سردرگمى در شيوه حكومت
نويسندگان اهل سنت مساله تنصيصى بودن خلافت را رد كرده، ولى الگوى روشنى را از خلافت اسلامى ارائه نكرده اند. پيامبر در آخرين لحظات حيات خود بر سر دو راهى بود يا بايد قاطعانه خليفه و جانشين تعيين كند و يا لااقل شيوه حكومت را به مسلمانان آموزش دهد، متاسفانه از نظر اهل سنت پيامبر هيچ كدام را انجام نداده است، بالاخره پيامبرى كه در موضوعات بى شمارى سخن گفته، محال است در يك چنين قضيه مهمى شيوه حكومت را بيان نكند، و شگفت اين است كه در مجموع روايات وارده در صحاح و سنن، روايتى كه بيانگر شيوه حكومت باشد، وارد نشده است. درحالى كه نويسندگان اهل سنت تنها به آيه هاى مشاوره بسنده كرده و مى گويند شيوه حكومت براساس شورى استوار است در حالى كه اصل مشاوره يك اصل كلى است و اصل كلى نمى تواند بيانگر صدها مسائل مربوط به حكومت اسلامى باشد، بايد در كنار اين اصل، اصول ديگرى نيز در كتاب و سنت وارد شده باشد تا اين خلا را پر كند. شورى از اصول ارزنده اسلام است ولى تنها اين اصل نمى تواند، بيانگر شيوه حكومت اسلامى باشد، حكومت براى خود، اصول و شرائطى لازم دارد كه بايد وحى آسمانى آنها را بازگو كند. خلاصه اكمال دين در گرو انجام يكى از دو چيز است: 1 - نصب امام و تعيين خليفه آنگاه خود خليفه به خاطر منصوب بودن، جوانب كار را روشن مى سازد. 2 - بيان شيوه حكومت از نظر منتخب و منتخب، و شرائط انتخاب، دهها موضوعات جانبى كه بدون روشن شدن آنها، شيوه حكومت واضح نمى شود. متاسفانه از نظر اهل سنت هيچ كدام براين اساس انجام نگرفته نه امامى معين شده و نه شيوه حكومت به صورت روشن و جامع بيان گرديده است.1) توبه: 48. 2) صحيح بخارى، ج 5، ص 119، باب غزوه بنى المصطلق. 3) مدرك قبل. 4) شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 17. 5) آل عمران: 144. 6) آل عمران: 154. 7) توبه: 25. 8) شفا، فصل 5، ص 564، متن 13 از بخش الهيات، مقاله 10.