نقد برهان ناپذیری نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
بي نهايت تفسير مي كرد و در اينجا كه مي خواهد مشكل اين وصف را مطرح كند، به جاي «بي نهايت مهرورز»، «به نحو اتم و اكمل مهرورز» را قرار مي دهد و اين چرخش در معنا به اين دليل است كه در مفهوم بي نهايت نوعي تناقض احساس مي كند. (بي نهايت بودن خدا را در نامحدود بودن خدا بحث خواهم كرد).اما نقدي كه بر سخن تيليش وارد است اين است كه وي نمي بايست از واژه «تناقض» براي توضيح مطلبش استفاده مي كرد؛ يعني اگر به جاي آن «تناقضنما» يا چيزي كه در بادي امر متناقض مي نمايد، ولي عندالتحقيق هيچ تناقضي ندارد قرار مي داد، نه تنها مشكلي ايجاد نمي شد، بلكه راه تفسير خطاي امثال هادسون را نيز مي بست.تيليش در مقاله خود در صدد بيان مفاهيمي است كه وقتي آنها را بر غير خدا اطلاق مي كنيم كاملاً مي فهميم كه چه چيزي را اراده مي كنيم، زيرا به گونهاي به حقيقت آن مفهوم دست يافتهايم مثلاً وقتي حكمت، علم، قدرت و حيات را به انسانها نسبت مي دهيم، معناي اين واژهها كاملاً براي ما معلوم است، زيرا در خود حقيقت حكمت، علم، قدرت و حيات را ديدهايم. و وقتي اين مفاهيم را براي ديگران به كار مي گيريم كم و بيش به همين معاني به كار مي گيريم. ولي وقتي همين واژهها را به خدا نسبت مي دهيم، گرچه به يك معنا همين مفاهيم را كه در خودمان به كار مي گرفتيم در مورد خدا نيز به كار مي گيريم، با اين تفاوت كه برهاناً مدعي هستيم حقيقت حكمت، علم، قدرت و حيات غير از چيزي است كه در خودمان يافتهايم، نه اين كه اين دو حقيقت تباين مفهومي دارند، چرا كه در غير اين صورت، نمي بايست آنها را بر خدا اطلاق مي كرديم، بلكه مقصود اين است كه اين حقايق مقول به تشكيكاند. وقتي حقيقتي به سمت بي نهايت سير كند، بلكه واقعاً هم بي نهايت باشد، اگر چه توانستهايم چيزي از آن بفهميم، اما هرگز نمي توانيم تعريفي از آن ارائه دهيم و مفاهيمي را جمع كنيم و بگوييم كه اين حقيقت كه داراي n مفهوم است حقيقت خدا را مي نمايد. از آنجا كه خدا ماهيت ندارد؛ يعني محدوديت وجودي ندارد بنابراين