نقد برهان ناپذیری نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
دايرةالمعارف(1) خود آوردهاند. گويا كاپلستون به اين اشكال كانت توجه نكرده است. لبّ اشكال كانت به ابهام در اين پرسش برمي گردد كه «چرا خدا موجود است» و تا اين سؤال درست تفسير نشود، مغالطهاي كه كانت در اينجا مرتكب شده است، روشن نمي شود.به نظر مي رسد «چرا» در اين موارد سه كاربُرد متفاوت دارد: گاهي گفته مي شود كه «چرا X موجود است». و مقصود از اين «چرا» علت علم به وجود شي ء است؛ يعني چه دليلي شما را واداشته كه بپذيريد «X موجود است». اگر در مورد خدا گفته شود: «چرا خدا وجود دارد»، هر يك از براهين اثبات وجود خدا مدعي پاسخگويي به اين پرسش هستند. برهان وجودشناختي مي گويد: چون خدا كامل مطلق يا واجبالوجود است، پس موجود است و برهان جهانشناختي مي گويد: چون اين ممكن موجود است، پس خدا موجود است و برهان صديقين نيز مي گويد: چون اصل وجود موجود است پس خدا موجود است. حال اگر كسي به هر دليل - درست يا نادرست - برهان وجودي را نامعتبر اعلان كند، دليل بر نامعتبر بودن برهان جهانشناختي يا صدّيقين نيست.گاهي «چرا» به كار مي رود تا علت وجود يافتن شي ء را به دست آوريم، يعني مي دانيم كه طبيعت و ذات شي ء اقتضاي وجود ندارد. و لذا الآن كه موجود است مي گوييم: «چرا موجود است؟» در پاسخ گفته مي شود كه چون علت آن را هستي بخشيده است. سؤال از علت وجود شي ء نسبت به سؤال از علت علم به وجود شي ء گستره كمتري دارد، لذا نمي توان از علت وجود هر شيئي سؤال كرد، تنها مي توان از علت وجود اشيايي كه علتپذير باشند پرسيد. از اينرو، نمي توان از علت وجود واجب سؤال كرد، زيرا واجبالوجود به معناي وجودي است كه علت ندارد و چيزي كه علت ندارد سؤال از علتِ تحقق آن بي معنا و تناقضگويي است،
زيرا معناي سؤال اين است كه آن چيزي كه وجودش علت ندارد، علت آن كدام است. به نظر مي رسد