نقد برهان ناپذیری نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
مي رسانند چيست، چرا كه شرايط استعمال معنادارِ هر يك از الفاظ «امر واقع» يا «معرفت» در مابعدالطبيعه، الاهيات، يا اخلاق علي القاعده بايد با شرايط اين استعمال در علوم طبيعي فرق داشته باشند.(1)در اين استدلال نكاتي چند وجود دارند كه محتاج به بررسي و تحليل است:1 - روند استدلال در بي معنا بودن «خدا هست»، اين گونه است كه اين گزاره تحليلي نيست و به ناچار براي معنادار بودن بايد تجربي باشد؛ يعني بايد قابل آزمون تجربي باشد و چون چنين نيست، پس بي معنا است.مغالطه اين استدلال در اين است كه تجربي را مقابل تحليلي قرار داده، در حالي كه مقابل «تحليلي »، «غير تحليلي » است و «غير تحليلي » كه اصطلاحاً از آن به «تأليفي » ياد مي كنند اعم از «تجربي » است.ممكن است گزاره تأليفي غير تجربي نيز باشد، مانند گزارههاي الاهياتي ، همچنان كه كانت مسائل رياضي را تأليفي مي دانست. اگر گفته شود رياضيات تحليلي هستند بايد به گونهاي تفسير شود كه لزوماً تحليلي در حمليات محصور به حمل ذاتِ شي ء و ذاتيات شي ء بر شي ء نشوند، بلكه مثلاً هر قضيهاي را كه انكار آن مستلزم تناقض شود، در بر بگيرد، در اين صورت، مي توان گفت كه الاهيات هم به اين معنا تحليلي اند، زيرا نفي وجود خدا بر اساس برهان امكان و وجوب به تناقض مي انجامد.دليل بر اين كه در اين استدلال مغالطه صورت گرفته اين است كه اصل تحقيقپذيري خود چگونه قضيهاي است؟ آيا تحليلي است يا تجربي ؟ پُر واضح است كه تحليلي نيست و اگر هم اصل تجربي باشد، كلّيّت نخواهد داشت.2 - «قابل آزمون تجربي بودن» به چه معنا است؟ اگر مراد خصوص آزمون از راه حس ظاهري باشد، خواهيم گفت به چه ملاكي ؟ چرا اگر با حس ظاهري به چيزي رسيديم مي توانيم آن را بپذيريم و اگر با حس باطني و يا با علم حضوري به چيزي رسيديم نمي توانيم آن را بپذيريم؟ ممكن است گفته شود دريافتهاي حس باطني