نقد برهان ناپذیری نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نقد برهان ناپذیری - نسخه متنی

عسکری سلیمانی امیری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ما بعدالطبيعي است.

صرف نظر از اين كه صدق و كذب در اين استدلال نظير بينايي و كوري به عنوان ملكه و عدم در نظر گرفته شده، نه به صورت ايجاب و سلب، آن‏چه براي معناداري و در نتيجه، صدق يا كذب داشتن يك گزاره در نظر گرفته شده، اين است كه براي گزاره و نقيض آن بتوان اوضاع و احوالي در نظر گرفت كه آن گزاره يا نقيض آن در آن اوضاع و احوال برقرار باشد يا نباشد. هم‏چنين صرف نظر از اين كه اين معيار براي معناداري و صدق و كذب درست باشد يا نباشد، در استدلال بر اساس اين معيار نتيجه گرفته شد كه گزاره‏هاي مابعدالطبيعي بي ‏معنا هستند! به تعبير ديگر، هليات بسيطه كه محمول در آن‏ها «موجود» است بي ‏معنا هستند، گويا نمي ‏توان اوضاع و احوالي را تصور كرد كه هليات بسيطه موجبه يا نقايض آن‏ها صادق يا كاذب باشند. دليل استدلال‏كننده بر اين مطلب اين است كه وقتي مي ‏گوييم: «A مثلاً موجود نيست»، A حاكي از شي ‏ء نيست، زيرا اگر حاكي از شيئي بود آن شي ‏ء مي ‏بايست موجود باشد. بنابر اين، لب استدلال اين است كه واژه‏هاي دال بر اشيا، دال بر اشياي موجودند و وقتي وجود از اشيا سلب شود، ديگر آن‏ها وجود نخواهند داشت تا واژه‏ها حاكي از آن‏ها باشند، از اين‏جا روشن مي ‏شود كه صرف معيار معناداري براي بي ‏معنايي گزاره‏هاي مابعدالطبيعي كافي نيست، زيرا مي ‏توان اوضاع و احوالي را در نظر گرفت كه گزاره‏هاي مابعدالطبيعي صادق يا كاذب باشند و چون در استدلال تمام گزاره‏هاي مابعدالطبيعي بي ‏معنا اعلان شده‏اند، ارائه نمونه‏اي از اوضاع و احوال براي معنادار بودن بعضي از گزاره‏هاي مابعدالطبيعي كافي است. فرض كنيد مي ‏خواهيم بدانيم در اين اتاق شيئي كه زرد مي ‏نمايد، وجود دارد يا خير. اگر آن شي ‏ء در اتاق موجود باشد، اوضاع و احوال به اين صورت است كه هرگاه اتاق داراي نور كافي باشد و شخصي كه داراي چشم سالم است وارد اتاق شود و قوه باصره را به كار گيرد و در جست و جوي آن بگردد مي ‏تواند آن را بيابد و آن شي ‏ء در نظر او زرد مي ‏نمايد، لذا مي ‏تواند بگويد: «آن شي ‏ء موجود است» و اگر بعد از جست و جو در همه جاي اتاق چيزي كه براي او زرد بنمايد نيابد، مي ‏گويد: «آن شي ‏ء موجود نيست». پس استدلال بر بي ‏معنايي گزاره‏هاي مابعدالطبيعي پايه و اساس ندارد.

حدّ و مرز زبان در قيد حدّ و مرز جهان‏ ويتگنشتاين با اصلِ «حدّ و مرزهاي زبان حدّ و مرزهاي جهان است»، گزاره‏هاي متافيزيكي را بي ‏معنا جلوه مي ‏دهد، زيرا زبان در متافيزيك از حدّ و مرز جهان فراتر مي ‏رود، در حالي كه زبان در حد و مرز خود با معنا است. هادسون اين استدلال را چنين بيان مي ‏كند:

حد و مرزهاي زبان حد و مرزهاي جهان است و بالعكس (بسنجيد با: 5.6) چون زبان فقط مادام كه واقعيت را تصوير مي ‏كند، معنادار است؛ نمي ‏تواند، به تعبيري ، به آن سوي ِ واقعيت، يا بيرون از واقعيت برسد، زيرا آن گاه چيزي در اختيار ندارد تا تصوير كند. به قول ويتگنشتاين: «پس در منطق نمي ‏توانيم بگوييم كه "جهان حاوي اين و آن، هست، اما حاوي آن نيست"» چرا؟ «زيرا اين گفته ظاهراً پيش فرضش اين است كه ما پاره‏اي از امكان‏ها [يا ممكنات‏] را نفي مي ‏كنيم و حال آن كه چنين نمي ‏تواند بود، چرا كه لازمه‏اش اين است كه منطق از حد و مرزهاي جهان در گذرد، زيرا فقط بدين نحو مي ‏تواند آن حد و مرزها را از سوي ديگر ببيند». (5.61) با فرض صحّت نظريه ويتگنشتاين در باب معنا، اين دليل كاملاً معتبر مي ‏نمايد [چرا كه‏] بر اساس اين نظريه ما نمي ‏توانيم درباره چيزي كه نمي ‏توانيم تصوير كنيم سخن بگوييم و ما نمي ‏توانيم چيزي را كه در آن سوي واقعيّت است تصوير كنيم. پس نمي ‏توانيم بگوييم «X در آن سوي واقعيت است (يعني واقعيت نيست)».(1)

در اين استدلال ابتدا مابعدالطبيعه و متافيزيك بي ‏معنا و نفي مي ‏شود و سپس به تبع آن الاهيات، زيرا الاهيات بخشي از متافيزيك و يا دست‏كم اثبات وجود خدا مسئله‏اي از مسائل متافيزيك است.

در بررسي اين استدلال، ابتدا بايد مراد ويتگنشتاين از واژه «جهان» روشن شود.

1. همان، ص 54 - 55.

/ 219