نقد برهان ناپذیری نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
خود زيد و وجود عمرو به معناي خود عمرو است. استدلال اشاعره اين است كه اگر وجود - در هر ظرفي - عين ماهيت نباشد، در اين صورت، يا وجود بر ماهيت معدومه عارض مي شود يا بر ماهيت موجوده. اگر بر ماهيت معدومه عارض شود، مستلزم تناقض است و اگر بر ماهيت موجوده عارض شود، در اين صورت، اگر وجودِ معروض همان وجود عارض باشد مستلزم دور است و اگر غير آن باشد مستلزم تسلسل است.آهنگ استدلال نشان مي دهد كه استدلال مبتني بر قاعده فرعيه بوده و آن در هليات بسيطه جريان دارد.اما فيلسوفان معتقدند كه وجود بر ماهيت من حيث هي عارض مي شود و اين عروض در ظرف ذهن و در اثر تحليلي كه ذهن انجام مي دهد، صورت مي گيرد. درست است كه تصور ماهيت به معناي وجود ذهني دادن به آن است و ماهيت متصوره عين وجود است، لكن ذهن اين قدرت را دارد كه ماهيت را فارغ از وجود در نظر بگيرد، گرچه در نظر گرفتن ماهيت بدون وجود خود نوعي وجود دادن به ماهيت است، لذا گفتهاند كه تعريت ماهيت از وجود عين تحليت ماهيت به وجود است. حال كه ذهن قدرت دارد هر يك از اين دو را جداي از ديگري در نظر بگيرد، همچنين مي تواند يكي را به ديگري نسبت دهد.بنابراين، در مقابل قول به زيادت وجود بر ماهيت اين قول افراطي قرار مي گيرد كهوجود را در هر وعايي عين ماهيت مي داند. اين قول افراطي براساس آنچه بارنز(1) نقل مي كند در فلسفه غرب نيز طرفداراني دارد. كانت گويا دريافته بود كه وجود در ذهن غير از ماهيت و در خارج عين آن است، لذا به محمولِ واقعي نبودن وجود حكم كرد، ولي در كنار آن، اين نظريه را ابراز داشت كه اثبات در گرو واقعي بودن محمول است.نظريه دوم كانت خالي از اشكال نيست كه به آن اشاره خواهد شد.