سیدمحمد کاظم مدرسی، احمد بهشتی، علیرضا سبحانی، اکبر اسدعلیزاده، سید مجتبی آقایی، علی اصغر فیضی پور، جعفر سبحانی، سیدمحمود مدنی، فاطمه علیپور، غلامحسین زینلی، علی زمانی قمشه ای، مسعود پور سید آقایی، مجید حیدری نیک، محمد رضا جباری، سامی بدری، علی اصغر رضوانی، جعفر خوشنویس، مرتضی نائینی، احمد عابدی، محمدجواد فاضل لنکرانی، رحیم کارگر، حبیب الله طاهری؛ ترجمه: عبدالله امینی؛ تقریرکننده: علی لاری؛ مصاحبه شونده: علی کورانی
عليرضا سبحانى دانشمندان علم كلام، در فلسفه لزوم وجود امام و رهبر معصوم پس از پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله و سلم سخنان سودمندى را بيان كرده اند و غالبا درباره لزوم وجود امام معصوم بر «قاعده لطف » تكيه نموده و مى گويند، وجود امام معصوم در جامعه،از «الطاف الهى » است و مقصود از «لطف » اين است كه وجود او مايه هدايت مردم و سبب گرايش به انجام تكاليف و دورى از گناهان است. از آن جا كه خداوند خواهان چنين كمالى براى بندگان مى باشد، طبعا بايد سبب آن را فراهم سازد تا هدف مطلوب به دست آيد، از اين جهت معرفى امام معصوم را بر پيغمبر لازم دانسته تا از اين طريق بندگان به كمال مطلوب برسند. علماى كلام درباره قاعده لطف بحث و بررسى هاى فراوانى انجام داده اند كه فعلا براى ما مطرح نيست و در كتاب «الهيات » (1) و همچنين تلخيص (2) آن نظرات مختلف مطرح شده است. چيزى كه ما در اين مقاله به تعقيب آن هستيم، ملموس ساختن اين قاعده در مورد هدايت و رهبرى است، و با سيرى در تاريخ و نقش ائمه اهل بيت عليهم السلام در هدايتگرى و برطرف ساختن نزاعها و درگيرى ها، اين مطلب كاملا روشن مى گردد و ما، با بازگويى دو نمونه، اين واقعيت را روشن مى سازيم.
امام صادق عليه السلام در مسجد الحرام
شيخ طوسى در كتاب تهذيب الاحكام (3) حديثى را به شرح زير نقل مى كند: در ايام حج يعنى روزهايى كه مسلمانان از هر نقطه جهان به زيارت خانه خدا روى مى آورند مردى كه از كيفيت سخن گفتنش برمى آمد كه عرب نيست، وارد مسجد شد درحالى كه «تلبيه » را بر زبان داشت و پيوسته مى گفت «لبيك، اللهم لبيك...» و لباس احرام بر تن كرده، زير آن پيراهن دوخته پوشيده بود. گروهى از شاگردان «ابى حنيفه » دور اورا احاطه كرده و به او گفتند: بايد پيراهن خود را بشكافى و آن را از طرف پا درآورى، زيرا سر «محرم » بايد باز باشد و درآوردن پيراهن از طرف سر، مايه پوشش آن است; نه تنها بايد اين كار را انجام دهى بلكه بايد شترى را نيز به عنوان كفاره، قربانى كنى و سال آينده نيز از نو، اعمال حج را انجام دهى زيرا به خاطر پوشيدن پيراهن دوخته - زير لباس احرام - حج تو فاسد است. شاگردان ابى حنيفه در حال گفتگو با اين مرد بودند ناگهان امام صادق عليه السلام از در مسجد نمايان گشت در حالى كه رو به كعبه ايستاده بود، تكبير گفت و وارد مسجد شد. چشم اين مرد به امام صادق عليه السلام افتاد و حلقه اين گروه را شكافت و به طرف امام صادق عليه السلام رفت و پيوسته خود را مى زد و موى خود را مى كشيد. امام عليه السلام فرمود: بنده خدا آرام باش. آن مرد رو به حضرت كرد و گفت: آقا من انسان فقير و ناتوانى هستم كه با دست خود كار مى كنم و مختصر مالى گرد آورده ام تا به زيارت خانه خدا بيايم و مساله را نيز از كسى نپرسيدم; اين گروه (اشاره به شاگردان ابى حنيفه) مى گويند بايد پيراهن خود را بشكافى، و آن را از جانب پا بيرون بياورى فزون بر آن، حج تو فاسد و غير صحيح است بايد شترى را قربانى كنى وبار ديگر حج خود را در سال آينده تجديد كنى. امام صادق عليه السلام وى را دلدارى داد و به او گفت: پيراهن را پيش از احرام پوشيدى يا پس از آن؟ گفت: قبل از احرام بستن، پيراهن بر تنم بود و لباس احرام را بر روى آن، و در حال تلبيه گفتن پوشيدم. امام عليه السلام فرمود: وظيفه تو اين است كه پيراهن را از طرف سر بيرون بياورى و كفاره اى بر گردن تو نيست وحج تو صحيح است و نيازى به تجديد ندارد. آنگاه ضابطه اى را يادآور شد«اي رجل ركب امرا بجهالة فلا شي ء عليه » (4) : هر انسانى كارى را از روى نادانى انجام دهد، چيزى بر او نيست. باز حضرت به آن مرد در حالى كه كمى حالش بجا آمده بود خطاب كرد و گفت: خانه خدا را هفت بار طواف كن، نزد مقام ابراهيمعليه السلام دو ركعت نماز بجا بياور، و ميان صفا و مروه سعى بنما، و از مويت كوتاه كن و در روز هشتم ذيحجة(يوم الترويه) غسل كن، آهنگ حج بنما و اعمال حج را آن چنان كه مردم انجام مى دهند، انجام بده. اين جريان حاكى از آن است كه يك فرد رهبر آن هم آگاه بالاخص معصوم از گناه و محيط بر احكام، تا چه اندازه مى تواند مفيد و سودمند باشد، نه تنها انسانى را نجات مى دهد بلكه مفتيان خطاكار را كه از روى تقليد نسنجيده، سخنان غير حق را بازگو مى نمايند هدايت مى كند.