يادداشتها - آداب راز و نیاز به درگاه بی نیاز با ترجمه عدة الداعی و نجاح الساعی ابن فهد حلی (ره) همراه با شرح اسماء الله نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آداب راز و نیاز به درگاه بی نیاز با ترجمه عدة الداعی و نجاح الساعی ابن فهد حلی (ره) همراه با شرح اسماء الله - نسخه متنی

احمد بن محمد ابن فهد حلی؛ ترجمه: محمدحسین نائیجی نوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

يادداشتها

يادداشت شماره (1) صفحه 21 سطر 4

1 امروزه نقش دعا به عنوان يك پناهگاه روحى در مقابل ناملايات تمدن جديد غير قابل انكار است، روانشناسان بيدار براى معالجه بيمارانى كه از خود و اطرافيان خود نااميد شده اند، دعا را توصيه مىكنند. و بهترين روش درمان بيماريهاى روانى را تكيه به خداى تعالى و نيايش به درگاه پاكش مىدانند.

بشر بدون تكيه گاه، چون علفى بى ريشه، دستخوش تند باد حوادث است، و خود را در دار هستى تنها مىيابى. نگرانى از بيمارى، ندارى، تشويش از آينده اى مبهم و سرانجام هراس از نيستى و نابودى يعنى مرگ همانند خوره روح سرگردان وى را مىخورد و هر روز بر هراس وى مىافزايد. بى هدف خود را سرگرميهاى آنى، فيلم ها، دانش ها، مشروبات الكلى و مواد مخدر مشغول مىكند تا از خويش فرار كند، و خويش را نفى كند همه اينها از بى اعتقادى به نيرويى است كه توانا و محيط بر همه چيز و مدبر و سرپرست همه مىباشد. اما ياد خدا و نيايش به درگاه بلندش و تكيه بر خدا همه نگرانيها رابرطرف مىسازد. كافى است، لحظه اى با خداى خويش خلوت كند و مشكلات خويش را با وى در ميان گذارد و از او حل گرفتاريهاى خويش را بخواهد، عقده روانى او گشوده مىشود، و هيولاى مهيب روان به تاريكى فرار مىكنند، وى آرام و قرار مىيابد بلكه انسان خدا پرست عقده اى پيدا نمى كند تا در آن درگاه بگشايد، زيرا خويش را در حضور كسى مىبيند كه به مصالح وى آن طور كه بايد، اقدام مىكند و تربيت وى را به نحو احسن بر عهده دارد. و ابراهيم وار مىگويد: الذى خلقنى فهو يهدين و الذى هو يطعمنى يسقين و اذا مرضت فهو يشفين و الذى يميتنى ثم يحيين و الذى اطمع ان يغفر لى خطيئتى يوم الدين (211)ترجمه الهى الهى قمشه اى:

(مى پرستم) همان خدايى كه مرا بيافريد و به لطف خود به راه ستم هدايت مىفرمايد، همان خدايى كه چون گرسنه شوم به كرم خود مرا غذا مىدهد، و چون تشنه شوم سيراب مىگرداند، همان خدايى كه چون بيمار شوم مرا شفا مىدهد همان خدايى كه مرا (از حيات چند روزه دنيا) مىميراند و سپس به حيات ابدى آخرت زنده مىگرداند.

بنابراين با تكيه بر خدا روح آزاد مىگردد و جهان لا يتناهى را ميدان جولان خويش قرار مىدهد و با همه جهان آشتى مىكند و آنها را بيدار مىبيند:




  • كوهها هم لحن داوودى كند
    باد حمال سليمانى شود
    ماه با احمد اشارت بين شود
    خاك قارون را چو مارى در كشد
    سنگ بر احمد سلامى مىكند
    ما سميعيم و بصيريم و خوشيم
    از جمادى عالم جانها رويد
    فاش تسبيح جمادات آيدت
    وسوسه تاويلها نربايدت



  • جوهر آهن بكف مومى بود
    بحربا موسى سخندانى شود
    نار ابراهيم را نسرين شود
    استن حنانه آى در رشد
    كوه يحيى را پيامى مىكند
    با شما نامحرمان ما خامشيم
    غلغل اجزاى عالم بشنويد
    وسوسه تاويلها نربايدت
    وسوسه تاويلها نربايدت



مثنوى دفتر سوم بيت 1025

علت اينكه بايد تنها از خداى تعالى خواست، آن است كه چون حوادث از طرف خدا نوشته شده و تقدير مىشود، هيچ سببى از اسباب تاثير حقيقى ندارد پس غير خدا را نخوان واز غيرش كمك نخواه ولى از حق سبحان بخواه چون قدرت هميشگى و پادشاهى ثابت و اراده نافذ دارد و هر روز كارى است به همين خاطر امام فرمود: اگر همه خلق كوشش كنند. و از اخبار دعا، به استفاضه وارد شده، كه دعا از قدر است و در اين حديث، اشكال يهود و ديگران پاسخ داده شده اشكال آنها اين است كه: يا حادثه مقدر و مقضى است، و يا خير؟ در صورت اول وقوع آن ضرورى است و در صورت دوم محال است و در هر دو صورت، دعا تاثيرى ندارد.

جواب: اگر فرض شود كه چيزى مقدر شده، ولى باعث نمى شود كه از اسباب وجود بى نياز باشد. و دعا نيز از اسباب و علل و حوادث است پس با تحقق علل معلول هم محقق مىگردد. همين معناى سخن ائمه اطهار عليهم السلام است كه: دعا از قدر است و يا در بحار الانوار آمده است كه قضا را جز دعا بر نمى گرداند.

شماره 2 / ص 22 سطر / 17

مراد از همراهى دعا و بلا آنست كه: خداى تعالى آن دو را ملازم قرار داده است تا آنكه بلا باعث دعا كردن شود، و دعا بلا را باز گرداند، مثل اينكه آن دو رفيق هستند، يا آنكه نرمى و لطف و كمك از همديگر مىگيرند، گويا بلا با دعا رفاقت مىكند و او را مىخواند و كمكش مىكند و دعا با بلا همراهى مىكند و او آنرا برطرف مىسازد و اگر نسخه يتوافقان را بگيريم معنايش اظهر است يعنى اين دو باهم جنگ و مخاصمه مىكنند و در هوا با همديگر كشتى مىگيرند و در عدة الداعى (همين نسخه) نيز آمده است. به نقل از مرآة العقول ص 14 ج 12.

در مرآة القلوب مرحوم مجلسى مىفرمايد:

شماره / 3 ص 23 سطر 5:

اشكال: با اين بيان لازم مىآيد كه دعا از فرايض و واجبات باشد و اگر كسى تركش نمايد گناه كبيره كرده است، زيرا خداى تعالى تهديد كرده است كه اگر كسى آن را ترك كند وى را وارد آتش دوزخ كند(و ملاك كبيره بودن گناه تهديد به دوزخ است)

جواب: دور نيست كه دعا واجب باشد و تارك آن مرتكب گناه كبيره شده باشد، زيرا اجمالا دعا واجب است و كمترين آن در سوره حمد است (كه از خدا مىخواهيم تا ما را به راه راست هدايت كند) پس ترك دعا به طور كلى به اينكه هيچ دعا نكند ا زكبائر شمرده مىشود، علاوه بر آن تهديد مترتب بر استكبار مىباشد (يعنى اگر كسى به دليل تكبر دعا را ترك كند يعنى خودش را بالاتر و بى نيازاز دعا بداند) چنين خصوصيتى در درجه كفر به خداست چنانكه در صحيفه كامله سجاديه آمده است:

خدايا: دعا راعبادت خواندى وترك آن را استكبار ناميدى و تاركين دعا را تهدى به دوزخ ابدى كردى. آنگاه مرحوم مجلسى مىفرمايد: با اين اخبار اقوال صوفيه كه ترك دعا را بهتر مىدانند و يا در بعضى حالات ترك دعا را مستحسن مىشمارند رد مىشود.

سپس فرمود: طيبى در شرح مشكوة گفت: احاديث صحيحه بر استجابت دعا و استعاذه دلالت دارد، و همه علما و اهل معارف معتقدند كه ترك دعا به دليل تسليم قضاى الهى بهتر است و عده اى از ايشان قايل شدند كه اگر نيايشگرى براى مسلمانان دعا كند خوب است، ولى اگر تنها براى خويض دعا كند خوب نيست. و عده اى گفتند: اگرانگيزه دعا را در خود مىيابد مستحبت است و الا خير و دليل فقها ظواهر قرآن و سنت است كه امر به دعا مىنمايد، چنانكه اخبار انبيا عليهم السلام نيز بر همين معنا دلالت دارد.

مترجم مىگويد: مقام رضا مقامى است كه هر چه از ناحيه حق سبحان به سالك مىرسد شيرين است. هر چه آن خسرو كند شيرين بود.

مولانا مىگويد دفتر اول بيت / 2680




  • در بلا هم ميچشم لذات او
    مات اويم مات اويم مات او



  • مات اويم مات اويم مات او
    مات اويم مات اويم مات او



در اين مرحله اگر هم سالك دعا مىكند چون حق سبحان امر فرمود كه دعا كنيد دعا مىكند زيرا براى خود خواستى غير از خدا نمى بيند بنابراين هرگز ايشان منكر دعا نيستند بلكه اقتضاى مقام رضا چنين است. بنابراين عده اى از سلاك راه ابديت در مقام گريه و زارى و دعا هستند، و عده اى در مقام رضا پس حالات ايشان متفاوت است و هرگز تهافتى بين اين اخبار و عمل آنها نيست. مولوى در دفتر سوم بيت 1908 مىگويد:




  • بشنو اكنون قصه آن رهروان
    زاوليا اهل دعا خود ديگرند
    قوم ديگر ميشناسم زاوليا
    از رضا كه هست رام آن كرام
    در قضا ذوقى همى بينند خاص
    حسن ظنى بردل ايشان گشود
    هر چه آيد پيش ايشان خوش بود
    زهر در حلقومشان شكر بود
    جملگى يكسان بود شان نيك و بد
    كفر باشد نزدشان كردن دعا
    كاى اله از ما بگردان اين قضا



  • كه ندارند اعتراضى در جهان
    گه همى دوزند و گاهى مىدرند
    كه دهانشان بسته باشد از دعا
    جستن دفع قضاشان شد حرام
    كفرشان آيد طلب كردن خلاص
    كه نپوشند از غمى جامه كبود
    آب حيوان گردد ار آتش بود
    سنگ اندر راهشان گوهر بود
    از چه باشد اين ز حسن ظن خود
    كاى اله از ما بگردان اين قضا
    كاى اله از ما بگردان اين قضا



مرحوم سيد على خان مدنى مىفرمايد: (212)

سئوال آيا دعا با مقام رضا كه از بلندترين مقامات صديقين است منافات دارد؟

جواب در صورتى منافات با رضا به قضاى الهى دارد كه انگيزه آن حظ نفسانى باشد ولى اگر نيايشگر عارف بالله باشد و بداند كه هيچ كارى بدون مشيت و خواست وى صورت نمى گيرد و دعاى وى براى امتثال امر الهى در ادعونى استجب لكم و امثال آن باشد بدون آنكه مقصودش حظ نفسانى باشد منافاتى بين دعا و رضا نيست.

شماره 4 صفحه 24 سطر 9:

مرحوم علامه طباطبايى در مورد آيه در ضمن آيه مزبور در 186 در بقره (213)فرمود: از آيه نكات زير استفاده مىشود.

1) اساس بر گفتگو و مخاطبه با بندگان است ولى نه به طريق غيبت.

2) نهايت توجه را به دعا فرموده است.

3) فرمود بندگان من و نفرمود: اى مردم! كه عنايت و توجه او را مىرساند.

4) واسطه را حذف كرد نفرمود: قل... و فرمود من نزديكم.

5) قريب بودن را به صورت صفت آورده نه آنكه به صورت جمله فعليه آورده باشد.

6) فعل مضارع اجيب دلالت بر استمرار دارد.

7) آنگاه قيداذا دعان را يعنى وقتى مرا بخوان را آورده و اين قيد اضافه بردعوة الداع نيست بلكه عين آن است و دلالت دارد كه دعا بدون هيچ شرطى اجابت مىشود چنانكه در ادعونى استجب لكم (214) چنين است اينها هفت نكته در مورد اهتمام بر دعا بوده كه از آيه استفاده شده علاوه آنكه هفت بار ضمير متكلم در آيه تكرار شده است يعنى هفت بار خدا فرمود من و تنها آيه اى كه در قران چنين است همين آيه مىباشد.

آنگاه در بيان مفصلى از آيه چنين استفاده مىكند:

چون ملكيت حقيقى از آن پروردگار است و ديگر مالكيت ها مجازى است در حقيقت مال و منال تنها اضافه و نسبتى به صاحب مال دارند چنين مالكيتى مجازى و قرار دادى است بنابراين آنكه همه عالم از آن وى مىباشد حق تعالى است و حق مالك حقيقى همه مىباشد و چون اين ملكيت اضافى نيست و در آنجا خبر از نسبت و اضافه نيست بلكه همانطور كه انسان وهم و خيال و حس و چشم و گوش خود را مالك است حق تعالى نيز مالك عالم و آدم مىباشد و اين چنين مالكى با مملوك خويش قريب و نزديك مىباشد و هر گز نمى توان هيچكس ديگر را با نزديكى وى مقايسه نمود و نحن اقرب اليه منكم و لكن لا تبصرون (215)، ما از شما بيشتر به محتضر نزديكيم ولى شما نمى بينيد. به همين خاطر چون بندگان ملك حقيقى وى مىباشند پس وى على الاطلاق نزديك تر به آنهاست و هيچكس نزديك از حق سبحان به آنها نيست لذا هر گونه تصرفى از حق سبحان در بندگان رواست و هيچكس نمى تواند مانع قبض و بسط و تصرف وى شود به همين خاطر با دعاى عبد، مالك حقيقى هر گونه تصرفى را مىتواند انجام دهد بر خلاف يهود كه قايل شدند كه خداى تعالى خلق را آفريده و تقدير نموده و ديگر كار تمام است و خداى تعالى تصرف تازه اى در قضاى خود نمى كند بنابراين نسخ و بداء و استجابت دعوات معنا ندارد، زيرا كار خلقت پايان يافت و برخلاف عده اى از اين امت كه قايلند كه خداى تعالى در افعال بندگان دخيل نيست و آنها همانند قدريه مىباشند كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم در روايت منقول از فريقين كه القدرية مجوس هذه الامة قدريه مجوس اين امت هستند ايشان را قدريه ناميده است.

بنابراين كارها در ملك خداست و هيچ كارى بدون تمليك حق و اذن وى انجام نمى شود. پس آيه علاوه بر آنكه اجابت دعا را بيان مىكند علل اجابت دعا را نيز بيان مىكند چون نيايشگران بندگاه خداى تعالى هستند همين موجب نزديكى حق به ايشان و قرب ايشان به حق مىگردد كه خود موجب اجابت مطلقه دعاى ايشان مىشود و اجابت مستلزم آن است كه هر گونه دعايى را كه بنده مىنمايد خداى تعالى آنرا اجابت كند. اما آيه را مقيد به اذا دعان كرده و اين قيد گرچه اضافه بر معناى اجيب دعوة الداع معناى ديگرى را نمى رساند، ولى نكته اى ديگر را مىرساند و آن اينكه دعا بايد دعاى حقيقى و خواست بايد خواست واقعى باشد، و نه سرزبانى. و لذا نيايشگر بايد خواست و طلب فطرى و غريزى و قلبى داشته باشد كه وقتى به زبان آورد زبان و دل هماهنگ باشند و لذا حقيقت دعا و سئوال آنست كه قلب بخواهد و با زبان فطرت انجام گيرد، نه آنكه زبان بگردد و هر چه خواست بگويد بدون آنكه خواست حقيقى و نياز و ظرفيت واقعى وجود داشته باشد. به همين خاطر خداى تعالى فرمود: و آتاكم من كل ما سالتموه و ان تعدوا نعمة الله لا تحصوها ان الانسان لظلوم كفار ترجمه: و حق سبحان آنچه را كه شما از وى خواستيد به شما عنايت فرمود و اگر نعمت هاى خدا را بشماريد نمى توانيد و انسان ستمكار ناسپاس است. (216)

پس ايشان خواستار نعمت هاى بى شمارند و آنرا طالبند ولى با زبان ظاهرى نخواستند بلكه با زبان فقر و احتياج و استحقاق فطرى وجودى خواستار آن نعمت ها بودند و نيز خداى تعالى فرمود: يساله من فى السموات و الارض كل يوم هو فى شان (217)هر كس كه در آسمانها و زمين است از وى مىخواهد و او هر روز در كارى است. پس خواست و دعاى فطرى هرگز بدون اجابت نمى ماند پس علت اينكه دعاهايى كه اجابت نمى شود فقدان يكى از اين دوامر است.

امر اول: دعاى حقيقى وجود ندارد يعنى يا دعا و خواستى نيست و امر بر نيايشگر مشتبه شده مثل اينكه انسان چيزى را بخواهد كه ممكن نيست ولى در واقع نمى خواهد مثلا اگر براى وى حقيقت و سرقضيه روش شود نمى خواهد.

امر دوم: آنكه خواست محقق است ولى از خداى تنها نمى خواهد چنانكه از خدا حاجتى از حوايج را مىخواهد ولى قلبش دنبال اسباب عادى يا امور وهمى است كه فكر مىكند كه براى تحقق خواسته وى كافى است يا آنكه در كار وى دخيل است بنابراين دعا خالصانه نيست. بنابراين در حقيقت از خدا نخواسته است بلكه در اين خواست شريك قرار داده است ولى آنكه دعاها را اجابت مىكند خداى بدون شريك است با اين بيان، آيات ديگر هم روشن مىشود مثل قل ما يعبؤكم ربى لو لا دعائكم (218)بگو خداى من چه اعتنايى به شما دارد اگر دعاى شما نبود و مثل: اريتكم ان اتيكم عذاب الله او اتتكم الساعة اغير الله تدعون ان كنتم صادقين بل اياه تدعون فيكشف ما تدعون اليه ان شاء و تنسون ما كنتم تشركون (219)آيا نمى بينيد كه اگر عذاب الهى بيايد يا قيامت شما را دريابد آيا غير خدا را مىخوانيد اگر راستگويانيد بلكه وى را مىخوانيد و آنرا از شما بر مىدارند اگر بخواهد و (ولى) در آن هنگام آنچه را كه شرك ورزيد به فراموشى مىسپريد. و نيز اين آيه: قل من ينجيكم من ظلمات البر و البحر تدعونه تضرعا و خفية لئن انجانا من هذه لنكونن من الشاكرين قل الله ينجيكم منها و من كل كرب ثم انتم تشركون (220)بگو: چه كسى شما را از تاريكيهاى خشكى و دريا نجات مىدهد. وى را با زارى و در نهان مىخوانيد كه اگر ما را از اين مهلكه نجات دهد از سپاسگزاران خواهيم بود بگو كه خداى تعالى شما را از آن نجات خواهد داد و از همه سختيها، ولى شما شرك خواهيد ورزيد.

اين آيات دعاى غريزى و سئوال فطرى را مطرح مىسازد كه انسان از خداى تعالى مىخواهد ولى چون در رفاه و گشايش است و به اسباب عادى چنگ مىزند و شريك براى خدا قايل مىشوند و كار بر وى مشتبه شده است و گمان مىكند كه از خدا سئوال نمى كند ولى در حقيقت فطرت وى از خدا مىخواهد و سئوال مىكند ولى بعد از آنكه حوادث شدت يافت اسباب پر مىكشند و شركا نابود مىشوند و تنها خداى تعالى باقى مىماند و براى وى روشن مىشود كه جز خدا كسى نيست و از وى مىخواهد و چون وحدانيت حقيقى پيدا شده بلا بر طرف مىشود و حاجت برآوردهمى شود و رفاه و رضا روى مىآورد باز وقتى به گشايش و رفاه رسيد از يادش مىرود و شرك و تمسك به اسباب از سر گرفته مىشود و نيز اين آيه كه: ادعونى استجب لكم ان الذين يستكبرون عن عبادتى سيدخلون جهنم داخرين (221)كه آيه به دعا دعوت مىكند و وعده اجابت مىدهد و زياده بر آن دعا را عبادت قرار مىدهد يعنى به جاى عن دعايى عن عبادتى آورده است.

بلكه همه عبادات را دعا قرار داده است، زيرا آيه مشتمل بر وعيد به آتش برترك بر دعاست ووعيد به آتش در مورد ترك همه عبادات است نه بعضى زا اقسام عبادات پس اصل عبادت دعاست. مترجم گويد اين جواب ديگرى از مرحوم مجلسى است.

و آنگاه مشتمل بر عمده اركان دعا و آداب داعى است و عمده آن آداب، اخلاص در دعاست و آن هماهنگى قلب با زبان و بريده شدن از همه اسباب جز خداست و چسبيدن به حق سبحان است.

پاورقى شماره 5 ص 24 سطر 21:

از همين بيانات روشن شد كه ياس و دو دلى كاشف از نخواستن و عدم طلب حقيقى است و در صورت عدم طلب حقيقى حقيقت دعا منتفى است و دعاى زبانى فايده اى ندارد لذا يقين به اجابت از اركان استجابت دعاست و داعى در آن حال مىفهمد دعا مستجاب است.

شماره 6 ص 25 سطر 9:

مرحوم مجلسى در مرآة ج 12 ص 19 مىفرمايد:

اكثر مردم گمان مىكنند خداى تعالى وعده اجابت دعا داده است و خلف وعده بر او محال است و نيز آيات و اخبار در اين زمينه فراوان آمد و دروغ از خداى تعالى و حجج الهى عليهم السلام محال است:

جواب اول: منظور از اين مطلب آن است كه وعده مشروط بر مشيت است يعنى من اجابت مىكنم اگر بخواهم شاهد آن گفتار حق سبحان است كه فرمود: فيكشف ما تدعون اليه ان شاء اگر بخواهد در خواست آنها را برآورده مىسازد.(222)

جواب دوم: مراد از اجابت، لازم اجابت است يعنى شنيدن كه لازمه اجابت مىباشد. مراد است زيرا تادعا شنيده نشود اجابت نمى شود سپس دعاى مومن را در همان لحظه اجابت مىكند ولى اعطاى حاجت را تاخير مىاندازد يا آنكه مومن دعا كند و وى صدايش را بشنود زيرا صداى مومن را دوست دارد.

سوم: اجابت دعا مشروط به اين است كه مصلحت و خير براى نيايشگر باشد زيرا حكيم مصلحت احوال بندگان را با مقتضاى شهوات آنها عوض نمى كند، چنانكه امام سجاد صلوات الله عليه فرمود: اى كسى كه وسايل، حكمت وى رادگرگون نمى كند اين همانند سخن انسان كريمى است كه مىگويد فقيرى را رد نمى كنم: آنگاه فقيرى نادان بيايد و از وى چيزى را بخواهد كه وى مىداند او را مىكشد ولى فقير نمى داند يا آنكه كودكى نادان مارى را به خاطر نقش و نگار و نرميش بخواهد و نداند كه مار او را مىكشد و بى مبالاتى كند حكمت وجود اقتضا مىكند كه كريم خواسته آنها را بر نياورد و اگر به ايشان بدهد خردمندان مذمتش مىكنند.

بنابراين اين وعده حكيم مشروط و منوط به مصلحت است.

اشكال

فايده دعا چيست؟ هر چه كه صلاح بندگان است از طرف حق سبحان مىآيد.

جواب

شايد در صورتى كه دعا كند اعطا و بخشش صلاح باشد و در صورت دعا نكردن اعطا صلاح نباشد.

بنابراين مطالب سه قسم شد.

اول: در همه حال مصلحت در اعطاست مثل روزى ضرورى و امثال آن.

دوم: به هيچ وجه مصلحت در دادن نيست.

سوم: با دعا اعطا مصلحت است وبدون آن مصلحت نيست.

اثر دعا در قسم سوم ظاهر مىشود و چون عموم مردم بين اين اقسام سه گانه تفاوت قايل نمى شوند لذا به طور عموم در آنجايى كه مصلحت ظاهر نبوده و منع عقلى يا عادى يا حرام نبوده باشد مامور به دعا شدند تا آنكه قرب به خدا پيدا كند و مثوبت يابند. واگر مستجاب نشود نبايد مايوس شوند و بدانند كه خداى تعالى استجابت نكرد زيرادر آن مصلحت نبود با بعضى از شرايط دعا مختل بود.

چهارم: هر عبادتى شرايط وموانعى دارد، ولى اگر شرايط حاصل نشود و موانع برطرف نگردد آثار دنيوى و اخروى آن مترتب نمى شود مثل نماز كه فرمود هر كس نماز بگذارد وارد بهشت مىشود يا بر روزيش افزوده مىشود ولى نماز گزار بدون وضو نماز بخواند يا كارى را كه نماز را باطل مىكند انجام دهد آثار دنيوى و اخروى آن محقق نمى شود و يا اگر پزشك بگويد: سقمونيا مسهل است ولى اگر انسانى همراه با شرب آن چيزى را بخورد كه اثر مسهل را از بين برد مثلا افيون بخورد، سخن پزشك بجاست و با حكمت، و منافاتى با عدم تاثير دارو ندارد. استجابت و قبول و ترتيب اثر دعا، مشروط به شرايطى است وقتى در بعضى از شرايط اخلال شد استجابت بر آن مترتب نمى شود و اخبار فراوانى در شرايط و موانع دعا آمده است چه بسا علت عدم اجابت دعا همين است لذا خداى تعالى فرمود: اوفوا بعهدى اوف بعهدكم (223)به عهد من وفا كنيد. من به عهد شا وفا كنم.

پنجم: اجابت لازم نيست كه به عجله صورت گيرد ممكن است دعا به اجابت برسد ولى اثر آن تا زمانى طولانى به خاطر مصالحى تاخير افتد زيرا وارد شده است كه بين سخن حق سبحان كه فرمود قد اجيبت دعوتكما دعاى شما (موسى و هارون) به اجابت رسيد، تا غرق فرعون چهل سال فاصله افتاد و مىآيد كه خداى تعالى اجابت را به تاخير مىاندازد چون دوست دارد صداى او را بشنود و امثال آن از وجوه و مصالح ديگر.

ششم: خداى تعالى به كسى كه صلاحش را نمى داند و دعا مىكند چندين برابر در آخرت مىدهد به طورى كه وقتى در آخرت ثواب دعاى خويش را مىبيند آرزو مىكند كه هرگز دعايى از وى در دنيا به اجابت نمى رسيد. پس تصديق ميكند كه دعاى وى به وجه اكمل به اجابت رسيد. پايان كلام مرحوم مجلسى.

مترجم گويد: بهترين جواب آنست كه يا الله خود اجابت حق سبحان است و توفيق دعا سخن گفتن با خداى تعالى چه بسا بالاتر از خواسته بنده است چگونه چنين نباشد در صورتى كه مالك الملوك هستى است و به بشر اجازه مخاطبه و مكالمه داده است و فرمود كه من دعاى بنده را مىشنوم و همنشين كسى هستم كه مرا ياد كند و اين همنشينى از دنيا و آخرت برتر است

شماره 7 ص 29 سطر7:

چرا حقيقت بهتر از مجاز است: مراد آنست كه لفظى كه در معناى قرار دادى خود استعمال شود بر طبق قاعده رفتار شده و در دوران امر بين حقيقت و مجاز، حقيقت راحج است. معناى حقيقتى بر اثر قرار داد اجتماعى شكل مىگيرد، ولى مجاز بر اساس ذوق و سليقه و به كمك قرينه پديد مىآيد و قرار دادى در كار نيست، گر چه نوع آن استعمالات مجازى مطابق باقرار دادهاى زبان است.

شماره 8 / ص 31 / سطر 21:

اينكه فرمود: نگو كار تقدير پايان يافت دو احتمال مىرود.

اول آنكه اين سخن باطل و فاسد است زيرا اين سخن، سخن بعضى از يهود و حكماست بلكه ناچار بايد به بداء ايمان آورد مراد از بداء آنكه خداى تعالى تحت شرايطى كارى را مقدر فرموده است ولى با عوض شدن شرايط و مناسبات آن امر مقدر نيز تغيير پيدا مىكند اين تغيير گر چه معلوم حق تعالى است ولى كسانى كه به لوح محو و اثبات دست پيدا كردند گمان مىكردند كه آن امر بدون تغيير واقع خواهد شد ولى پس از وقوع معلوم مىشود كه اين امر قطعى نبوده و تحت آن شرايط خاص امكان وقوع داشته اكنون كه شخص نيايشگر شرايط جديدى را به وجود آورده آن امر مقدر تغيير كرده است. مترجم

احتمال دوم: مراد از فراغ از امر آن باشد كه خداى تعالى علم به حوادث آينده دارد واين سخن راست است ولى چنين علمى سبب نمى شود كه امر و تاكيد بردعا نشود و دعا انجام گيرد و ثوابى نداشته باشد پس مراد از اين نهى آنست كه اين حقيقت را مانع از دعا و علت براى اعتقاد به اين قرار ندهد كه دعا فايده اى ندارد. پايان كلام مجلسى ره

مترجم گويد: توضيح آنكه: اگر اين سخن مستشكل را بشكافيم چنين مىشود كه چون خداى تعالى علم به حقايق عالم دارد بنابراين همه دست از كار بكشند و هيچ كارى نكنند زيرا چه كارى بكنند و چه كارى نكنند عالم سير خود را انجام مىدهد زيرا خداى تعالى علم دارد كه اين حقايق واقع خواهد شد و اگر ما خود را دخيل بدانيم و دست به فعاليت بزنيم همه فايده اى بر آن متصور نيست و نمى توانيم جلوى وقوع حوادث حتمى را بگيريم زيرا معلوم حق تعالى است و اگر ما در وقوع حوادث دخيل باشيم علم خداى تعالى جهل مىشود.

جواب آنست كه چون حقيقت دعا را نشناختند به اين سخنان دست يازيدند توضيح آنكه، سنت الهى درعالم اين است كه هر كارى به وسيله اسباب خاص خويش صورت گيرد.

نان گرسنه را سير كند، آب تشنه را سيراب نمايد و آفتاب و ماه، شب و روز را بسازند و خيرات فراوانند عالم مستند به خورشيد باشد. ايشان تا اينجا را مخالف با قضا و قدر الهى نمى دانند و دخالت آب و نان را انكار ندارند و نمى گويند كه انسان نخورد، زيرا اگر علم خدا به خوردن تعلق گرفته است وى خواهى نخواهى خواهد خورد و اگر علم خدا به نخوردن و گرسنگى تعلق گرفته باشد اگر همه عالم جمع شون تغييرى در سرنوشت وى نخواهد داد و نمى توانند او را سير نمايند.

اما مىگويند اين كه شما يك جمله بگويى و سرنوشت خويش را عوض كنيد اين تغيير سرنوشت بدون علت و جهت است. جواب آن است كه همانطور كه فعاليت بدنى سرنوشت ها را تغيير مىدهند و هيچگونه شكى در آن نيست فعاليت هاى روحى مخصوصا بيان و سخن باعث تغيير افكار و اجتماع است امروزه نقش بيان و مطبوعات و سخنرانيها غير قابل انكار است بنابراين الفاظ و معانى هم دردار وجود بيكار نيست اماانسان نيايشگر با چه كسى سخن مىگويد و در آنجا خطابه و نوشتار و امثال آنها مخاطب را تحت تاثير قرار مىدهد ولى در اينجا مؤثر كيست و متاثر كدام است. بايد گفت: روح انسان عظمتى بسيار دارد و در صورت توجه و يگانگى و پرورش، هيچ موجودى به پاى وى نمى رسد وى مىتواند تاثيرات شگرفى در نظام هستى ايجاد نمايد همانگونه كه در زمينه علوم مادى روشن است در نظام جهان نيز نفس انبيا و صلحا همين تاثير را دارد لذا معجزات انبيا و دعا و نفرين آنها باعث حوادث تلخ و شيرين بسيار گرديده چنانكه نقش تربيتى و پرورش آنها در امت هاى مختلف غير قابل انكار است. هر چه روح عظمت بيشترى پيدا كند و در اثر توحد و يگانگى و پياده كردن اسماى الهى و اخلاق ربوبى به قله بلند معرفت ربوبى برسد صاحب مرتبه كن مىشود و حرف شنوى ملايكه الهى و مراتب وجودى از وى بيشتر مىشود ولذا چنين انسانهايى تا دهن باز كنند همه عالم در تحت اختيار آنها قرار مىگيرد و به اذن الله در عالم تصرف مىكنند واين همان قرب نوافل است كه خداى تعالى چشم وگوش و دست وى مىشود و مرحله بالاتر ان است كه عبد مظهر خواسته هاى الهى شود و در مقام رضا قرار گيرد و خواسته اى جز خواسته پروردگارش نداشته باشد. بنابراين گرچه از ديدگاه مادى ها تنها عوامل و اسباب محسوس در كارند و حوادث را رقم مىزنند ولى از ديدگاه يك الهى علاوه بر اسباب ظاهرى اسباب ديگر دركارند كه حاكم و غالب بر اسباب ظاهرى هستند و در صورت به كار افتادن آنها اسباب ظاهرى بى اثر مىشوند ولى شخص نيايشگر در حال دعا به خداى تعالى نزديك مىشود و به چنين مرتبه و مقامى مىرسد كه حق تعالى خواسته هاى وى را به ملايكه عامله مىرساند و وى فرمانده آنها شده و كارهاى مورد درخواست وى به انجام مىرسد، و لذا حالت نيايشگران و خواسته هاى آنها و شرايط و آداب دعا همه براى تحقق همين مرحله است به همين خاطر اگرشخص با قلبى غافل دعا كند تاثيرى ندارد زيرا اين شرط محقق نشده است ولى اگر از همه اسباب و وسايل عادى قطع اميد كند و با قلبى شكسته و چشمانى اشك آلود دعا كند دعايش مستجاب است و ميدانيد كه: در صورتى انسان گريه مىكند كه مطلوب وى با صورتى قوى در مقابل مخيله وى متمثل شود و وى آنرا بخواهد ولى به آن دسترسى نداشته باشد بنابراين با اين خواست قوى خواسته وى داده مىشود. تذكر اين نكته نيز ضرورى است كه همانگونه كه يگانگى و خواست موكد شرط است پشيمانى از گناهان وعذر خواهى از تقصيرات نيز شرط اساسى است زيرا در اين صورت شخص نقش خويش را مانع بزرگى در راه مظهر شدن اسماى الهى است در آن مرحله مىشكند و وقتى من شكست انانيت مىشكند و دار هستى به اندازه شكستگى در اختيار وى قرار ميگيرد و اصل عبوديت و بندگى خدا نيز در همين باب است.

شماره 9 ص 33 سطر 20:

استدراج آن است كه بنده با آنكه نعمت هاى حق تعالى را دريافت مىكند شاكر نعمت هاى وى نباشد و متوغل در معاصى باشد و با آنكه شاكر نيست خداى تعالى بر نعمت هاى وى بيافزايد و بر اثر افزايش نعمت ها وى در لذات دنيوى فروتر مىرود و از حق سبحان دورتر مىشود.

/ 165