نقد برهان ناپذیری نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
البته اين ادعا كه هر مفهوم از آن جهت كه مفهوم است كلي است،ممكن است قابل قبول باشد، در اين صورت، مفهوم جزئي نداريم، مگر آن كه بگوييم: برخي مفاهيم برآمده از يك مورد جزئي هستند، مانند صورتي كه از اين مداد خاص در دست دارم كه فقط بر همين شي ء قابل انطباق است، اما انطباق اين صورت بر مدادهاي ديگر فرع برتجريد است، گرچه اين فرض معقول است كه تجريد و انتزاع در مراحلي به صورت خودكار انجام پذيرد.پس اگر اسماي عام و خاص را اين گونه تعريف كنيم، هر اسمي يا عام است يا خاص و اسامي ، مانند «سزار»، «دوك» و «شاه» اگر اسم خاص باشند، وضع لفظ بر مسمايشان مشروط به شرط يا شرايطي است؛ يعني لفظ براي شخص وضع شده، منتها وضع لفظ براي شخص مشروط است به اين كه آن شخص داراي خصوصيتي باشد؛ مثلاً «شاه» را در يك وضع كلي براي شخص خاص وضع مي كنند، در صورتي كه زمام امور كشور را عهده دار شود و يا ويژگي هاي لازم ديگري را داشته باشد تا لفظ بر او اطلاق شود و يا ممكن است لفظ «شاه» اسم عام باشد؛ يعني لفظ را براي شخص خاص وضع نكردهاند، بلكه آن را براي هر ذات و شخصي كه داراي اين خصوصيت باشد وضع كرده باشند، پس در اين صورت، اسم عام منحصر در فرد يا افراد محدود خواهد بود. لذا در منطقْ مفهوم كلي و به تبع آن لفظ به اقسامي تقسيم مي شود: كليي كه هيچ فردي ندارد؛ كليي كه يك فرد دارد و كليي كه افراد متعددِ محدود يا نامحدود دارد. بنابراين، بايد بررسي كنيم كه آيا واژه «خدا» اسم عام است و به ازاي معناي عام وضع شده يا اين كه اسم خاص است.در اينجا عدهاي از فيلسوفان معتقدند كه لفظ «God» در زبان انگليسي اسم خاص است، همانند جان و جونز.در مقابل، گيچ مدعي است كه واژه «God» دلالت بر معناي عام دارد.پل زيف معتقد است كه «God» اسم خاص است نه ضمير و اسم جنس كه با آوردن حروف تنكير و غير آن وحدت و تعدّد