ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

This is a Digital Library

With over 100,000 free electronic resource in Persian, Arabic and English

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

ذبیح الله منصوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تكبر شما در عدم اطاعت از خداوند، خيلى جلو رفتيد و در زمين فساد به وجود آورديد و با خداوند و مومنان مسلمان ستيزه كرديد و لذا از خداوند بترسيد و از تكبر ناشى از حميت و چيزهايى كه در دوره جاهليت مايه افتخار بود بپرهيزيد.

تكبر از وسايل وسوسه شيطان است و با آن وسوسه ها اقوام گذشته را فريب داد و آن قدر در آنها دميد تا اين كه در تيه ضلالت، تباه شدند و دسته هاى اقوام گذشته يكى بعد از ديگرى گرفتار وسوسه شيطان گرديدند و سينه هايشان از فرط نخوت تنگ شده بود.

تحذير اى مردم، الحذر، الحذر از اطاعت از سران و بزرگان غير صالح و سرانى كه نسبت به مرتبه خود نخوت دارند و بيش از آنچه بيارزند بر خود قيمت مى گذارند و هر چه را كه زشت مى انگارند مى گويند كه پروردگار براى آنها به وجود آورده است و بر همين مبنا با آنچه خداوند براى آنها مقدر كرده مخالفت مى نمايند و سرنوشت خداوند را نمى خواهند بپذيرند خوددارى كنيد و آنها پايه هاى عصبيت هستند و ستونهاى بناى فتنه انگيزى و افتخاركنندگان به دوره جاهليت.

پس تقواى خداوند را رعايت كنيد و در قبال نعمتهايى كه خداوند به شما داده ناشكر نباشيد و از فضل او نسبت به خود رشك نبريد (حسود نبا
شيد كه چرا خداوند برتر از شما است) و از افراد پست كه خود را به دروغ داراى حسب و نسب معرفى مى كنند پيروى ننماييد و آب صاف خود را با آب لجن آلود آنها مخلوط نكنيد تا اين كه سلامتى شما با بيمارى آنها مخلوط نشود.

آنها طرفدار باطل هستند و باطل آنان را وارد حق خود نكنيد و آنها رفيق فسق و عصيان مى باشند و از آنها بپرهيزيد و بدانيد كه آنها براى شيطان به منزله شتران باركش هستند كه براى شيطان بار مى برند و از افراد لشكر ابليس مى باشند و شيطان به دست آنها به مردم حمله مى كند و آنان مترجمان شيطان هستند تا با زبانى كه ابليس مى خواهد با مردم سخن بگويند و شيطان به وسيله آنها عقل شما را مى دزدد و وارد چشمهاى شما مى شود و در گوشهاى شما وسوسه خود را فرو مى خواند و شما هدف تير شيطان مى شويد و جاى پاى او و دستگيره دست او را تشكيل مى دهيد.

عبرت لذا از وقايعى كه براى گذشتگان اتفاق افتاد و آنها گرفتار عذاب و صولت خداوند شدند عبرت بگيريد.

از خاكى كه چهره ها بر آنها نهاده شده و پهلوها در آنجا قرار گرفته درس عبرت بياموزيد (مقصود قبر است) و همانطور كه از حوادث روزگار به خدا پناه مى بريد از نخوت هم به خدا پناه ببريد.

اگر مقرر بود كه خداوند به يكى از بندگانش اجازه مى داد كه متكبر و خودپسند باشد پيغمبران خود را براى مغرور شدن مجاز مى كرد ليكن خداوند پيغمبران را هم از متكبر شدن ممنوع كرد و به آنها سپرد كه خاضع باشند و آنها آن قدر متواضع شدند كه صورت بر زمين مى نهادند و همه در شمار مستضعفان بودند و خداوند آنها را مى آزمود كه آيا تحمل گرسنگى و رنج را دارند و آنها از بوته امتحان بى غشى بيرون مى آمدند و خداوند روان آنها را پاك ساخت.

شما تصور نكنيد كه نشانه رضايت خداوند فزونى مال است و تعدد فرزندان و بدانيد كه آزمايشهاى خداوند گوناگون مى باشد و خداوند گفته است كه آيا تصور مى كنند كه (آنچه از مال و فرزندان به آنها مى دهيم براى اين است كه در خوبيهاى آنان شتاب مى نماييم؟ نه نمى فهمند) و خداوند آن دسته از بندگان را كه داراى ثروت هستند به آن دسته از بندگان كه مستضعف مى باشند مى آزمايد.

موسى و هارون موس بن عمران و برادرش هارون عليهما السلام بر فرعون وارد شدند و هر دو جامه صوف در بر داشتند و در دستشان عصايى بود.

آنها با فرعون شرط كردند كه اگر اسلام آورد ملكش باقى مى ماند و عزتش ادامه خواهد يافت.

فرعون گفت آيا از مشاهده ا
ين دو نفر تعجب نمى كنيد كه بقاى ملك و دوام عزت را با شخصى چون من شرط مى كنند در صورتى كه فقير هستند و دستبند طلا در دستشان نيست چون فرعون فكر مى كرد كه بزرگى در اين است كه آدمى طلا داشته باشد و هر چه بيشتر، زر جمع آورى نمايد و اگر لباس صوف در بر داشته باشد دليل بر خوارى اوست.

اگر خداوند تصميم مى گرفت كه هنگام فرستادن پيغمبران براى آنها معادن طلا و باغهاى دلگشا فراهم نمايد و پرندگان آسمان و چرندگان زمين را با آنها همراه كند براى خدا اشكالى نداشت و اين كار را مى كرد.

اما اگر اين كار را مى كرد ارزش امتحان از بين مى رفت و آنچه براى تنبه بندگان به شكل خبر فرستاده بى مورد مى گرديد و پاداش دادن ضرورت پيدا نمى كرد و آن دسته از مومنان كه ثوابكار بودند مستوجب پاداش نمى شدند و لزومى نداشت كه اسم داراى مسمى و نام داراى معنى گردد.

اما خداوند هنگامى كه پيغمبران خود را فرستاد آنها را از لحاظ اراده و تصميم توانا كرد و در مورد چيزهايى كه چشم افراد جاهل دنبال آنها مى باشد (يعنى فزونى مال) آنها را ناتوان نمود.

آنها در حالى كه چنان فقير بودند كه در چشمهاى ديگران اشك توليد مى كرد خود را بى نياز مى دانستند و در همان حال آن قدر توانا بودند كه كسى را ياراى ستم بر آنها نبود و هيچ گردن كش زورگو نتوانست كه پيغمبرى را وادار به اطاعت از خود نمايد و در حالى كه مردم فقير و تهيدستى آنها را مى ديدند در اطراف سوار بر شتران خود مى شدند و به سويشان مى رفتند و از آنها اندرز مى شنيدند و هر چه پيغمبران مى
گفتند مى پذيرفتند و ترس از خداوند در دلشان جا مى گرفت و ايمان مى آوردند و اگر پيغمبرانى كه از جانب خداوند مى آمدند با زر و زيور و با مال فراوان مى خواستند كه مردم را به سوى خدا بخوانند آيا ممكن بود كه نيات خالص بوجود بيايد و بين حسنات و سيئات تفاوت محسوس به وجود بيايد.

كعبه مقدس آيا نمى بينيد كه خداوند، گذشتگان را از زمان آدم تا امروز مورد آزمايش قرار مى دهد آن هم به وسيله سنگهايى كه نه ضرر دارد نه منفعت و نه مى بيند و نه مى شنود.

خداوند آن سنگها را بيت الحرام قرار داد (الذى جعله الله للناس قياما).

بيت الحرام در سخت ترين سنگلاخهاى كم ارتفاع دنيا بوجود آمد و در جايى احداث گرديد كه كم عرض ترين ماهورها مى باشد.

آنجا كه بيت الحرام به وجود آمده كوههاى سخت و ريگهاى روان وجود دارد و چشمه ها و روستاها از هم دور است و مرتع در آنجا نيست تا اين كه گاو و گوسفند در آنجا بچرند و فربه گردند.

بعد از اين كه بيت الحرام به وجود آمد خداوند به آدم عليه السلام و فرزندش گفت به سوى آن بيت بروند و آنجا منزلگاه سفرها و محل فرود آمدن مردم جهان شد و جهانيان از آن زمان تا امروز از دشتهاى لم يزرع و بيابانهاى دور دست و از دره هاى ژرف و جزاير درياهاى منقطع (درياهايى كه فاصله آنها از يكديگر زياد است نه اين كه بين آنها جدايى باشد چون درياهاى دنيا به هم مربوط هستند) به سوى آن خانه مى روند تا اين كه در آنجا شانه هاى خود را با فروتنى تمام تر به حركت در آورند و با موهاى ژوليده و آلوده به غبار تهلي
ل را به جا بياورند آنها جامه هاى معمولى را ترك كرده زيباييهاى خود را از دست داده اند تا اين كه در معرض يك آزمايش بزرگ درآيند.

اگر خداوند اراده مى كرد مى توانست بيت الحرام را در منطقه اى مستور از باغها و رودخانه ها و زمينهاى مسطح با درختان زياد و ميوه هايى كه از شاخه ها سر به زمين دارند و منطقه اى كه قريه ها به هم متصل است بين مزارع گندم طلايى رنگ و باغهاى سبز و تالابهاى پر آب و راههاى امن به وجود بياورد اما در آن صورت چون كوشش مومن براى رسيدن به بيت الحرام كم مى گرديد از ميزان اجر او كاسته مى شد.

بر همين قياس اگر بنيان خانه را با سنگهايى از زمرد سبزرنگ و ياقوت سرخ رنگ و ساير سنگهاى درخشنده بنا مى كردند ابتلائات مومن كم مى گرديد و او ديگر مجبور نبود در سينه خود هر نوع ترديد و وسوسه شيطان را عقب بزند و چون ضرورتى در آن مجاهدت وجود نداشت اجز او كاهش مى يافت.

اما خداوند بزرگ بندگان خود را با سختيها مورد امتحان قرار مى دهد و از آنها با سعى و جديت ، عبوديت مى خواهد و بندگان را به پيش آمدهاى ناگوار مبتلا مى كند تا اين كه نخوت از آنها دور شود و خضوع جاى آن را بگيرد و امتحان خداوند از بندگان درهاى احسان خداوندى را به
روى آنها مى گشايد و موجباتى براى بخشايش الهى مى شود.

خدايا پناه بر تو از مجازات گناه در دنيا و مجازات ظلم در آخرت و بد عاقبت شدن از تكبر و همه اين گناهان دام شيطان است و او به وسيله اين دام، مردم را فريب مى دهد و وسوسه اش مانند يك زهر كشنده وارد بدن بندگان خدا مى شود و آن قدر در كار فريب دادن آزموده است كه از هيچ كس نمى گذرد.

نه يك دانشمند به سبب اين كه عالم مى باشد از وسوسه ابليس مصون است نه يك مستمند در كلبه اش و خداوند به بندگان خود اين فرصت و موهبت را داده كه به وسيله نماز و زكوه و روزه گرفتن در ايام صيام وسوسه ابليس را از خود دور نمايند زيرا قيام به اين واجبات سبب مى شود كه چشمهاى مومن متوجه زمين مى گردد و در روح او، خضوع و خشوع به وجود مى آيد و قلبش علاقه مند به فروتنى مى شود و تكبر و خودپرستى از او دور مى گردد.

مومن هنگام نماز خواندن، اعضاى بدن خود را با تواضع و خضوع روى بر زمين ، مى نهد و در روزهاى صيام شكم را از طعام محروم و كوچك مى كند و از محصولات زمين و چيزهاى ديگر به كسانى كه مستحق هستند زكوه مى دهد.

نگاه كنيد كه چگونه اين كارها سبب مى شود كه گردن كشى از بين برود و غرور مضمحل گردد و چگونه اين اعمال قلوب را نرم مى نمايد و به مومن مى آمو
زد كه متواضع باشد.

من در اعمال مردم نظر كردم و دريافتم كه هيچ كس در موردى تعصب ندارد مگر اين كه بر اثر نادانى دچار اشتباه شود يا اين كه نزد خود دليلى را اقامه كند كه دليل سفيهان است و تمام افراد متعصب به يكى از اين دو علت داراى تعصب هستند غير از شما كه راجع به چيزى تعصب به خرج مى دهيد كه علت آن معلوم نيست.

ابليس تعصب به خرج داد ولى او نسبت به اصل خلقت خود متعصب بود و چون مى دانست كه از آتش به وجود آمده به آدم گفت من از آتش هستم و تو از خاكى و من به تو سجده نمى كنم .

اما مردم توانگر از اين جهت تعصب به خرج مى دادند كه از نعمت بسيار بهره مند مى شدند و ثروت و اولاد آنها را به سوى گردنكشى سوق مى داد و مى گفتند (ما داراى مال و فرزند زيادتر هستيم و ما كسانى نمى باشيم كه عذاب بكشيم).

اما اگر شما خود را ناگزير مى بينيد كه تعصب به خرج بدهيد ، آن تعصب را براى مكارم خصال و اعمال حميده و امور پسنديده به خرج بدهيد همانگونه كه بزرگان و روساى قبايل عرب به سبب مكارم اخلاق و داشتن صفات پسنديده و رفتار خوب داراى تعصب بودند.

شما هم براى حمد به خدا، و رعايت حق همسايه و وفادارى به عهد و فرمانبردارى از افراد نيكو و متواضع و بى اعتنايى ب
ه افراد متكبر و برخوردارى از فضيلت، و ترك زورگويى و رعايت انصاف در مورد مردم، و فرو بردن غضب، و خوددارى از توليد فتنه در زمين، تعصب بورزيد.

شما بايستى از اعمال ناپسند كسانى كه قبل از شما بودند بپرهيزيد تا اين كه مانند آنها دچار مجازات نشويد.

شما بايد در وضع زندگى كسانى كه قبل از شما بودند مطالعه و فكر كنيد و آن قسمت از اعمال آنها را كه سبب شد دشمنان از آنها دور گرديدند بپذيريد و هر عملى را كه سبب شد نعمت حلال براى آنها فراهم گردد پيش بگيريد و نيز آن قسمت از اعمال آنها را كه سبب توليد محبت و ممانعت از جدايى مى گرديد وجهه همت قرار بدهيد و از هر نوع عمل گذشتگان كه كينه به وجود مى آورد و در سينه ها آتش حسد را شعله ور مى كرد و آنها را وا مى داشت كه به هم پشت كنند و به يارى يكديگر نشتابند بپرهيزيد و اگر در اعمال آنها با انديشه عميق تفكر كنيد مى فهميد كه اعمال اخير سبب شد كه آنها از پا درآيند.

شما بايد در احوال مومنانى كه قبل از شما بودند انديشه كنيد، تا بفهميد كه آنها در موقع امتحان چگونه بودند و به چه ترتيب بار سنگين آزمايش را تحمل مى كردند و با اين كه از حيث وضع زندگى، در دشوارترين وضع به سر مى بردند لب به شكايت نمى گشودند و فرعونها آنان را به بردگى گرفتند و دچار عذاب كردند و آب تلخ رنج و زحمت را از گلوى آنها پايين بردند و آنها با عذاب
مى ساختند و راهى براى رهايى نداشتند.

وقتى خداوند ديد كه آنها هر نوع عذاب را با بردبارى تحمل مى كنند و از ياد او غافل نيستند درصدد برآمد كه از تنگناى بلا آنها را نجات بدهد و لذا مذلت آنها را مبدل به عزت كرد و امنيت را نصيب آنها نمود، به طورى كه آنها داراى پيشوايان معروف و پادشاهان باقدرت شدند و طورى نيك بختى به آنها روى آورد كه فكر آن را نمى كردند.

زيرا آنها در مجامع بزرگ اجتماع مى كردند و اميال آنها متشابه بود و همه، يكدل داشتند و دستهايشان براى يارى به يكديگر دراز مى شد و شمشيرهايشان براى كمك به هم از غلاف بيرون مى آمد و در بينايى نافذ، يكديگر را مى ديدند (خودبين نبودند) و همه راى و تصميم داشتند و در نتيجه در اقطار زمين به فرمانروايى رسيدند.

ولى عاقبت كار آنها را هنگامى كه بين آنها نفاق به وجود آمد از نظر بگذرانيد و ببينيد كه چگونه اتفاق را از دست دادند و گفتار آنها گوناگون و دلهاشان از هم جدا گرديد و گروههايى از آنها به وجود آمد كه هر يك از ديگرى جدا بود و به روى هم شمشير كشيدند و جنگيدند و در نتيجه خداوند كسوت عافيت و كرامت را از آنها دور كرد و وفور نعمت از آنها بر كنار گرديد و وضع ملالت بار آنها بعد از اي
ن كه دچار نفاق شدند براى آيندگان پند عبرت گرديد.

پند گرفتن حال فرزند اسماعيل و فرزندان اسحاق و بنى اسراييل را از نظر بگذرانيد و ببينيد چه بودند و چه شدند و تجربه ها و مثلهاى مربوط به زندگى آنها چه عبرت انگيز است و پس از اين كه دچار نفاق و پراكندگى گرديدند زير دست كسريها و قيصرها قرار گرفتند و آن پادشاهان آنان را از كشتزارهاى سبز و درياى عراق و منطقه اى كه مزروع ترين نقطه جهان بود به جايى راندند كه در آن سرزمين غير از خار مغيلان نمى روييد و آنها را بدون اين كه از كسى يارى بگيرند در آن سرزمين، با فقر و فاقه رها كردند و در آنجا آنان از حيث مكان و معاش سيه روزترين قوم دنيا شدند و در بين آنها پيشوايى نبود كه آنها را به سوى رستگارى رهبرى كند و از مذلت جهل برهاند و آنها دختران نوزاد خود را زنده به گور مى كردند و بتها را مى پرستيدند و بين خاندانهاشان رشته الفت نبود و در رنج و نادانى روزگار را مى گذرانيدند.

نعمت بعثت بار ديگر نظر به آنها بيندازيد تا اين كه تاثير نعمتهاى خداوند را مشاهده كنيد و همين كه خداوند رسول الله (ص) را براى رهبرى آنها انتخاب كرد پراكندگى آنان مبدل به جمعيت و كينه و نفرتشان مبدل به الفت و نعمت فراوان، نصيب آنها گرديد به طورى كه
همه امور آنها رونق گرفت و تثبيت شد تا مرحله اى كه حكمران جهان و سلطان سرزمينهاى اطراف شدند و همانها كه در گذشته بر آنها حكم مى راندند مجبور شدند كه احكام آنان را بپذيرند و از آن پس نه كسى جرات داشت كه نيزه اى به آنها بزند و نه كسى را ياراى آن بود كه سنگى به طرفشان پرتاب نمايد.

سرزنش شما، دستهاى خود را از رشته طاعت برداشتيد (دست از طاعت كشيديد) و با پيروى از دستورهاى دوره جاهليت دژ خداوند را كه اطراف شما بوجود آمده بود داراى شكاف كرديد.

در صورتى كه خداوند قبل از آن براى اين امت رشته اى از الفت به وجود آورده بود كه بهاى آن را نمى توانستند تعيين كنند زيرا الفت از هر پديده بزرگى ارجمندتر و از هر شئى گرانهايى ، گرانبهاتر است و در سايه آن الفت اين امت داراى آرامش و نيك بختى گرديد.

بدانيد كه شما بعد از هجرت مبدل به اعراب شديد و محبت و الفت از بين شما رفت و به شكل احزاب درآمديد و آنچه از اسلام مى دانيد فقط اسم آن است و آنچه از ايمان مى دانيد فقط ظاهر آن.

مى گوييد النار و لاالعار (به طرف آتش مى رويم و عار و ننگ را نمى پذيريم) و آيا منظور شما اين است كه اسلام را واژگون سازيد و پيمانى را كه خداوند در زمين خود براى شما استوار كرد تا اين كه براى شما جاى امنيت و رفاهيت باشد بشكنيد.

اگر شما با اسلام قطع رابطه كنيد و به كسانى پناه ببريد كه مسلمان نيستند آنها كه كافر مى باشند با شما مى جنگند و در آن جنگ نه جبرييل به شما كمك خواهد كرد نه ميكاييل و نه مهاجران به كمك شما برخواهند خاست ن
ه انصار و شما ناگزير خواهيد شد كه به روى يكديگر شمشير بكشيد تا خداوند هر طور كه مى خواهد در مورد شما مشيت خود را به كار اندازد و در هر صورت از غضب خداوند مصون نخواهيد ماند و چون نمى دانيد چه موقع غضب خداوند بر شما فرود خواهد آمد، تصور نكنيد كه از قهر او مصونيت داريد و خداوند اقوام گذشته را مورد لعن خود قرار نداد مگر اين كه آنها امر به معروف و نهى از منكر را ترك كردند و خداوند بزرگ نه فقط سفيهان را به سبب اين كه مركتب گناه مى شدند مورد لعن قرار داد بلكه دانايان آنها هم به سبب اين كه امر به معروف و نهى از منكر را ترك كردند ملعون شدند.

شما بدانيد كسانى هستيد كه پيوند تعهد خود را با اسلام قطع كرديد و حدود آن را معطل گذاشتيد (به اوامر و نواهى اسلام عمل نكرديد) و احكام اسلام را نابود كرديد و به همين جهت خداوند به من فرمان داده است كه با سركشان و پيمان شكنان و آنهايى كه فرمان نمى برند و اهل فساد هستند بجنگم.

پس من با پيمان شكنان قتال كردم و با كسانى كه به حق پشت نموده بودند مجاهدت را پيشه ساختم (جهاد كردم) و كسانى را كه از دين بيرون رفته بودند تباه ساختم وقتى بر دهه ابليس صفت را يافتم از فريادى كه از سينه اش برآمد دانستم كه بسيار ترسيده است و او را رها كردم (از كشتن وى صرف نظر نمودم).

از كسانى كه از دين خارج شدند و نخواستند كه طاعت خدا را بكنند، عده اى باقى مانده اند كه به خواست خداوند اگر مربته اى ديگر به طرفشان بروم آنان را نيز تباه خواهم كرد و دولتشان را بر مى اندازم و ديگر از آنها كسانى باقى نخواهد ماند مگر معدودى كه در اطراف پراكنده مى شوند.

/ 107