدود است و وامدارانى هستيد كه طلبكاران در راس مدت طلب خود را از شما مى خواهند.

بسيارند از مردانى كه در كار خود جديت دارند و براى جمع آورى مال كوشش مى كنند اما نتيجه كارشان تباهى مى باشد براى اين كه در فكر آخرت نيستند.

اى مردم، شما در روزگارى به سر مى بريد كه امور خير به شما پشت مى كند و امور شر، روى خود را به شما مى نماياند و در اين دوره وسايل شيطان براى فريب دادن مردم افزايش يافته، و مى تواند بيشتر مردم را فريب بدهد.

دوره اى است كه اگر نظرى به اطراف بيندازى غير از فقيرانى كه از تهيدستى خود رنج مى برند يا اغنيايى كه كفران نعمت خداوند را مى كنند يا ممسكى كه از بذل قسمتى از اموال خود به محتاجان بخل مى ورزد يا متمردى كه كه گوشش به هيچ وجه آماده شنيدن اندرزهاى خداوند ن
يست نمى بينى.

كجا رفتند آن افراد پاك و صالح و كجا رفتند آزادگان و پرهيزكاران و آن سوداگرانى كه آن همه در سوداگرى دقيق و امين بودند و آنها كه آن همه به مذهب خود علاقه داشتند.

آيا جز اين است كه همه آن افراد پاك به اين دنياى دنى پشت كردند و رفتند و جاى آنها را كسانى گرفته اند كه دريغ از لبهاى انسان كه براى مذمت كردن آنان به هم بخورد و در عزاى پاكان و پرهيزكارانى كه رفتند بايد گفت انا لله و انا اليه راجعون (ما از خداييم و به سوى او باز مى گرديم).

فساد، طورى آشكار شده كه نه كسى هست كه آن را تغيير بدهد و نه كسى كه از آن جلوگيرى نمايد.

اى مردم آيا شما كه اين گونه دل به دنياى فانى بسته ايد با همين بضاعت مى خواهيد خود را به جوار خداوند برسانيد و از دوستان خدا محسوب بشويد.

هيهات كه بهشت خداوند را نمى توان با خدعه دريافت و براى تحصيل رضايت خداوند بايستى طاعتش را به جا آورد.

لعنت خداوند بر آن دسته از امر كنندگان به معروف باد كه خود ترك معروف مى كنند و لعنت خداوند بر آن دسته از نهى كنندگان از منكرها كه خود مبادرت به ارتكاب منكر مى نمايند.

/ 107