دعاى دوستى خدا با خواب شب نمى سازد - آداب راز و نیاز به درگاه بی نیاز با ترجمه عدة الداعی و نجاح الساعی ابن فهد حلی (ره) همراه با شرح اسماء الله نسخه متنی
و امام صادق عليه السلام از پدرش امام باقر عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: از جمله خبرهايى كه خداى تعالى به موسى بن عمران عليه السلام وحى فرمود اين است كه آنكس ادعا مىكند كه مرا دوست دارد دروغ مىگويد در صورتيكه وقتى شب شد مىخوابد اى فرزند عمران! اگر آنانكه در شب تار نماز مىگزارند را مىديدى كه چگونه مرا پيش خود در نظر مىگيرند و با من گفتگو مىكنند و چشمانشان ا زمشاهده جلا يافته و با من گفتگو مىكنند در حاليكه از حضور معزز مىگردند اى فرزند عمران! اشك چشمانت را به من نثار كن! و در دل از من بترس! و با خضوع نما سپس در شبهاى تار مرا نزديك و جوابگو مىيابى.و از على بن محمد نوفل روايت شده است گفت: از آن حضرت شنيدم مىفرمود: بنده در شب بلند مىشود و چرت او را به سمت راست و چپ مىكشاند و چانه اش بر سينه اش قرار گرفته، و خداى تعالى دستور مىدهد تا درهاى آسمان را باز كنند و ملايكه آنرا باز مىكنند و آنگاه مىگويد اى ملايكه به بنده من نگاه كنيد در راه نزديكى به من متحمل چيزى مىشود كه من بر او واجب نكردم و از من سه خصلت مىخواهد: گناهى كه ببخشم و يا توبه اى كه آنرا تجديد كنم يا روزى كه در او زيادت كنم اى ملايكه من! شاهد باشيد كه همه را جمعا به او دادم.و امام صادق عليه السلام روزى به مفضل بن صالح فرمود: اى مفضل خداى تعالى بندگانى دارد كه با سرونهان خالص با او معامله كردند و خداى تعالى نيز با خو بى خالص با ايشان رفتار كرد، ايشانند كه نامه هاى عملشان در روز قيامت بدون عمل مىگذرد و وقتى در پيشگاه خداى تعالى قرار بگيرند خدا آن را از اسرارى كه ايشان در پنهان به او سپردند پر مىكند. عرضه داشتم اى مولاى من! علت آن چيست؟ فرمود ايشان بزرگترند از اينكه ملايكه حفظه و موكل اعمال، بر اسرار بين خدا و ايشان مطلع شوند.اى خواننده از اين مقامات گرانمايه كه از بهشت با ارزشتر است غافل مشو! چگونه مىتووان از آن غافل شد در صورتيكه راه رسيدن به آن مقام و مقامات بالاتر، همين قيام در شب است و علت رضوان خدا همين است كه فرمود: رضى الله عنهم و رضوا عنه خداوند از ايشان راضى شد وايشان از خدا خشنود شدند و رضوان من الله اكبر ذلك هو الفوز العظيم (102)رضايت الهى بالاتر است اين رستگارى بزرگ است.در حديث قدسى آمده: بندگان صديقم به عبادت من در دنيا متنعم شويد، زيرا در بهشت از آن متنعم خواهيد شد.وسيد اوصيا عليه السلام فرمود: براى من نشستن در مسجد جامع بهتر از نشستن در بهشت است، زيرا نشستن در بهشت خشنودى نفس است ولى نشستن در مسجد جامع رضايت پروردگارم را تامين ميكند.به راهبى گفتند، علت تحمل تنهايى چيست؟ گفت من همنشين پروردگارم هستم وقتى بخواهم خدايم با من نجوا كند، كتابش را مىخوانم، وقتى خود خواستم با پروردگارم مناجات كنم نماز مىخوانم.و از امام حسن عسكرى آمده است: هر كس با خداى مانوس شود از مردم وحشت مىكند و نشانه اش انس با خداى و وحشت از مردم است.ضرار در نزد معاويه از اوصاف على عليه السلام سخن مىگويد:آيا به تعريف ضرار بن حمزه ليثى نگاه نمى كنى: كه به هنگام دخول بر معاويه (لع) در وصف مقامات سيد الاوصيا چه گفت: معاويه از او پرسيد؟ على عليه السلام را براى من وصف كن! گفت: آيا مىشود مرا از آن معذور دارى؟ معاويه گفت: خير، گفت: به خدا قسم دور انديش بود و نيرويى عظيم و گفتارى روشن داشت كه بين حق و باطل جدا مىكرد و به عدالت حكم مىكرد از اطرافش علم مىجوشيد ا زتمام وجودش حكمت فوران مىكرد، از دنيا و زينت آن فرار مىكرد و با شب و وحشت آن مانوس بود. به خدا قسم زياد اشك مىريخت و بسيار فكر مىكرد دستانش را به هم مىگرداند و به خود خطاب مىكرد و با پروردگارش نجوا مىنمود از لباسهاى زمخت خوشش مىآمد و از غذاهاى سخت لذت مىبرد. به خدا قسم در بين ما مثل يكى از ما بود وقتى به پيشش مىرفتيم به ما نزديك مىشد وقتى سئوال مىكرديم جوابمان مىداد با آنكه خيلى به مانزديك بود و ما با او نزديك بوديم از هيبتش با او سخن نمى گفتيم و از عظمتش نگاه را بالا نمى گرفتيم، اگر تبسم مىكرد دندانش مثل لولو مرتب مىنمود. اهل دين را بزرگ مىشمرد و فقيران را دوست مىداشت قوى را در باطنش به طمع نمى انداخت و ضعيف از عدالتش مايوس نمى شد و خدا را شاهد مىگيرم كه يك وقت او را در جايگاهش به هنگام شب ديدم كه شب پرده آويخته و ستارگان شب در عمق آسمان فرو رفته بودند او در محراب عبادت ايستاده بود دست بر ريشش گرفته بسان مارگزيده به خود مىپيچيد و با صداى حزين مىگريست مثل اينكه الان صداى ايشان را مىشنويم كه مىفرمايد اى دنيا اى دنيا آيا متعرض من مىشوى يا به من علاقه دارى هرگز! از من دور شو، هرگز! زمانت نرسيده است، ديگران را بفريب، من نيازى به تو ندارم، سه طلاقه ات كردم كه بازگشتى در آن نيست، مدتت كوتاه است و اهميتى اندك دارى، آرزوى تو كوتاه است آه! آه! از كمى توشه و دورى سفر و وحشت راه و بزرگى آخرت، اشكهاى معاويه (لع) بر ريشش فرو ريخت و با آستينش آنرا پاك كرد و قوم نيز از گريه گلوگير شدند. و سپس گفت: به خدا قسم ابوالحسن چنين بود چه مقدار او را دوست مىدارى؟ گفت: به مقدار علاقه مادر موسى به موسى عليه السلام و از تقصيرم در محبت، از خداى عذر خواهم. معاويه گفت اى ضرار صبر تو از فراغش چگونه است؟ ضرار گفت: صبر مادرى كه فرزندش بر سينه آن مادر كشته شده باشد كه گريه اش آرام نمى شود و آه و حرارتش به خمودى نمى گرايد آنگاه ضرار بلند شد در حاليكه هراسناك بود. معاويه رو به اطرافيان خود آورد و گفت: اگر روزى من از بين شما بروم در بين شما كسى نيست كه به همانند اين ثنا، بر من ثنا گويد. كسى از حاضرين گفت: همنشين به مقدار همنشين است.