ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
اينك كه زندگى خود را از نظر مى گذرانم و مشاهده مى كنم كه جوانى ام گذشته و سالخوردگى ام فرا رسيده و سستى در من راه يافته اين موضوع، مرا بيمناك كرد كه آنچه بايد بگويم به تو نرسد يا اين كه نيروى تفكر هم مانند نيروى جسمى سست شود و نتوانم آنچه را كه بايد به تو بگويم به تو برسانم و نيز بيم داشتم قبل از اينكه وصاياى مرا بشنوى هوس تو را در بر بگيرد و كشاكشها و فتنه دنيا تو را به راه ديگر بكشد.خاصه آنكه ضمير يك جوان مانند يك زمين مستعد كشاورزى است كه هنوز بذرى در آن نيفشانيده اند و هر بذر كه در آن كاشته شود زود رشد مى كند و به همين جهت من، قبل از اينكه يك بذر نامناسب در ضمير پاك تو كاشته شود براى آموزش و پرورش تو سعى كردم و آنچه از حقيقت و دانش مى دانستم اختصاص به تربيت تو دادم تا اين كه تو مانند كسانى كه آزموده هستند از ماهيت كار خود وقوف پيدا كنى و اى بسا بر تو اى فرزند چيزهايى آشكار گردد كه بر ما پوشيده بود.اى پسر من، من مثل كسانى كه قبل از من در اين دنيا زيستند عمر دراز نكردم اما در همين مدت كوتاه با نظر عميق وقايع زندگى آنها را و همچنين زندگى بازماندگانشان را از چشم گذرانيدم و طورى در اين ژرف نگرى ثابت قدم بودم كه حس كردم كه من با آنها زندگى مى كنم و از اولين آنها زندگى را آغاز نموده، به آخرين آنان رسيده ام اين مناظره و مطالعه سبب گرديد كه من پاكى اين جهان را از ناپاكى آن و سود اين دنيا را از ضررش جدا كردم چون پاكى و ناپاكى و سود و زيان را به خوبى شناخته بودم و از هر چيز پاك و مفيد آن را براى تو انتخاب كردم و ناپاك و ناپسند و زيان بخش آن را از تو دور نمودم و وظيفه اى را كه يك پدر مهربان در مورد فرزند دارد در مورد تو به انجام رسانيدم.منظور من اين بود كه تو طورى از تجربه هاى زندگى و علم و ادب برخوردار باشى كه در آغاز جوانى كه روزگار شادمانى هر جوان است به هر كار كه دست مى زنى آن كار پاك و براى تو مفيد و عمل تو مقرون به راستى باشد.آموختن علم و حكمت را به تو از كتاب بارى تعالى شروع كردم، آنچنان كتابى كه برتر از آن نيست و آن كتاب احكام شريعت را به ما آموخته و براى ما حلال را از حرام جدا كرده و پند دا
ده كه ما نبايد از احكام خداوند تخطى كنيم.من از آن بيم داشتم كه مبادا تو نيز مثل بعضى از مردم كه از روى اشتباه و خطا، از افكار ناصواب خود پيروى مى نمايند دچار اشتباه و خطا شوى و به همين جهت كوشيدم كه تو را آگاه نمايم كه دچار لغزش نگردى و همواره از خداوند درخواست مى نمودم كه تو را در كارهاى پسنديده يارى بدهد و به سوى مقصد نيكو رهنمون بشود و اينك اى فرزند توصيه من به تو اينطور مى باشد:
اى پسر من، من دوست دارم كه تو بهترين نكته از وصيت مرا به موقع اجرا بگذارى و آن تقوى و ترس از خداوند است و سعى كن كه آنچه خداوند بر تو واجب كرده به جا بياورى و از طريقى بر وى كه پدر و مادر و خويشاوندان و صلحاى خانواده ات از آن طريق رفتند چون آنها متقى و دانا بودند و همانطور كه تو فكر مى كنى آنها هم فكر كردند و دريافتند كه چه وظيفه را بايستى به انجام برسانند.اگر ضمير تو نخواست كه از روش آنها پيروى نمايد و مثل آنها فكر كند و نتيجه بگيرد تو با فراگرفتن دانايى، ضمير خود را مجبور كن كه از آن راه برود ليكن خود را گرفتار شبهه منما تا اين كه مجبور به مشاجره بشوى و قبل از اين كه قدم در راه تفكر بگذارى از خداوند درخواست كمك كن تا اين كه تو را از راه گمراهى محفوظ بدارد.و پس از اين كه اطمينان حاصل كردى كه داراى قلب پاك شده اى و انديشه ات تمركز پيدا كرده قدم در راه بگذار و به وصيتى كه من به تو مى كنم عمل نما، ولى اگر بعد از انديشيدن، نتوانستى تمركز فكر و پاكى دل به دست بياورى بدان كه مانند يك شتر نابينا هستى كه در راههاى ناهموار راه مى پيمايد و آن كس كه با نابينايى قدم بر مى دارد و از راه اشتباه مى رود طالب
دين نيست و در راه دين نبايد شبهه را با يقين آميخت و براى كسى كه گرفتار اين وضع مى باشد و دچار اختلاط مى شود توقف كردن نزديك به صلاح است.اى پسر من، بدان آن كه فرمانرواى مرگ مى باشد زندگى هم در دست اوست و مى آفريند و مى ميراند و مى آورد و مى برد و قوانين دنيا فقط بر محور آن چيزى است كه خداوند خواسته و بوجود آورده و آن نعمتها و آزمايشها و پاداشها و كيفرها مى باشد و نيز چيزهايى كه ما از آن آگاه نيستيم و فقط ذات خداوند از آن آگاه است.پس اگر چيزى بر تو پوشيده و سخت شد تصور نكن كه نادرست مى باشد و بدان كه آنچه در نظر تو به آن شكل جلوه مى كند ناشى از نادانى تو است و تو روز اول كه به دنيا آمدى نادان بودى و به تدريج دانا شدى (و از اين به بعد هم تا روزى كه زنده هستى ممكن است بر دانايى ات افزوده شود) و لذا متوسل به خدا شو كه خالق و روزى دهنده است و همواره به سوى او، رو بياور و فقط از او بترس.بدان اى پسر من، كه هيچ كس مانند رسول الله (ص) از خدا خبر نداده و چون او خداوند را به نوع بشر نشناسانيده و لذا او را مقتداى خود بدان و براى تحصيل رستگارى به او متوسل شو و من در هيچ موقع مقتضى از اندرز دادن به تو، در مورد رسول الله (ص) فروگذارى نكردم و تو هر قدر راجع به خود (در مورد رستگارى اخروى) فكر كنى به اندازه فكرى كه من (در اين مورد) براى تو مى كنم نيست.اى پسر من بدان كه اگر خداوند داراى شريك بود و خدايان ديگر وجود مى داشتند تو رسولان آنها را كه به سوى بشر مى آمدند مى ديدى و از نشانيها و صفات آن خدايان اطلاع حاصل مى كردى ولى خداوند يكتا مى باشد همانطور كه خود را وصف كرده (در قرآن) و كسى توانايى ندارد كه با وحدت و قدرت او مخالفت كند.او زوال نمى پذيرد و در آغازى كه بى آغاز بوده وجود داشته و در پايانى كه بدون پايان است وجود خواهد داشت و وجود او را نمى توان به وسيله چشم اثبات كرد (خداوند با هيچ يك از حواس بشرى قابل اثبات نمى باشد) و چون خداى خود را شناختى در راه بندگى او، هر چه را كه از بنده ناتوانى چون تو ساخته است در طاعت و بيم از خشم او بجا بياور و او خدايى است كه امر نكرده مگر به نيكوكارى و نهى نكرده مگر از اعمال ناپسند.اى پسر من، من تو را از وضع اين دنيا و تحولات آن آگاه كردم و از چگونگى اين دنيا مثالها آوردم تا اين كه به خوبى از وضع دنيا با خبر بشوى و حكمت به دست بياورى و آن كه دنيا را با ديده تجربه مى نگرد مانند مسافرى است كه در يك مكان تنگ و ناراحت قرار گرفته و آرزويش اين است كه خود را به يك مكان راحت برساند كه در آنجا آب و خواربار فراوان باشد و به سوى آن مكان به راه مى افتد و در راه مواجه با كمى آذوقه و رنج مى شود ولى او تمام رنجهاى سفر را تحمل مى نمايد و هيچ آزارى او را از ادامه راه باز نمى دارد و هر چه به مقصد نزديك مى شود بيشتر احساس شادى مى كند.ولى وضع كسانى كه فريب دنيا را مى خورند مانند كسانى است كه در يك منطقه سبز و پر آب و داراى آذوقه فراوان زندگى مى كردند و مى خواهند آنها را از آن منطقه به مكانى تنگ و خشك و فاقد خواربار منتقل نمايند و براى آنها هيچ چيز ناگوارتر و دشوارتر از آن نيست كه بايستى از مسكن راحت و پر آب كوچ كنند و به جايى كه آنجا را دوست ندارند بروند.اى پسر من، در هر امر و موضوعى بين خود و ديگرى ترازو باش (با عدل رفتار كن) و آنچه به خود نمى پسندى بر ديگرى نپسند و آنچه براى خود نمى خواهى براى ديگرى نخواه.تو مايل نيستى كسى به تو ظلم كند پس تو هم به ديگرى ظلم نكن و ميل دارى كه ديگران نسبت به تو نيكى كنند و لذا تو هم نسبت به ديگران نيكى كن.اگر چيزى در نظر تو ناپسند است بدان كه ديگرى هم آن را ناپسند مى داند و آن را به وى تحميل نكن.راجع به موضوعى كه نمى دانى يا اينكه دانايى تو راجع به آن اندك است صحبت نكن و چون نمى خواهى در غياب تو، راجع به تو چيزى بگويند كه تو از آن نفرت دارى تو هم غيبت مردم را نكن.خودخواهى و فقط خويش را ديدن با خردمندى سازگار نيست و سبب فساد و فتنه مى شود و دشمنى به وجود مى آورد از خودخواهى بپرهيز.در طلب معاش بكوش و آنچه با زحمت بدست مى آورى به رايگان به ديگران ببخش و خزانه دار سايرين مباش.و اگر به آرزوى خود رسيدى (يعنى توانستى راه رستگارى را كه راه حق مى باشد بيابى) در فروتنى بكوش و سپاسگزار خداوند خود باش.اى فرزند بدان كه مقابل تو راهى دراز وجود دارد و عبور از آن راه دشوار است و تو ناگزير هستى كه براى عبور از آن راه توشه اى داشته باشى.به هوش باش كه هنگام عبور از آن راه طولانى و سخت بارى سنگين بر پشت نگذاشته باشى (يعنى بارى از گناهان بر پشت نداشته باشى) و هر قدر در آن راه سبكبار باشى بهتر است.و اگر از مردم محتاج كسى را ديدى كه خواست براى حمل توشه آخرت به تو كمك كند و به تو وعده داد كه در دنياى ديگر آن را به تو پس بدهد مضايقه مكن و قسمتى از توشه خو را به او بده تا اين كه براى تو به دنياى ديگر برساند و اگر در اين دنيا از تو وام خواستند، از دادن وام مضايقه ننما چون ممكن است روزى تنگدست شوى و گيرنده وام در آن روز، آن را به تو پس خواهد داد.اطلاع داشته باش كه مقابل تو، در راه گلوگاهى است ناهموار و پر پيچ و هنگام عبور از آن گلوگاه آنهايى كه سبكبار هستند از كسانى كه سنگين بار مى باشند، آسوده ترند و آن كه آهسته مى رود از آن كه تند مى رود راضى تر.و منتهاى آن گلوگاه در آن راه طولانى بهشت است يا جهنم و هر كه از آن راه مى رود بايستى توشه اى بفرستد چون بعد از مرگ نه قادر به فرستادن توشه خواهد بود و نه مى تواند به اين دنيا رجعت نمايد.