نقد برهان ناپذیری نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
«علي » بگذارد، اگر چه پدر در او خصوصياتي مانند رنگ پوست، شكل و زيبايي و... مشاهده مي كند، اما هيچ يك از اين خصوصيتها در اين نامگذاري دخيل نيستند، زيرا به هنگام تغيير رنگ يا شكل ظاهري لفظ «علي » بر او دلالت دارد و اين دلالت به دليل همان وضع اولي است نه اين كه لفظ دوباره با قراردادي ديگر بر او دلالت كند. اگر خصوصيات مشاهده شده در معناي «علي » دخالت مي داشتند با تغيير يكي از آنها، ديگر لفظ «علي » بر او دلالت نمي كرد. پس لفظ «علي » بر ذاتي معيّن بدون هيچ خصوصيّتي دلالت مي كند، حتي اگر ذات علي معدوم شود باز لفظ «علي » بر آن ذات دلالت مي كند؛ مثلاً لفظ «ارسطو»، الآن بر ذاتي معيّن كه در يونان باستان مي زيست، دلالت مي كند، در حالي كه او ديگر وجود ندارد. اما نمي توانيم لفظ «ارسطو» را بر خاكي كه فرضاً در اثر پوسيدن بدن او به دست آمده، دلالت دهيم، زيرا خاكستر به دست آمده از بدن شخص، آن شخص نيست.
بنابراين، در قراردادن اسامي خاص، همان گونه كه لفظ را بايد در نظر گرفت مسماي آن را نيز بايد تعقل كرد و لفظ را براي آن ذات مجرّد از هر خصوصيت قرار داد. تا مسمّا به نحوي از انحا تعقّل نشود، نمي توان لفظ را براي آن وضع كرد. يكي از راههاي قراردادن لفظ، حاضر كردن مسمّا و وضع لفظ براي آن مسما است؛ مثلاً واضع به كودك مقابل خود اشاره كند و بگويد «اين علي است». راه ديگر اين است كه مسمّا را توصيف كند؛ مثلاً شخصي كه تا كنون ازدواج نكرده و چه بسا ممكن است تا آخر عمرش هم ازدواج نكند، ولي آرزو دارد كه خداوند به او فرزندي عطا كند و اسمش را «علي » بگذارد، به دوستانش هم مي گويد كه نام فرزند اولام را اگر پسر باشد، «علي » مي گذارم. حال اگر دوستي بعدها به او بگويد: «آيا علي به دنيا آمد؟» واژه «علي » در جمله سؤالي بر مسمايي دلالت مي كند كه هنوز به دنيا نيامده و از مسمّا هيچ خصوصيّت عيني معلوم نشده است، ولي با اين حال، اين لفظ بر مسمّا اطلاق مي شود، اگر چه هرگز موجود نشود. بنابراين، ويژگي «فرزند اول بودن» در مسمّا دخالت ندارد، زيرا لفظ بر مسمّا دلالت مي كند، بدون اين كه مسمّا موجود باشد.
پس ما در مقام وضع اسامي خاص به نحوي به تعقّل مسمّا و لو به طور توصيفي نيازمنديم، اما معناي اين نيازمندي اين نيست كه توصيف جزء معناي لفظ است، بلكه به اين معنا است كه اگر مسمّا تحقق يابد، در ظروف و شرايط خاص تحقق مي يابد؛ يعني نمي توان گفت كه لفظ «علي » بر فرزند شخص ديگري كه داراي اولين فرزند پسر شود، دلالت مي كند، بلكه اين لفظ بنابرقرارداد بر مسمايي دلالت مي كند كه اگر موجود شود بايد اولين فرزند پسر شخص قرارداد كننده باشد و اين شرط در مسماي لفظ دخالت ندارد، زيرا اگر اين شخص به هر دليل داراي فرزند نشود، باز اين لفظ بر مسمّا دلالت مي كند.
حال اگر لفظي بر مسمايي قرار داده شود براي شناسايي مسمّا بي نياز از اشاره و يا چيزهايي از اين قبيل نيستيم. اما اصلِ دلالت لفظ بر مسمّا متوقف بر هيچ چيزي جز به كار بردن لفظ و يك سري قواعد نحوي نيست.
توضيح مطلب:
فرض كنيد در ميان جمعي كسي لفظ «هوشنگ» را بر مسمايي وضع كند و ديگري كه آگاه به اين وضع است، واضع را مخاطب قرار دهد و بگويد «هوشنگ چي شد؟» در اينجا، شخص دوم «هوشنگ» را بر مسمايي خاص اطلاق كرده و شخص وضعكننده هم متوجه مي شود كه مقصود گوينده از «هوشنگ» مسمّاي خاصي است كه خود او لفظ را بر آن نهاده است، اما ديگران كه از وضع لفظ آگاهي ندارند، اولاً، مي فهمند لفظ «هوشنگ» دالّ بر مسمايي است، اما از آن مسمّا هيچ شناختي ندارند. ثانياً با همين استعمالِ لفظ به مسماي آن آگاهي پيدا مي كنند. به اين صورت كه اين لفظ بر ذات معيّني دلالت دارد كه شخص قرارداد كننده و شخص آگاه به وضع از آن به نحوي