نقد برهان ناپذیری نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
الوجود بر حقيقت شيئي اشاره مي كنيم و گرنه حقيقت آن را نمي توانيم تصور كنيم. عنقا شكار كس نشود دام بازگير... در عين حال، در همه مواردي كه شي ء در ذهن متمثل مي شود نمي توان به عدم استلزام تناقض فتوا داد، زيرا در تمثل ذهني دو احتمال وجود دارد: يااين متمثل ذهني بدون علت موجود مي شود و يا با علت. اگر ممكن را بدون علت موجود فرض كنيم، مستلزم تناقض است.بنابر اين، اگر ب را با معناي اول در نظر بگيريم كلّيّت آن قابل مناقشه است، چون شامل مفاهيم متناقض، مانند دايره مربع نيز مي شود، هر چند به براهين وجود خدا خدشهاي وارد نمي كند، چون مفهوم خدا داراي تناقض نيست. اما اگر ب را به لحاظ معناي دوم تصور كنيم، غير از آن كه كلّيّت آن قابل مناقشه خواهد بود، شامل خدا نيز نمي شود، زيرا خدا با توجه به معناي دوم قابل تصور نيست. براي آن كه استدلال هيوم جريان خودش را ادامه دهد، مرادمان را در ب، معناي اول قرار مي دهيم. بنابراين، اين سؤال مطرح مي شود كه آيا ج قابل قبول است؟ قطعاً چنين نيست، چرا كه هيچ چيزي را نمي توانيم بعد از آن كه موجود تصور كرديم، معدوم تصور كنيم، به اين دليل كه اگر واجب و يا ممكني را با وجود علتش تصور كرديم نمي توانيم اين دو را معدوم نيز تصور كنيم، چون از يك طرف، هر دوي آنها واجب الوجودند، يكي واجب الوجود بالذات و ديگري واجبالوجود بالغير و از طرف ديگر، واجبالوجود با عدم خود جمع نمي شود. بنابراين، نمي توان نتيجه گرفت كه موجودي نيست كه وجودش قابل اثبات باشد و براهين وجودي و جهان شناختي ، مانند برهان امكان و وجوب و براهين صديقين مي توانند از اين نظر وجود خدا را اثبات كنند.انكار ضرورت de dicto و وجود خدا (تفسير نظريه هيوم) .(1) بعضي از فيلسوفان غربي كه به نظريه هيوم وفادار ماندند، خواستهاند بين نظريههيوم، مبني بر انكار ضرورت با خداباوري و اين كه خداوند بالضرورة وجوددارد، بهگونهاي جمع كنند. وجه جمع را نيز اين گونه بيان مي كنند كه آنچه مورد انكار هيوم است ضرورت ناظر به حكم يا ضرورت de dicto است و آنچه در قضيه «خدا بالضرورة موجود است» ضرورت ناظر به عين يا ضرورت است كه هيوم منكر آن نيست.ولي بايد توجه داشت كه اولاً، اين تفسير به خودي خود چندان با كلام هيوم سازگاري ندارد و ثانياً، ضرورت دو تفسير دارد. طبق يك تفسير ضرورت de dicto رابطه بين موضوع و محمول را در يك قضيه حمليّه بيان مي كند و ضرورت نيز محكي همان رابطه است كه از مقوله گفتار يا فكر است.متن هستي به گونهاي است كه محمول در متن واقع براي موضوع ضروري است. اگر همين را در قالب قضيه ذكر كنيم اين قضيه داراي ضرورت de dicto خواهد بود. با اين توضيح روشن مي شود كه انكار يكي از ضرورتها مساوي است با انكار ضرورت ديگر، اما طبق تفسير ديگر، هر دو ضرورت از مقوله گفتار يا فكرند، ولي ضرورت ناظر به رابطه بين موضوع و محمول در قضيه حمليّه است كه اين