نقد برهان ناپذیری نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
واقع شود. دقيقاً به اين معنا كه ارزش صدق آن را بتوان با روشهاي علوم طبيعي تعيين كرد. از آنجا كه گزارههاي مربوط به خدا (آن گونه كه ادعا مي شود) داراي اين شرط نيستند، اگر بخواهيم دقيق شويم، گزاره هايي صرفاً بي معنا خواهند بود. از آن رو كه گزارههاي مزبور حاوي هيچ مضموني نيستند و اصلاً چيزي اظهار نمي كنند حتي از شانس كاذب بودن نيز برخوردار نمي شوند. در ديدگاه مورد بحث يك جمله كلامي [مربوط به الاهيات] جمله بي معناي پرطمطراقي است كه نقاب يك گزاره معنادار را به چهره زده است.(1)پلانتينجا بعد از نقل اشكال فوق در ردّ آن مي نويسد:اما امروزه اگر فيلسوفاني باشند كه بخواهند خود را طرفداران اصل تحقيقپذيري بنامند بسيار اندك اند و اين شايد به دو دليل باشد: اول آن كه، اين ظاهراً غير ممكن است كه «معيار تحقيقپذيري » مصطلح را به گونهاي تعيين كرد كه گزارههاي كلامي و متافيزيكي را خارج نمايد، بي آنكه چنين برخوردي با گزارههاي علمي و گزارههاي متعارف كند. علاوه بر اين، به نظر مي رسد كه ابداً هيچ دليلي وجود ندارد كه چرا يك خداشناس يا هر كس ديگري كه به باورهايي معتقد است كه توسط معيار تحقيقپذيري [از حوزه اعتبار] خارج مي شود بايد حتي كمترين الزامي جهت قبول معيار مذكور احساس كند. بنابراين، من بيش از اين درباره اين نوع الحاد سخن نخواهم گفت.(2)خلاصه نقد پلانتينجا اولاً، بر اساس آنچه ما در ردّ حسگرايي در سه اشكال قبلي توضيح دادهايم، اين است كه پذيرش تجربيات مبتني بر اصولي عقلاني است كه اگر آن اصول پذيرفته شوند، امور غير تجربي ِ مبتني بر اين اصول نيز بايد پذيرفته شوند و اگر ردّ گردند امور تجربي نيز در معرض نابودي و زوال قرار مي گيرند و ثانياً اگر چيزي با معيارهاي تجربي قابل اثبات نباشد، دليل نمي شود آن چيز بي معنا شود. براي بي معنا بودن گزارههاي فلسفي تقريرهاي ديگري وجود دارد كه در ذيل مطرح مي كنيم: