خطبه 167-پس از بيعت با حضرت
اين خطبه بنا بر نظريه شارحان نهج البلاغه هنگامى ايراد شده كه طلحه و زبير كه شريك قتل عثمان بودند در بصره فتنه انگيزى مى كردند و عده اى از اصحاب اميرالمومنين به او گفتند كه بهتر اين بود كه قاتلان اصلى عثمان را به مجازات مى رسانيدى تا اين كه فتنه انگيزى آنها از بين برود و اميرالمومنين (ع) به آنها اينطور جواب داد: اى برادران آنچه شما مى دانيد من هم مى دانم ولى چگونه مى توانم كه آنها را در اين موقع مجازات كنم در صورتى كه شركاى اين كار (يعنى قتل عثمان) اينك در جاى خود قوت دارد و ما به آنها دسترسى نداريم.مگر نمى دانيد كه در موقع تهاجم عليه عثمان، غلامان شما با كسانى كه مى خواستند عثمان را به قتل برسانند همدست شدند و گروهى از صحرانشينان هم به آنها ملحق گرديدند و همه اين اشخاص اكنون بين شما هستند و مى توانند هر چه بخواهند با شما بكنند و شما نمى توانيد هر چه بخواهيد با آنها بكنيد.آيا وضع خود را طورى مى بينيد كه بتوانيد كارى را كه در نظر داريد (يعنى مجازات قاتلين عثمان) به موقع اجرا بگذاريد؟ اگر شما در اين موقع دست به اين كار بزنيد، عمل شما، يك عمل ناشى از نادانى است.چون آنها در اين زمان طرفدارانى دارند و وجود طرفداران ناشى از اين است كه همه مردم مثل شما، قضاوت نمى كنند.در مورد قتل عثمان سه نوع نظريه وجود دارد و دسته اى از مردم علت آن واقعه را مثل شما مى بينند و دسته اى هستند كه علت واقعه را مخالف شما مشاهده مى كنند و دسته سوم كسانى هستند كه نه اين نظريه را دارند و نه آن نظريه را.با توجه به اين نكات در اين موقع شما نمى توانيد براى مجازات قاتلين عثمان اقدام نماييد و شكيبايى را پيش بگيريد تا مردم از هيجان خارج شوند و دلها آرام بگيرد.دستور من در اين موقع براى شما اين است كه كارى نكنيد كه نيرو را از بين ببرديد و سبب ضعف گرديد و من در وضع حاضر، تا آنجا كه بتوانم از اين كار خوددارى مى كنم و اگر ناگزير بشوم آخرين دارو، داغ كردن است.
خطبه 168-هنگام حركت به بصره
دراين خطبه مولاى متقيان، با جوانمردى و فداكارى جبلى در راه اسلام و صلاح مسلمين مى گويد كه اگر فتنه انگيزان بصره يعنى طلحه و زبير و همراهانشان بخواهند خود مرا از بين ببرند درصدد ممانعت آنها برنمى آيم اما اگر بخواهند اسلام و مسلمين را از بين ببرند، شكيبايى نخواهم كرد.خداوند متعال پيغمبر خود را با كتابى ناطق و دينى استوار فرستاد تا اين كه رهبر مردم شود و هر كس از آن كتاب و دين پيروى نمايد به هلاكت نمى رسد ولى آنهايى كه داراى خميره كج هستند و نمى توانند ماهيت خود را تغيير بدهند با اراده و دست خودشان به سوى هلاكت مى روند.آنها بدعتها يعنى چيزهايى ايجاد كردند كه در زمان پيغمبر نبود و مشبهات را به وجود آوردند يعنى چيزهايى كه ظاهرش مثل دين است ولى دين نيست و هر دو سبب نابودى است.سلطه خداوند حافظ همه چيز شما است و از ته دل مطيع خداوند باشيد و از ملامت نترسيد تا اينكه وسيله رضاى خدا فراهم گردد.به خدا سوگند اگر خداوند را اينطور اطاعت ننماييد او سلطه اسلام را از شما مى گيرد و به ديگران منتقل مى نمايد و از ديگران سلطه به شما بازگشت نخواهد كرد.اينان (يعنى طلحه و زبير) كه نسبت به من خيلى كينه دارند با هم متحد شده اند و اگر من از متلاشى شدن و تفرقه شما وحشت نداشته باشم و دشمنى آنها فقط با من باشد، شكيبايى را پيشه خواهم كرد اما اگر قصدشان اين باشد كه شيرازه نظم مسلمين را بگسلانند شكيبايى نخواهم كرد.خداوند اداره دنيا را به شخصى مفوض كرده است (يعنى خود اميرالمومنين) و اين اشخاص از روى حسد و كينه قصد دارند كه كارها را به عقب برگردانند و نمى دانند كه شما هم بر ما حقى داريد و آن اين است كه به كتاب خداوند تعالى دست يازيده ايد و بنابراين براى اينكه رستگار شويد به سنت رسول الله (ص) عمل نماييد.خطبه 169-چون به بصره نزديك شد
موقعى كه اميرالمومنين (ع) ناگزير به جنگ با شورشيان بصره شد و به بصره نزديك گرديد.اهل بصره مردى مرسوم به (كليب جرمى) را نزد اميرالمومنين (ع) فرستادند تا اين كه از او بپرسند كه چه بايد بكنند و اميرالمومنين (ع) براى آن مرد توضيح داد به طورى كه آن مرد قايل شد به اين كه حق با اميرالمومنين (ع) است و مولاى متقيان گفت اينك كه قايل شده اى با من بيعت كن و آن مرد اظهار كرد من نماينده مردمى هستم كه مرا نزد تو فرستاده اند و تا نزد آنها برنگردم و نتيجه را به اطلاعشان نرسانم نمى توانم كارى بكنم و اميرالمومنين (ع) اين اظهارات را كرد.اگر جماعتى كه از تو دور باشند (هيچ نوع خويشاوندى يا دوستى با تو نداشته باشند) به تو بگويند كه بروى و براى سكونت آنها و تعليف چهارپايانشان محلى را پيدا كنى كه داراى آب و علف باشد و تو آن را كشف نمايى و آنگاه نزد آن جماعت برگردى و به آنها بگويى كه محل مطلوب را كه داراى آب و علف است يافته اى ولى آنها با اطلاع تو مخالفت كنند و به سوى منطقه اى به راه بيفتند كه در آنجا نه آب وجود دارد نه علف، تو چه مى كنى؟ آن مرد جواب داد من از آنها جدا مى شود و به سوى منطقه اى مى رود كه در آنجاآب و علف هست.اميرالمومنين (ع) اظهار كرد پس همين كار را اكنون بكن و دستت را براى بيعت به سوى من دراز نما.آن مرد كه موسوم به (كليب جرمى) بود گفت به خدا سوگند حجت تو آنقدر قوى بود كه من نمى توانم مقاومت نمايم و دستش را دراز كرد و با اميرالمومنين (ع) بيعت نمود.
خطبه 170-در آغاز نبرد صفين فرمود
اين خطبه بعد از حمد خداوند مربوط است به لزوم پايدارى در جنگ و اميرالمومنين (ع) در اين خطبه سربازان را از فرار كردن برحذر مى نمايد و خود او به راستى مردى بود كه هرگز دشمن پشت او را در ميدان جنگ نديد و بعضى از مورخان اسلامى اميرالمومنين (ع) را بزرگترين دلير تمام اعصار جهان مى دانند.اى كسى كه خداى سقف بلند آسمان و جو مكفوف (طبقه هواى متصل و بهم پيوسته) هستى و آسمان را طورى به وجود آوردى كه منبع روشنايى و تاريكى باشد و در آن خورشيد و ماه و ستارگان سيار را به گردش درآوردى و فرشتگان خود را در آسمان قرار دادى و آنها مشغول حمد تو هستند و هرگز از بندگى تو خسته نمى شوند.اى خداوندى كه اين زمين را به وجود آوردى و آن را مسكن جانداران و چهارپايان كردى و شگفتيهاى صنع تو بعضى ديده مى شود و به شماره درمى آيد و بعضى به چشم نمى رسد و از حيز احصاء خارج است.اى خداوند اين كوههاى بلند كه آنها را ميخهاى زمين كردى تا اين كه مردم با اعتماد كامل در دامنه آنها زندگى كنند.اى خداوند اگر در اين جنگ ما را بر دشمنان غالب مى گردانى دعاى ما به تو اين است كه بعد از پيروى ما را از تعدى دور كن تا با مشيت تو در حق و درستكارى پابرجا باشيم و اگر مشيت تو بر اين است كه دشمنان بر ما غلبه كنند درخواست ما از تو اين است كه شهادت در جنگ را نصيب ما بنما تا اين كه ما از فتنه در امان و بركنار باشيم.پرهيز از فرار آيا چيزى هست كه مرد را مانع از اين شود كه براى حفظ دودمان خود قيام نمايد؟ مگر نه آن است كه غيرتمندان براى مقابله با وقايعى كه ممانعت از آنها احتياج به فداكارى دارد از هيچ ايثار مضايقه نمى كردند و شما اى مردان پيكار بدانيد كه ننگ در عقب شما مى باشد و بهشت در پيش روى شما است.