سیدمحمد کاظم مدرسی، احمد بهشتی، علیرضا سبحانی، اکبر اسدعلیزاده، سید مجتبی آقایی، علی اصغر فیضی پور، جعفر سبحانی، سیدمحمود مدنی، فاطمه علیپور، غلامحسین زینلی، علی زمانی قمشه ای، مسعود پور سید آقایی، مجید حیدری نیک، محمد رضا جباری، سامی بدری، علی اصغر رضوانی، جعفر خوشنویس، مرتضی نائینی، احمد عابدی، محمدجواد فاضل لنکرانی، رحیم کارگر، حبیب الله طاهری؛ ترجمه: عبدالله امینی؛ تقریرکننده: علی لاری؛ مصاحبه شونده: علی کورانی
قلمرو حكومت تا كجاست؟ تنها در محدوده ى خانه و جامعه و هفتاد سال دنيا يا در وسعت هستى و تا بى نهايت عمر انسان؟ اگر تنها در محدوده ى هميشه ى دنيا و 60 سال باشد، نه تنها هيچ نيازى به امام نيست كه به وحى و كتاب و پيامبر هم نيازى نيست; چون براى روشن كردن يك چراغ فتيله اى، احتياجى به نيروى اتمى نيست . اين محدوده نياز به اين همه استعدادهاى فردى و اجتماعى و عالى ندارد . بلكه غرايز كافى است و به بيش از آن نيازى نيست . اما براى انسان مستمر و مرتبط با تمامى عوالم متيقن و محتمل و مظنون كه از استعدادهاى او برداشته مى شود، چاره اى جز پيوند با آگاهى كه به تمامى اين مجموعه آگاه باشد، نيست . آدمى بيش از هفتاد سال است و حكومت كه قلمروى آن وسيع تر از خانه و جامعه و دنياست، حاكمى مى خواهد كه بر اين مجموعه آگاه باشد و بر اين مجموعه مسلط باشد . اگر قدر و استمرار و ارتباط انسان ملاحظه نشود، مى توان به همين حكومت ها با اين شكل و شمايل هاى استبدادى و قراردادى و حكومت فلاسفه و دانشمندان و نخبگان دل خوش كرد و با روش هاى گوناگون به كنترل حاكم پرداخت و او را به كار مردم كشاند . اما اگر انسان در رابطه اى ديگر مطرح شود و در وسعتى ديگر بررسى شود، ناچار موضوع و شكل مساله به طور كلى دگرگون خواهد شد . و داستان هم به واقع چنين است كه انسان در هستى و كل نظام جهانى مطرح است . مساله اين است كه انسان هم استمرار دارد و هم در اين استمرار اتصال و پيوند دارد، پيوندى با جامعه و پيوندى با كل نظام و با كل هستى . اين تنگ چشمى است كه انسان فقط در محدوده ى جامعه و هفتاد سال دنيا مطرح شود، همين طرح غلط و محدود است كه ديدگاه او را در مساله ى حكومت و رهبرى محدود و تاريك مى سازد . اگر اين ديد محدود و طرح غلط را كنار بگذاريم و انسان را در كل هستى مطرح كنيم، ناچار اين انسان با اين پيوند و ارتباط به حكومتى نياز دارد هماهنگ با نظام هستى و به حاكمى نياز دارد آگاه به اين نظام و به قانونى نياز دارد منبعث از اين نظام و واقعيت . اين چنين حكومت و قانون و حاكمى، مردمى، انسانى، واقعى و حقيقى خواهد بود . در اين ديدگاه و با اين بينش وسيع و مترقى است كه طرح امامت شيعه جان مى گيرد و مفهوم مى شود . در اين بينش، حكومت، امامت است و حاكم، امام و قانون، قانونى هماهنگ با كل اين نظام . در اين ديد حاكم بايد به تمام روابط انسان با هستى آگاه باشد و از تمام نظام باخبر باشد و گذشته از اين آگاهى، بايد از جذبه ها و كشش ها آزاد باشد كه خلق را به راهى ديگر نكشد و شتر حكومت را بر در خانه ى خويش نخواباند . جمع اين آگاهى و آزادى مى شود همان عصمت كه ملاك انتخاب حاكم است و در هنگامى كه معصوم را نپذيرفتند، كار ولى فقيه - آن هم فقيهى كه نشانه ها و علايمش را خود معصوم بيان كرده است - اين است كه اين زمينه ها را فراهم كند و به معصوم دعوت نمايد و پرچم او را برافرازد و با تربيت مهره هاى كارآمد و دگرگون كردن تلقى توده ها و تشكيل حكومت دينى، زمينه ساز ظهور آن حضرت و حكومت جهانى و فراگير او باشد . در هر حال، اين چنين طرحى مى شود طرح حكومتى تشيع و اين چنين طرحى با چنين بينش وسيع و مترقى، سزاوار اين همه خون در تاريخ و اين همه شور و حماسه در جامعه ى انسانى است . ما امامت شيعه و طرح حكومتى تشيع را فقط اين گونه مى توانيم بفهميم و در اين جايگاه مى توانيم لمس كنيم . يك مساله ى مهم اين كه اين حاكم را تحميل نمى كنند، فقط در دسترس مى گذارند . اين تويى كه بايد آن را كشف كنى و بردارى . تويى كه براى استخراج نفت چراغت و سوخت كارخانه ها و ماشين هايت اين قدر كوشايى و كشف مى كنى و بهره برمى دارى، بايد به خاطر نياز عظيم ترى كه نياز تو را در هستى تامين مى كنند و تو را و جامعه ات را از سطح دام پرورى بالا مى آورد، بكوشى و براى اين كوشش مهره هايش را بسازى و افرادش را آماده كنى . خدا براى انسانى كه در هستى طرح شده و با كل نظام رابطه دارد، حاكمى انتخاب كرده و در دسترس گذاشته است و او را با ملاك عصمت يعنى آگاهى و آزادى همراه ساخته است تا در هر دوره، آن ها كه مى خواهند به پا خيزند و مهره هايش را فراهم سازند . امامت، طرح آن هايى است كه در اين زندان نمانده اند و انسان را در جايگاه خودش طرح كرده اند و امام جلودار كسانى است كه جلوتر از زمان را مى خواهند . چون امام براساس واقعيت هايى، حكومت و رهبرى مى كند كه هنوز علوم انسانى آن را كشف نكرده اند و جلوتر از علم و جلوتر از زمان و آگاهى انسان است; چون چنين امامى ضرورت دارد . پس وجود دارد و چنين امامى را تو بايد كشف كنى و چنان امامتى را تو بايد زمينه ساز باشى . با اين بينش، تولد چنين امامى يك ضرورت است، حتى اگر تمامى تاريخ بر آن بشورند و تمامى قدرت ها و حكومت ها آن را نخواهند حكومت هايى كه در چارچوبه ى منافع خويش و يا در محدوده ى هفتاد سال دنيا حكمران هستند و انسان ها را به بيگارى كشيده اند و آن ها را تا سرحد يك جامعه ى دام پرورى به ابتذال كشانده اند و در مدارى بسته به چرخ انداخته اند . اين امام ضرورت دارد . پس وجود دارد . پس متولد مى شود، در حالى كه تمام قدرت ها و چشم هاى خليفه ى عباسى براى نابود كردنش بيدار نشسته اند; كه موسى در دامن فرعون بزرگ مى شود و در حقيقت، فرعون هاى حاكم تاريخ، خود زادگاه موساهاى تاريخ هستند . موساهايى كه حكومت محدود آن ها را درهم مى شكنند و انسان را در جايگاه خودش در هستى رهبرى مى كنند تا تمامى رابطه هاى انسان، حساب شده و هماهنگ باشد . ما تولد چنين امامى را پيش از آن كه از دهان تاريخ و شهادت تاريخ بشنويم، از شهادت همين ضرورت شنيده ايم و باور كرده ايم كه انسان در اين هستى، پيوند و رابطه دارد و به اين رابطه ها آگاهى ندارد . پس رسالتى مى خواهد و امامتى; رسالتى كه قانون اين رابطه ها را بياورد و امامتى كه در هر نسل جلودار آن ها و امام زمان شان باشد . كسانى كه اين گونه اضطرار به ولى را احساس كرده اند، مى توانند از جان و مال خود در راه اين حق عظيم و پيمان الهى بگذرند و هستى خود را فداى امام كنند و هم چون ياران حسين عليه السلام جلوى او سرخ و گلى ظاهر شوند; (18) كه بدون ولى، زندگى محدود و كور است و با او مرگ، استمرار و حيات جاويد است . (19) اين بينش، آثار زيادى دارد و نه تنها بر انتظار ما از حجت و انتظار ما براى حجت مؤثر است كه بر تربيت و اخلاق و سياست و حقوق و اقتصاد نيز تاثيرگذار است و تربيت و اخلاق ديگرى را مى طلبد كه در جاى ديگرى بايد از آن گفت وگو كرد .