امام حسين و مرد بدهكار - آداب راز و نیاز به درگاه بی نیاز با ترجمه عدة الداعی و نجاح الساعی ابن فهد حلی (ره) همراه با شرح اسماء الله نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آداب راز و نیاز به درگاه بی نیاز با ترجمه عدة الداعی و نجاح الساعی ابن فهد حلی (ره) همراه با شرح اسماء الله - نسخه متنی

احمد بن محمد ابن فهد حلی؛ ترجمه: محمدحسین نائیجی نوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

امام حسين و مرد بدهكار

ابن عباس گفت: من و حسين بن على عليه السلام در مسجد الحرام بوديم و او در حال اعتكاف بود و خانه خدا را طواف مىكرد. يكى از شيعيان به خدمتش رسيد. عرضه داشت: يابن رسول الله: من به فلانى قرضى دارم اگر مىخواهى آنرا ادا كن. حضرت فرمود: به خداى اين خانه هيچ چيزى ندارم. عرضه داشت: اگر مىخواهى از او مهلت بخواه! زيرا مرا به حبس تهديد كرد. ابن عباس گفت: ديدم حضرت طواف را قطع كرد و با او روانه شد. عرضه داشتم: يابن رسول الله: آيا فراموش كردى كه معتكف هستى؟ فرمود خير! ولى از پدرم شنيدم مىفرمود: از رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم شنيدم كه مىفرمود: هر كس حاجت مومنى را برآورد همانند كسى است كه نه هزار سال همه روز روزه دار باشد و هر شب براى عبادت قيام كند.

وقتى توجه پروردگار به دوستى بين برادران را ديدى و اينكه بذل محبت در برادرى لازم است، بدانكه در نزد خدا، بهترين اعمال مسرور ساختن برادران ايمانى است، حسين بن يقطين از پدرش و پدرش از جدش روايت كرد كه از دبيران يحيى بن خالد، مردى بر اهواز حكومت يافت و من مقدار مالياتى باقى مانده از گذشته بدهكار بودم كه در صورت پرداخت، ثروتم را از دست مىدادم و املاكم از كفم به در مىرفت، به من گفتند كه: او از شيعيان و مواليان ائمه عليهم السلام است. ترسيدم كه با او در ميان بگذارم زيرا هراس داشتم كه مبادا آن خبر درست نباشد و املاك و ثروتم از كفم بيرون رود. از او به خداى تعالى فرار كردم و به پيشگاه حضرت امام صادق عليه السلام پناه بردم.

حضرت نامه كوتاهى براى او نوشت مضمون نامه اين است: بسم الله الرحمن الرحيم: خداى تعالى سايبانى در سايه عرشش دارد كه در آن سايبان كسى قرار نمى گيرد جز آنكه مشكل برادر مومنش را حل كند، يا با مايه گذاشتن از آبروى خويش او را كمك كند و يا كار نيكى براى او نمايد گرچه به اندازه نصف خرمايى باشد و اين حامل نامه برادرت مىباشد و السلام.نامه رامهر نهاد و به من داد و فرمود كه به او برسانم و وقتى به شهرم بازگشتم، شبانگاه به خانه او آمدم و از او اذن دخول خواستم.گفتم: فرستاده امام صادق عليه السلام بر درت مىباشد.ناگاه پابرهنه به درگاه پيش من آمد همينكه نگاهش به من افتاد به من سلام كرد و بين دوچشمم را بوسيد سپس گفت آقايم: آيا تو فرستاده مولايم هستى؟ گفتم آرى، گفت مرا از آتش نجات دادى، اگر راست بگويى دست مرا گرفت و داخل منزلش كرد و در جايگاهش نشانيد و خود پيش من نشست، سپس گفت آقاى من چگونه از مولاى من جدا شدى؟ گفتم: حالش خوب بود گفت به خدا گفتم: به خدا، تا آن كه سه بار تكرار كرد.آنگاه نامه را گرفت و آنرا بوسيد و برچشمش گذاشت و سپس گفت: برادرم هر چه مىخواهى به من دستور بده انجام دهم.

گفتم: در فلان دفتر محاسبات شما هزار هزار درهم (يك ميليون) ماليات بدهكارم كه در صورت پرداخت حال و روزم سخت مىشود و از بين مىروم. دفتر را خواست و هر چه د رآن بود از بين برد و سندى به عنوان برائت ذمه از بدهكاران به من داد سپس صندوقهاى پولش را خواست و آنها را با من نصف كرد و سپس چهار پايانش را آورد و يك چهار پا را خود بر مىداشت و يكى را به من مىداد بعد نوبت غلامان رسيد آنرا نيز يكى خود بر مىداشت و يكى را به من مىداد تا غلامان نيز تمام شدند آنگاه لباسهايش را آورد يكى را خود بر مىداشت و يكى را به من مىداد، تا آنكه همه ثروت خويش را با من نصف كرد و مىگفت: آيا تو را خوشحال ساختم؟ مىگفتم: بله به خدا قسم خوشحالى مرا فراوان كردى.

بار ديگر موسم حج رسيد با خود گفتم: اين رهايى در نزد خدا و رسولش با چيزى جز حج برابر نيست كه حج كنم و براى او دعا كنم و به نزد مولى و آقايم امام صادق عليه السلام بروم و از او در نزد امام صادق عليه السلام تشكر كنم و از امام صادق عليه السلام برايش درخواست دعا كنم، به مكه رفتم و راهم را از مدينه قرار دادم. وقتى وارد بر امام صادق شدم خوشحالى را از صورتش خواندم فرمود: داستان تو با والى چه شد؟ شروع كردم قصه را تعريف كردن و هر لحظه صورتش بازتر مىشد و خوشحالى اش بيشتر مىگرديد عرضه داشتم: اى آقاى من! ايا رفتارش شما را خوشحال ساخت كه خداى در همه امورش او را خوشحال كند فرمود: بله به خدا قسم خوشحالم كرد و پدرانم را خوشحال نمود به خدا قسم امير المومنين را مسرور ساخت و به خدا قسم رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم را مسرور ساخت و به خدا قسم خدا را در عرش مسرور ساخت. خدا تو را رحمت كند، بنگر چگونه اين والى با فرستاده امامش ملاقات مىكند و چگونه د راكرامش به هنگام مواجهه مبالغه مىكند و سلامش مىنمايد و اكرام را تا آنجا ادامه مىدهد كه تمام اموالش را با او نصف مىكند و علت همه اين رفتارهايش به خاطر يك جمله امام صادق عليه السلام بود كه در نامه فرمود: اين برادرت مىباشد و حكم دو برادر برابرى در مال و منال است.

اين حديث چند مطلب را مىرساند. خوشحال كردن مومن، خوشحال كردن خداى تعالى و پيامبرش و ائمه عليهم السلام مىباشد. ديگر آنكه وقتى برادر مومن كمكى نياز دارد كه از عهده او بر مىآيد كمكش كند حتى اگر كمك بوسيله اعتبار و آبرو و در خواست از ديگران باشد چنانكه امام صادق عليه السلام انجام داد و فرمود: يا اينكه خودش او را كمك كند (يعنى براى انجام آن درخواست مومن از آبرويش مايه بگذارد) ديگر آنكه: انسان بايد در مشكلاتش به خداى تعالى و ابواب پروردگار كه آل محمد صلّى الله عليه وآله هستند پناه ببرد زيرا اين شخص گفت من به خدا و امام صادق فرار كردم. اين كار موجب پيروزى و سعادت است چنانكه براى اين شخص حاصل شد.

خداى تعالى به داوود وحى كرد كه بنده اى ا زبندگانم با حسنه اى به پيش مىآيد و من بهشتم را به او مىبخشم، او عرضه داشت پروردگارا آن حسنه كدام است؟ فرمود: بنده مومنم را خوشحال مىسازد، گرچه يك دانه خرما باشد داوود عرضه داشت هر كس كه تو را شناخت سزوارا است كه اميد خود را از تو قطع نكند.

رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمود: هر مومنى كه مريضى را عيادت كند در رحمت الهى فرو رود وقتى نزد او بنشيند رحمت الهى در او قرار مىگيرد و او راتر مىكند و اگر به هنگام صبح او را عيادت كند هفتاد هزار فرشته او را درود فرستند تا شب كند واگر به هنگام شب او را عيادت كند هفتاد هزار فرشته را درود فرستند تا صبح شود. واز امام صادق عليه السلام فرمود: كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمود: كه خداى تعالى فرمود: هركس بنده مومنم را آزار رساند با من اعلان جنگ مىكند و هر كس بنده مومنم را اكرام كند از خشم من در امان مىشود اگر در زمين بين مشرق و مغرب جز يك مومن نبود كه با حاكم عادلى مرا عبادت مىكردند، عبادت ايشان از همه خلايق زمين كفايت مىكرد و هفت زمين و آسمان به اين دوقايم مىشد و به خاطر ايمانشان انسى بين آنها برقرار مىكردم كه نيازى به انسانى ديگر نداشتند.

امر پانزدهم: دست بلند كردن در دعا

رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم به هنگام ابتهال و دعا دستش را بلند مىكرد، چنانكه مسكين در خواست غذا كند. و از جمله چيزهائى كه خداى تعالى به موسى وحى فرمود: با خوارى دستهاى خود را در پيشگاه من بينداز همانند بنده اى كه فرياد كمك ازمولايش دارد، وقتى چنين كنى رحمتت مىكنم و من اكرم الاكرمينم و قادرتر از همه هستم. اى موسى! از فضل و رحمت من بخواه! اين دو در دستان من است جز من كسى واجد آن نيست و به هنگام درخواست نگان كن ببين رغبت تو به چيزهايى كه پيش من است چه مقدار است؟ هر كارگرى پاداشى دارد و گاهى بر كوشش ناسپاس هم پاداش داده مىشود. ابابصير از امام صادق عليه السلام در مورد دعا و دست بلند كردن پرسيد: فرمود: آن پنج قسم است: در پناه بردن به خدا با كف دست روبه قبله كن و در درخواست رزق دو دست را باز كن و كف دو دست را به طرف آسمان بگير و انقطاع به خدابا اگشت شهادت (سبابه) اشاره كن و اما در زارى دستانت را از سرت بالاتر بگير و اما در ناله و تضرع انگشت شهادتت را به طرف صورتت حركت بده و اين همان دعاى انسانهاى خايف است. از محمد بن مسلم نقل شده كه گفت از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مىفرمود: مردى بر من گذشت در حالى كه من در نمازم با دست چپ دعا مىكرد گفت: اى بنده خدا! خداى تبارك و تعالى حقى بر اين دست دارد چنانكه برآن دست حق دارد. و فرمود: رغبت آنست كه دستان خود رابگشايى و كف دو دست را آشكار كنى و ترس آنست كه دو دست را باز كنى و پشت دو دست را ظاهر كنى و تضرع آنست كه انگشت سبابه را به طرف راست و چپ حركت دهى و تبتل و انقطاع آن است كه انگشت شهادت را آرام آرام به آسمان بالا ببرى و آرام آرام پايين آورى و ابتهال آن است كه دو دست و بازوان را به سوى آسمان بگشايى. و ابتهال به هنگامى است كه انگيزه گريه فراهم است.

و از سعيد بن يسار روايت شده است كه امام صادق عليه السلام فرمود: رغبت اينگونه است آنگاه كف دو دست را به آسمان گشود و ترس اينطور است و پشت دو دست را به سوى آسمان گرفت و تضرع اينگونه است: انگشتانش را به راست و چپ حركت مىداد و تبتل اينگونه است انگشتانش را بالا مىبرد و سپس بار ديگر پايين مىآورد و ابتهال اينگونه است: دست خود را جلوى صورتش گشود. فرمود ابتهال نكن مگر آنكه اشك سرازير شود. و در حديث ديگر آمده است فروتنى در دعا آن است كه دو دست را بر دو كتف بگذارى.

آگاهى

شايد علت حالات ياد شده را نمى دانيم يا در گشودن كف دستان در رغبت، مقصود، ايجاد نزديكترين حالت، به حال راغب در گشودن آرزوها و حس ظن به بخشش و اميدوارى به دهش خدا باشد، زيرا راغب به خاطر آنكه احسان در كف دستان قرار مىگيرد دو دست را مىگشايد و پشت دست به سوى آسمان كردن در حالت ترس نزديكترين حالت بنده اى است كه در حالت مومن به زبان خوارى و كوچكى به داناى پنهان و آشكار مىگويد: خدايا من كف دستم را به سوى تو پيش نياوردم بلكه آنرا به طرف زمين گرفتم چون خوار و خجالت زده پيشگاهت هستم و مراد از انگشت تكان داد چپ و راست در حالت تضرع تاسى از شخص داغديده كه مصيبت هولناك به او رسيده مىباشد زيرا چنين انسانى انگشتان خود را به جلو و عقب و راست و چپ حركت ميدهد و مراد از بالابردن انگشتان و پايين آوردن آن در حالت تبتل آن است كه چون تبتل به معناى انقطاع است، مثل اين است كه چنين انسانى به زبان حال به خدايى كه اميد و آروز او را بر مىآورد مىگويد: من به تو پناه آوردم و منقطع شدم چون تو شايسته خداوند گارى هستى. به يك انگشت تنها بدون آنكه انگشتان ديگر همراه باشد اشاره مىكند و مراد از دست گشودن به سوى قبله در مقابل صورت و يادست و بازو گشودن به آسمان يا دست بالا گرفتن بطورى كه از عبور كرده، در ابتهال به لحاظ روايات مختلف، اين است كه اين هم نوعى از انواع بندگى و حقارت و خوارى و كوچكى است يا به سان غريقى كه دستانش را تا بازوان بالا زده و به طرف بالا گرفته است (يعنى مىخواهد تا) دامن رحمت او را چنگ زند و به ريسمان رافت آويزان شود كه هلاك شدگان را نجات مىدهد و بلا ديدگان را يارى مىكند و به عالميان گشايش مىدهد و اين مقامى بلند است، لذا هيچ بنده اى ادعاى آنرا نمى كند مگر آنكه اشك در چشمانش حلقه زند و ناله او را در بر گيرد و آه سرد او را امان ندهد و بسان بنده اى خوار بايستد و از درخواست آرزوها و سئوال روى گرداند، و به آفريننده بزرگش روى آورد و مراد از دست بر كتف و شانه گذاشتن در حالت استكانت و زارى اين است كه او را به سان بنده اى گناهكار به پيش مولايش ببرند در حاليكه زنجير هواهاى نفسانى او را محكم بسته وبا بندهاى گران به بند كشيده و به زبان حال به مولايش مىگويد اين دستانم مىباشد كه به ستم و جراتم بر تو بسته شده است.

بدانكه: بعضى از دانشمندان مىگويند شايسته است كه نيايشگر وقتى خداى سبحان را تمجيد مىكند و بر او ثنا مىگويد اينكه: اسماى حسناى الهى را كه مناسب در خواست اوست بيان كنند مثلا اگر درخواست روزى از خداى تعالى دارد اسمايى همانند الرزاق و الوهاب و الجواد و المغنى و المنعم و المفضل و المعطى و الكريم و الواسع و مسبب و الاسباب و المنان و رازق من يشاء بغير حساب را ذكر كند و اگر مطلوبش آمرزش و توبه است اسامى همانند التواب و الرحمن و الرحيم و الرووف و المعطوف و الصبور و الشكور و العفو و المغفور و الستار و الغفار و المرتاح و ذى المجد و السماح و المجمل و المنعم و المفضل (بسيار توبه پذير و بخشنده و مهربان رووف و با عطوفت و صبور و شكور و بسيار عفو كننده و بخشنده و پوشاننده و آمرزنده و رحمت كننده و داراى بزرگى و مجد و بخشندگى و نيكوكارى و نعمت بخش و بخشنده) را ذكر كند و اگر در خواست او انتقام از دشمن است ياد اسمايى كند مثل: العزيز و الجبار و القهار و المنتقم و البطاش و ذى البطش الشديد و الفعال لما يريد و مدوح الجبابره و قاصم المرده و الطالب و الغالب المهلك المدرك الذى لا يعجزه شى و الذى لا يطاق انتقامه (جبران كننده و غلبه دارنده و انتقام گيرنده و بسيار گيرنده و گيرنده سخت و هر چه بخواهد ميكند و خوار كننده ستمگران و از بين برنده گردنكشان و خواهنده و پيروز، هلاك كننده، در يابنده كه هيچ چيز او را ناتوان نمى سازد و آنكسى كه كسى طاقت انتقام او را ندارد.) و نظير اين اسما را ذكر كند. و اگر مقصودش در خواست دانش و علم است اسمايى مثل العالم و الفتاح و الهادى و المرشد و المعز و الرافع و امثال آن را ذكر كند.

/ 165