نقد برهان ناپذیری نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
عموميّت ندارد و يك امر شخصي است، در حالي كه دريافتهاي حس ظاهري چنين نيست. ولي بايد دانست كه دريافتهاي حس ظاهري هم شخصي است. اما در مورد عموميّت بايد گفت شرط آزمون تجربي عموميت نيست. فرض كنيد كسي به كره مريخ رفته با حس ظاهري چيزي را بيابد كه پس از چند لحظه نابود شود، آيا مي توان گفت چون همگان چنين دريافتي ندارند، پس گزاره دال بر اين مطلب، بي معنا است. اگر مراد اعم از حس ظاهري و باطني باشد، ديگر نمي توان الاهيات را بي معنا قلمداد كرد، زيرا عرفاً مدعي اند كه ما خدا را مي يابيم، به علاوه، مدعي اند هر كس خودش را به مرحلهاي كه ما به آنجا بار يافتيم برساند او هم خدا را مشاهده مي كند.3 - در استدلال ملاكي براي بي معنايي ارائه نشده است. به علاوه، اگر خدا باوران «خدا» را به عنوان كسي كه فراتر از عالم تجارب ما است، تعريف كنند، طبق اصل تحقيقپذيري ، «خدا هست» بي معناي تجربي خواهد بود؛ يعني هستي خدا از راه تجربه حس ظاهري به دست نيامده است. اتفاقاً خدا باوران ادعا مي كنند كه خدا با حس ظاهري دريافت شدني نيست، ولي نمي توان گفت: طبق اين اصل، «خدا هست» حقيقتاً بي معنا مي نمايد؛ گزاره تحليلي هم به معناي تجربي بي معنا است، ولي حقيقتاً بي معنا نيست. درواقع، اين مغالطه ديگري است كه از بي معناي تجربي ، بي معناي مطلق را استنتاج كنيم، زيرا با نفي خاص نمي توان عام را نفي كرد. اگر در گزارهاي ، معناداري تجربي نفي شود نمي توان از آن، معناداري غير تجربي يا مطلق معناداري را نفي كرد.4 - از مطلب فوق روشن مي شود كه كاري كه اِيِر انجام داد خود مغالطه ديگري است، زيرا گرچه گزارههاي الاهياتي و اخلاقي را يك سره بي معنا اعلان نمي كند و براي آنها معناي شعري و عاطفي در نظر مي گيرد، ولي به صورت تلويحي اذعان مي دارد كه اين نوع گزارهها به معناي اخباري آن بي معنايند، چرا كه تلويحاً مي گويد: هر گزاره با معنايي يا اخباري است و يا انشايي (شعري يا عاطفي ) و چون