رواياتى در اين زمينه وارد شده است كه ذكر همه آنها به طول مىانجامد و تنها بذكر چند روايت اكتفا مىكنم.
روايت اول
محمد بن ابى عمير از هشام بن سالم از ابى عبدالله عليه السلام روايت كرد كه حق تعالى فرمود: هركس به ذكر من از سئوال و درخواست از من باز ماند بهتر از عطاى در خواست كننده به او مىدهم. همين خبر به تنهايى در اثبات اهميت ذكر كه اكنون در صدد بيان آن هستيم كفايت مىكند زيرا ذكر جانشين دعا مىشود و بر آن فضيلت و برترى دارد. هر فايده اى را كه دعا دارد، ذكر هم دارد.
روايت دوم
هارون بن خارجه از ابى عبدالله عليه السلام روايت كرد: كه بنده اى به سوى خدا حاجتى دارد و با ثنا و درود بر محمد و آل محمد شروع مىكند، ولى حاجتش از يادش مىرود خداى تعالى بدون آنكه درخواست كند آن حاجت را بر مىآورد.
روايت سوم
از پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم روايت شده كه فرمود: هر كس عبادت خدا ويرا از دعا و در خواست حاجت باز دارد خداى تعالى بهترين چيزى را كه به درخواست كنندگان عطا مىكند به او مىدهد.
روايت چهارم
از امام صادق عليه السلام از حق تعالى نقل كرد كه فرمود: هر كس در جمعى از مردم مرا ذكر كند من نيز در جمعى از فرشتگان او را ياد مىكنم.
روايت پنجم
ابن قداح از امام صادق عليه السلام روايت كرد فرمود: همه تكاليف حدى دارند كه به آن منتهى مىشوند و پايان مىپذيرند. جز ذكر خداى كه حدى ندارد تا به آن منتهى شود. خداى تعالى تكاليفى را واجب كرد، هر كس واجبات را ادا كرد حد و مرزش همان اداى آن واجب است. (مثلا) روزه ماه رمضان را واجب نمود، هر كس روزه بگيرد مرزش همان است و حج از واجبات است هر كس حج كند حدش همان است جز ذكر خدا كه حق تعالى به كم آن قانع نگرديده و حدى براى آن قايل نشده است و فرمود:يا ايها الذين امنوا اذكروا الله ذكرا كثيرا و سبحوه بكرة و اصيلا (126)اى كسانى كه ايمان آورده ايد بسيار خداى را ياد كنيد و صبح و شام وى را تسبيح كنيد!بنابراين خداى تعالى مرزى براى ذكر قرار نداده است كه بعد از آن مرز، ذكر مطلوب نباشد. فرمود: پدرم زياد ياد خدا مىكرد من با او راه مىرفتم واو ياد خدا مىكرد و با او غذا مىخوردم او ياد خدا مىكرد و اگر هم با مردم سخن مىگفت مخالطت با ايشان او را از ذكر خداى باز نمى داشت و ميدانم كه زبانش به كام چسبيده بود مىفرمود: لا اله الا الله و ما را جمع مىكرد و به ما امر مىنمود، كه ذكر خدا كنيد تا آنكه آفتاب طلوع مىكرد و هر كس ازخانواده ما كه مىتوانست قرآن بخواند او را امر مىكرد كه قرآن بخواند و هر كس كه نمى توانست به او امر مىنمود كه ذكر بگويد. و خانه اى كه در آن قرآن خوانده شود و ياد خدا گردد بركتش زياد مىشود و فرشتگان در آن اجماع كنند، و شياطين از آنجا كوچ نمايند اين خانه براى آسمانيها مىدرخشد، چنانكه ستارگان براى اهل زمين مىدرخشند، و خانه اى كه در آن قرآن خوانده نشود و خداى تعالى ياد نگردد بركتش كم خواهد شد، و ملايكه اى از آن خانه كوچ كنند و شياطين حضور يابند. و نيز آن حضرت فرمود: مردى خدمت پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم آمد و پرسيد چه كسى ا زهمه اهل مسجد بهتر است؟ فرمود: آنكه بيشتر از همه ياد خدا كند.
روايت ششم
ابو بصير از امام صادق عليه السلام روايت كرد كه آن حضرت فرمود: شيعيان ما كسانى هستند كه وقتى با خود خلوت كنند زياد ياد خدا نمايند.
روايت هفتم
از آن حضرت آمده است كه فرمود: خداى تعالى به موسى عليه السلام وحى فرمود: در شب و روز ياد مرا نما و به هنگام ياد من خاشع باش.
روايت هشتم
از آن حضرت وارد شده كه فرمود: خداى تعالى مىفرمايد: اى فرزند آدم! مرا در جمع ياد نما! من در جمعى بهتر از جمع شما يادت نمايم.
روايت نهم
از پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم روايت شده كه فرمود: چهار چيز است كه تنها به مومن مىرسد: سكوت و آن اولين گام عبادت است و تواضع براى خداى سبحان و ذكر خدا در همه حالات و كم چيزى يعنى ثروت كم.
روايت دهم
از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود: مومن به هر مرگى ميميرد، غرق مىشود و با آمدن آوار مىميرد و به درنده مبتلا مىگردد و به صاعقه مىميرد، ولى هيچكدام از اين حوادث در صورتى كه ذاكر خدا باشد او را نمى كشد. و در روايت ديگر اين حوادث بر او فرود نمى آيند در حاليكه ذاكر باشد.
روايت يازدهم
در بعضى از احاديث قدسى آمده است: خداى تعالى فرمود: بر دل هر عبدى مطلع شوم و ببينم كه در بيشتر اوقات چنگ به ياد من زده است خودم تربيت او را بعهده مىگيرم و همنشين او مىگردم و با او گفتگو مىكنم و به او انس مىگيرم.
روايت دوازدهم
از پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم آمده كه فرمود: خداى سبحان مىفرمايد: وقتى بدانم كه بنده ام غالبا اشتغال خاطر به من دارد، هوسش را در در خواست و مناجات قرار مىدهم، وقتى چنين شد اگر بنده ام خواست غافل شود بين او و غفلتش فاصله مىاندازم.و دوستان واقعى من ايشان هستند و ايشان پهلوانان واقعى مىباشند و كسانى هستند كه اگر خواستم اهل زمين را هلاك نمايم عذاب را به خاطر اين پهلوانان از مردم زمين بر مىدارم.
روايت سيزدهم
از آن حضرت آمده است كه فرمود: در تورات تحريف نشده نوشته شده است كه حضرت موسى ا زخدايش پرسيد: پروردگارا آيا تو نزديكى كه من با تو در گوشى و نجوا كنم يا دور هستى كه من فرياد زنم؟ خداى تعالى در پاسخ به وحى فرمود: اى موسى! من همنشين كسانى هستم كه مرا ياد كنند. موسى عليه السلام پرسيد چه كسانى در پناه تواند روزى كه پناهگاهى جز تو موجود نيست؟ پاسخ فرمود:آنانكه مرا ياد مىكنند و من ايشان را يادمى كنم و در راه من دوستى مىنمايند و من ايشان را دوست دارم، اينان كسانى هستند كه وقتى خواستم بر اهل زمين عذابى نازل كنم ياد ايشان مىكنم و به خاطر ايشان عذاب را از اهل زمين بر مىدارم.حضرت موسى وعابد آهنگر
روايت چهاردهم
شعيب انصارى و هارون بن خارجه گفتند، امام صادق فرمود: موسى راه افتاد و در كارهاى بندگان خدا مطالعه مىكرد.پيش مردى از عابدترين مردم آمد، وقتى صبح كرد مرد درختى كه در جلويش بود تكان داد و انار بر درخت بود گفت: اى بنده خدا تو كيستى؟ حتما تو بنده صالح خدايى! از آن زمان كه در اينجا مشغول عبادت هستم، در اين درخت جز يك انار نديدم و اگر تو بنده صالح خداى نبودى من دو انار نمى يافتم.حضرت موسى عليه السلام پاسخ داد: من مردى ساكن سرزمين موسى بن عمران هستم حضرت ادامه داد، فرمود: موسى به هنگام صبح از او پرسيد: آيا كسى را كه از تو عابدتر باشد مىشناسى؟ پاسخ داد:فلان بن فلان ا زمن عابدتر است. حضرت فرمودكه: موسى عليه السلام به سوى آن عابد راه افتاد، او را عابدتر از اين مرد يافت، وقتى شب شد، دو گرده نان و آب برايش فرود آمد پرسيد تو كه هستى؟ تو حتما بنده اى صالح هستى زيرا از آن تاريخ كه من در اينجا زندگى مىكنم تنها يك گرده نان براى من فرود مىآمد و اگر تو بنده صالحى نبودى دو گرده نان فرود نمى آمد پس تو كيستى؟ حضرت پاسخ داد: من مردى از ساكنين سرزمين موسى بن عمران هستم. سپس موسى عليه السلام پرسيد: آيا كسى را عابدتر از خودت مىشناسى؟ گفت بله، فلان آهنگر در فلان شهر. حضرت ادامه داد و فرمود: موسى عليه السلام به پيش آن مرد آهنگر آمد. مردى را ديد كه عبادت نمى كرد، بلكه ذكر خداى مىگفت و كار مىكرد، بهنگام نماز بلند شد و نماز گزارد، تا شامگاه رسيد به غله خود(كه بعنوان دسمتزد دريافت كرده بود) نگريست متوجه شد كه دو برابر روزهاى ديگر غله جمع شده است. گفت: اى بنده خدا تو كيستى؟ لابد مرد صالح هستى؟ زيرا از آن تاريخ كه من در اينجا هستم غله در آمد من، بهم نزديك است، ولى امشب دو برابر شده است. تو كيستى؟ موسى عليه السلام پاسخ داد: من مردى هستم كه در سرزمين موسى بن عمران سكونت دارد و فرمود: مرد آهنگر يك سوم غله را صدقه داد و يك سوم را به مولايش داد و يك سوم را غذايى خريد و باتفاق حضرت موسى خوردند.حضرت موسى عليه السلام تبسمى كرد. مرد آهنگر پرسيد: از چه چيز مىخندى؟ حضرت موسى عليه السلام جواب داد: پيامبر بنى اسرائيل فلان شخص عابد را به من نشان داد و من او را از عابدترين بندگان يافتم و او مرا به فلان كس راهنمايى كرد، آن شخص را عابدتر از او يافتم، و اين عابد تو را به من معرفى نمود و گمان كرد كه تو از وى عابدترى و من تو را همانند ايشان در عبادت نمى بينم. پاسخ داد: من مردى برده ام آيا نمى بينى كه خداى را ذكر مىگويم؟ آيا نمى بينى كه نماز را در وقتش مىآورم، اگر تنها عبادت كنم و به نماز روى آورم از غله مولايم كم گذاشتم و به كار ديگران ضرر وارد كردم. آنگاه، از حضرت موسى عليه السلام پرسيده آيا به شهرت بر مىگردى؟ حضرت موسى عليه السلام پاسخ داد: بله، حضرت فرمود: ابرى در آسمان عبور مىكرد. آهنگر گفت اى ابر بيا! وقتى آمد پرسيد: به كجا مىروى؟ جواب داد: من به فلان سرزمين مىروم. آهنگر گفت: برو! با تو كارى ندارم. آنگاه ابر ديگرى آمد، آهنگر گفت: اى ابر بيا! ابر آمد پرسيد: به كجا مىروى؟ پاسخ داد: به سرزمين موسى بن عمران. حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: آهنگر به ابر گفت اين مرد را به آرامى بردار و به آرامى در سرزمين موسى بن عمران بر زمين بگذار امام عليه السلام فرمود وقتى حضرت موسى بن عمران به شهرش رسيد از خداى تعالى پرسيد: خدايا چگونه اين مقام را به اين مرد دادى؟ خداى تعالى فرمود: اين بنده من بر بلاى من صبر مىكند و به قضاى من راضى مىشود و بر نعمت من سپاس مىگويد.روايت پانزدهم: حسن بن ابى الحسن ديلمى د ركتاب خود از وهب بن منبه روايت كرد. وهب گفت: خداى تعالى به داوود وحى كرد: اى داوود! هر كس به دوستى علاقه داشته باشد (2-65) گفتارش را تصديق مىكند، و هر كس از دوستش راضى باشد، گفتارش را تصديق مىكند، و هر كس به دوستى اطمينان كند بر او اعتماد مىنمايد و هر كس به دوست خود مشتاق باشد براى رسيدن به او تلاش مىكند. اى داوود! ياد من از آن يادكنندگان وبهشت من از آن مطيعان و دوستى من براى مشتاقان است ولى من مخصوص دوستانم هستم. و خداى سبحان فرمود: اهل طاعت من در مهمانى منند و اهل شكر در نعمت هاى فراوان غوطه مىخورند و اهل ذكر من در نعمت من هستند و اهل معصيت را مايوس از رحمت مىگردانم، اگر توبه كنند، من دوستشان دارم و اگر دعا كنند، من آن ها را اجابت مىكنم واگر مريض گردند من طبيب ايشانم و با محنت ها و مصيبت ها ايشان را مداوا مىكنم تا ايشان را از گناهان و معايب پاك گردانم. (66).روايت شانزدهم: از پيامبر آمده كه فرمود: هيچ گروهى كه ياد خدا كنند ننشينند جز آنكه منادى از آسمان به ايشان ندا مىدهد: بلند شويد كه خداى تعالى فرمود: بديهاى شما را به خوبى مبدل كردم و همه شما را آمرزيدم و هيچ گروهى از اهل زمين در حال ذكر خدا ننشينند جز آنكه عده اى از ملايكه خدا با ايشان نشينند.روايت هفدهم: روايت شده كه حضرت رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم با اصحابش خارج شدند، فرمود: در باغهاى بهشت چرا كنيد پرسيدند اى رسول خدا! باغهاى بهشتى كدام است؟ فرمود: مجالس ذكر باغهاى بهشتى هستند. درصبح و شام ذكر خداى نماييد! هر كس دوست دارد كه جايگاه خود را نزد خدا بداند، نگاه كن ببيند خداى تعالى چه جايگاهى نزد او دارد، زيرا خداى تعالى بنده را به جايگاهى مىنشاند كهه بنده، خداى تعالى را نشانده است و بدانيد كه بهترين و پاك ترين اعمال شما نزد پادشاهتان و بالابرنده ترين اعمال به درجات بهشتى و بهترين چيزى كه خورشيد بر آن طلوع كرده است، ذكر خداى تعالى است، زيرا خداى تعالى از خود خبر داده است كه من همنشين كسانى هستم كه يادم كنند و فرمود: مرا ياد كنيد شما را به نعمت خود ياد كنم، و مرا به طاعت و عبادت ياد كنيد شما را به نعمت خود ياد كنم و مرا به طاعت و عبادت ياد كنيد! شما را به نعمت ها و احسان و رحمت و رضايت ياد كنم.روايت هجدهم: از ائمه اطهار عليهم السلام روايت شده كه در بهشت سرزمينى است كه وقتى ذاكر روى به ذكر مىكند فرشتگان نيز شروع به كاشتن درخت مىكنند گاهى فرشته اى مىايستد از او سئوال مىشود: چرا ايستادى؟ مىگويد صاحب من يعنى ذاكر خسته شده است.