بدان كه: در اينجا نفس حيله اى بسيار بد از حيله هاى شيطان خبيث را به كار مىبرد، از نفس بپرهيز و به هوش باش (109)و آن جمله اى است كه مىگويد: به خاطر دلسوزى بر مومنين عمل را ترك كن، زيرا ممكن است ايشان در گناه گمان بد بيافتند و در اين صورت اگر به خاطر دلسوزى بر مومنين گناهكار شدن مسلمانان، عمل را ترك كنى خود ثواب مىبرى و اين ثواب جاى خود عمل مىنشيند و خود حسنه اى است كه معادل ثواب حاصل از دعاست، بلكه اين منفعت هم به ديگران مىرسد بنابراين ترك عمل بهتر است.جواب: اين خيال از بدى هاى نفس اماره است كه تمايل به كسالت و بيكارى دارد و حيله اى بزرگ از شيطان خبيث مىباشد. وقتى راهى براى نفوذ بر تو نيافت از اين راه پيش مىآيد و اين نيرنگ خود را مزين به اين زينت نمود. دلايلى در بطلان اين نيرنگ وجود دارد:اول: تو را در گناه يقينى و حتمى انداخت زيرا تورا در اين گمان انداخت كه مردم تو را رياكار مىدانند و اين خود گمان بد است و اگر هم گفته باشند گناه، برايشان است و گمان گناهكارى مردم گمان بد است و اگر گمان ايشان مطابق با واقع نباشد تو هم عملى را به اين خاطر ترك كردى در اين صورت از گمان موهوم به گناه معلوم رسيدى و ترس از گناهكارى ديگران تو را در گناه افكند.دوم: وقتى با مراد شيطان موافقت كردى ترك عمل و موافقت شيطان موجب مىشود كه شيطان بر تو جرات پيداكند و بر تو مسلط شود زيرا ذكر و قيام به خدمت خداى تعالى تو را نزديك به خداى تعالى مىكند و هر چه به خدا نزديك تر شوى از شيطان دور مىشوى، ولى در ترك عمل با نفس اماره موافقت مىكنى زيرا نفس اماره به كسالت و بيكارى ميل دارد و اين دو سرچشمه همه آفت ها هستند و شخص بينا آن ضررها را مىداند.سوم: نشانه آن كه اين حيله گرى از نفس است و علت آن ميل نفسانى به بيكارى و بطالت است اينكه: فوات ثواب بيكارى را بر عدم وقوع مسلمانان در سوء ظن مىسنجى و مصالح ايشان را بر خودت بر مىگزينى، به اينكه مردم به گناه گمان بد نيفتند و تو نيز ثواب نبرى. در نفس خودت تفكر نما و با چشم انصاف نگاه كن! اگر همين قضيه در مورد منافع دنيايى اتفاق مىافتاد و بين شما و ايشان دعوايى در خانه و يا مال در مىگرفت و يا تو روش زندگى را پيدا مىكردى كه بهره در مال در پى دارد آيا ديگران را بر مىگزيدى؟ و خود ازآن صرف نظر مىكردى؟ و آن روش را در اختيار آنها مىگذاشتى؟ بخدا قسم چنين نيست، بلكه با ايشان همچون دشمن سخت در جنگ و نزاع در مىافتادى و اگر فرصت گزينش بود بهترين نوع زندگى رابراى خود بر مىگزيدى و دوست را طرد مىكردى و نزديك را دور مىساختى. و زياد ديديم كه شخصى از دوست خود دورى گزيد و به او ستم روا داشت و پسر و دوستان را از خود دور كرد! و چه دوستانى كه زمانى طولانى دوست بودند و زمانى طولانى ملاطفت و برادرى داشتند تا آنكه دنيا به خاطر معامله و يا شراكت بين ايشان جدايى انداخت! سبب اين جدايى ها گزينش منافع خويش است. بنابراين ترك عمل به خطر دلسوزى و رحمت به ايشان نيست، بلكه نيرنگى از نيرنگ هاى شيطان و تمايل نفس به ولنگارى و راحتى است. وقتى به ترك حطام دنيا براى مردم راضى نيستم چگونه ترك عمل آخرت مىكنى و حال آنكه ارزش آن بيشتر است و تو در فقر قيامت به آن نياز بيشترى دارى و از بهره هاى دنيايى براى تو بهتر است. آيا اين ترك جز به خاطر سنگينى عمل نيست و جز به خاطر ميل به ولنگارى چيز ديگرى است؟ و به خاطر حيله هاى پوچ و نيرنگهاى بيهوده شيطان كه به آن رنگ و روغن زده در كار و فعاليت براى خدا درنگ مىكنى وتعلل مىورزى. و اگر به عمل مشغول شوى به خود منفعت رساندى و دشمنت را معصيت كردى و به بندگان خدا نفع رساندى چون ممكن است مردم نيز در عمل با تو موافقت كنند و اگر عمل تو علت موافقت ايشان باشد، اجر عمل ايشان به خاطر موافقت ايشان نيز به تو مىرسد و هر كسى سنت نيكويى بگذارد، اجر كسانى كه به آن عمل مىكنند به او مىرسد و چه مىدانى؟ شايد از ايشان نيز كسانى هستند كه مىخواهند عمل كنند، ولى مثل همين گمان باعث ترك عملشان شده باشد پس رد را بروى شيطان ببند و بندگان پروردگار رابراى عمل به راه بيانداز! و در مورد آن از ائمه عليهم السلام كلامى رسيده است ك: عاقل كارى را به ريا انجام نمى دهد و به خاطر حيا تركش نمى كند.حيله ديگرى نيز در اينجا وجود دارد كه از اولى پيچيده تر است كوشش كن كه آن حيله را نيز جلوگيرى كنى و راه نفوذ آنرا ببندى، زيرا در غير اين صورت راه را باز مىكند وقتى در اول را گشود بر درهاى ديگر نيز قدرت پيدا مىكند (110)و آن اينكه شيطان مىگويد: عمل را ترك كن! تا مردم به تو گمان نيكو برند، و مشهور به بدى باشى، زيرا بهترين بندگان خدا متقيان مخفى هستند، ولى اگر در بين مردم به عبادت مشهور شدى اين تعريف شامل حال تو نمى شود. لازم است از اين حيله نيز بر حذر باشى و قلب خود را مراقبت كنى بنابراين اگر مردم تو را ببينند و مشهور شوى و دلت يكى باشد و با دانستن و ندانستن مردم فرقى نكند بر تو گناهى نيست. چگونه مشهور نشوى در صورتى كه خداى تعالى مىفرمايد: بر توست بپوشى و بر من است كه اظهار كنم، بلكه بر توست كه قلب خودت را نگه دارى و تمايل به شهرت نداشته باشى راه رسيدن به اين مقصود اين است كه در اين فكر كنى كه مدح و ذم مردم و زهد بين ايشان براى تو فايده اى ندارد و به نياز به عمل در صحراى قيامت نگاه كنى و در نعمت هاى آخرت تفكر كنى پس عمل را ترك نكن! زيرا همه آفت ها در ترك عمل است، زيرا عمل باعث ترك كردن و دور شدن شيطان از تو مىشود و باعث خشوع و نشاط و اشتياق به كارهاى اخروى است و ترك عمل ضد آن است.
اشكال
عمل بدون ريا از من ساخته نيستعلت اينكه به بسيارى از دعاها و اعمال نيكو دست نمى زنم، چون آوردن اين اعمال به صورت حقيقى به طورى كه اخلاص كامل در آن مراعات شده باشد، ممكن نيست. آن اخلاصى كه در روايات تعريف شده كه بندگى به اخلاص كامل نمى رسد جز آنكه دوست نداشته باشد به خاطر اعمالى كه براى خداآورده كسى كه او را مدح كند و لذا آگاهى انسان عمل خالصى را انجام مىكند ولى وقتى مردم بر آن اطلاع يافتند و مطلع شدند و او را ستودند خوشحال مىشود و اين خصوصيت از بشر جدايى ناپذير است جز در مورد انسانهايى كه گفته شده است به اخلاص كامل رسيدند، يه همين خاطر گاهى انسان با اخلاص نماز مىگزارد و دعا مىخواند، ولى همينكه كسى بر آن مطلع شد خوشش مىآيد در حاليكه بنا به سخناان شما ريانه تنها ثواب را از بين ميبرد بلكه باعث عذاب دردناك هم مىگردد.
پاسخ
بنا به نقل مفسرين، در مورد همين مطلب از پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم سوال شد روايت از سعيد بن جبير است گفت مردى خدمت پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم رسيد عرضه داشت: من صدقه مىدهم و صله رحم مىكنم و قصدى جز خدا ندارم همينكه كسى از آن ياد كند و مرا بستايد خوشحال مىشوم و خوشم مىآيد رسول خدا ساكت شد و چيزى نگفت تا اينكه اين آيه نازل شد: قل انما انا بشر مثلكم يوحى الى انما الهكم اله واحد فمن كان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لا يشرك بعبادة ربه احدا(111) بگو كه من هم بشرى مثل شما هستم كه به من وحى مىشود كه خدايتان يكى است هر كس اميد ملاقات پروردگارش را دارد عمل صالح انجام دهد و در آن احدى را شريك خدا قرار ندهد، و تحقيق آن است كه خوشحالى از اينكه مردم با خبر از اعمال شدند دو قسم است خوشحالى پسنديده و خوشحالى ناپسند خوشحالى پسنديده هم سه قسم است:اول: آنكه قصد او اخفاى طاعت باشد و اخلاص براى خدا دارد، ولى وقتى مردم مطلع شدند، بداند كه خداى تعالى به كرم و فضل خويش مردم را آگاهانيد و برايشان خوبيها را نماياند و اين كرم و تفضل در آشكار ساختن اعمال نيكو، از صفات الهى است، ايا در جملات دعا نمى بينى كه: يا من اظهر الجميل و ستر القبيح: اى خدايى كه خوبيها را آشكار مىكنى و بديها را مىپوشانى. و در وحى آمده است: وظيفه تو پوشاندن عمل صالح است و بر من است كه آنرا آشكار كنم بنابراين بنده وقتى كه ديد اعمال نيكويش بر ملا شده است از اين مطلب مىفهمد كه خداى تعالى با او نيكى نموده و نظر لطفش شامل حال او شده است، زيرا بنده طاعت و معصيت را در خفا انجام مىدهد، ولى خدا طاعت را آشكار مىكند و معصيت را مىپوشاند و هيچ لطفى بهتر از اين نيست بنابراين خوشحالى او به خاطر كار خدايى است، نه به خاطر ستايش مردم و مقام و منزلت در دلهاى خلق قل بفضل الله و برحمته فبذلك فليفرحوا (112)بگو به فضل و رحمت الهى پس مردم به اينها خوشحال شوند.دوم: از اظهار خوبيها و پوشاندن بديها در دنيا بفهمد كه خداى تعالى در آخرت نيز چنين با او رفتار مىكند، زيرا رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمود: خداى تعالى بر بنده اى در دنيا لغزشهايش را نپوشاند جز آنكه در آخرت نيز بپوشاند.سوم: وقتى مردم فهميدند و او را ستودند خوشحال مىشود زيرا مىفهمد كه مردم در اين زمينه اطاعت خداى تعالى كردند، زيرا هر مسلمانى دوست دارد كه مردم در اطاعت حق تعالى باشند و با دل و جان به طاعت الهى راغب باشند، زيرا گروهى از مردم وقتى اهل طاعت را ببيند با آنها دشمنى و حسادت مىكنند و آنها را مسخره مىنمايند و ايشان را رياكار مىخوانند اين گونه از خوشحالى خوب است و ناپسند نيست و علامت اخلاص در اين نوع اين است كه اطلاع ايشان در عمل تاثيرى نكند بلكه كار او در صورت اطلاع مردم و يا عدم اطلاع آنها يكى باشد. و اگر حركت و نشاط بيشترى از نفس مشاهده كرد بداند كه رياكار است و دراز بين بردن و علاج ريا با ارشاد عقل ودين و كوشش كند و در غير اين صورت او از هلاك شدگان است.و اما خوشحالى ناپسند اين است كه علت خوشحالى اين باشد كه مقامش درنزد مردم بالا رفته است و مردم او را مىستايند و بزرگش مىدارند و نيازهايش را بر مىآورند و در مقابل اعمال نيكش او را اكرام و بزرگ مىدارند اين همان رياى حقيقى است كه از بين برنده عمل است و عمل را از كفه حسنات به كفه سيئات مىبرد و از كفه ترازوى سعادت به كفه خسارت مىبرد و از درجات بهشتى به دركات جهنم مىكشاند.بدان كه اصل ريا دنيا دوستى و فراموشى آخرت و فكر نكردن در اجر و پاداشهاى الهى و فكر نكردن در آفت هاى دنيا و در نظر نگرفتن عظمت نعمت هاى آخرت است، وريشه همه اينها دوستى دنيا و شهوات است واين ريشه همه بديها و منبع هر گناهى است، زيرا وقتى عبادت براى خدا باشد از هر نوع شايبه اى خالى است و جز براى خدا و دار آخرت عبادت را نمى خواهد. و نيز تمايل به جاه و مقام در دلهاى مردم و رغبت درنعمت هاى دنيوى دل را مىميراند و جلوى تفكر در عاقبت را مىگيرد و نمى گذارد كه از علوم الهى بهره بگيرد.
سوال
هر كس از ريا بدش آيد نفرت از ريا او را وادار مىكند كه از ريا دورى كند و ريا را دشمن داشته باشد و عمل خود را جز براى خدا نمى آورد و اطلاع مردم باعث تحرك و نشاط در عملش نمى شود، بلكه بود و نبود مردم و كم و زياد خوب و بد عمل در نزد او يكى است و عقل او دوست ندارد كه مردم از او مطلع شوند، ولى به همه اين اوصاف، طبيعت او تمايل به ريا دارد و دوست دارد و خوشحال مىشود كه مردم بدانند، ولى خود متنفر از اين طبيعت و تمايل و دوستى است و عقلش دشمن آنست و خود را بر آن ملامت مىكند و آيا چنين شخصى از جمله رياكاران است؟ !
جواب
خداى سبحان بندگان را به اندازه طاقت ايشان تكليف مىكند و چون بنده از وساوس شيطان نمى تواند جلوگيرى كند و نمى تواند جلوگيرى كند و نمى تواند طبيعت را از مقتضياتش باز دارد تا آنكه اصلا به شهوت ميل نكند و بااو منازعه ننمايد بنابراين چون جلوگيرى از آن درقدرت انسان نيست به همين خاطر پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم بشارت داده كه از اينگونه تمايلات گذشت مىشود، (59) براى اينكه بندگان از رحمت الهى نا اميد نشوند و حرج لازم نيايد و مردم به خدا نزديك شوند. و به رحمت واسعه الهى اميد بندند، آنجايى كه مىفرمايد: خداى تعالى حديث نفس را گذشت مىكند مادامى كه آنرا بزبان نياورده باشد و يا به آن عمل نكرده باشد، زيرا حركت زبان و اعضا مقدور بشرند، ولى خطور اوهام و وسوسه هاى دل در حيطه قدرت بشرى نيستند، و اين مطلب واضح است و هر عاقلى آنرا در مىيابد. بله بايد با اين خاطرات و وسوسه هاى نفسانى بواسطه ضد آنها مبارزه كند(60) و در مقابل شهوات زشتى آنها را در نظر بگيرد و اين مبارزه تنها با شناخت عواقب شهوات و وساوس و علم دين و راهنمايى عقل ممكن است وقتى چنين كرد، نهايت تلاش خود را در اداى تكاليف انجام داده زيرا خاطراتى كه باعث ريا مىشوند، شيطانى هستند و نفس اماره بعد از آن تمايل به ريا پيدا مىكند ولى احساس تنفر از ريا از ايمان و راهنمايى عقل نشات مىگيرد.