برداشت بايسته - امام شناسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

امام شناسی - نسخه متنی

سیدمحمد کاظم مدرسی، احمد بهشتی، علیرضا سبحانی، اکبر اسدعلیزاده، سید مجتبی آقایی، علی اصغر فیضی پور، جعفر سبحانی، سیدمحمود مدنی، فاطمه علیپور، غلامحسین زینلی، علی زمانی قمشه ای، مسعود پور سید آقایی، مجید حیدری نیک، محمد رضا جباری، سامی بدری، علی اصغر رضوانی، جعفر خوشنویس، مرتضی نائینی، احمد عابدی، محمدجواد فاضل لنکرانی، رحیم کارگر، حبیب الله طاهری؛ ترجمه: عبدالله امینی؛ تقریرکننده: علی لاری؛ مصاحبه شونده: علی کورانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

برداشت بايسته

در طول تاريخ شيعه، هر چند اين دو برداشت - به خصوص قبل از پيروزى انقلاب اسلامى ايران - نشانه ها و آثارى از خود بروز داده است; اما با توجه به سير تحولات سياسى - اجتماعى ايران و جهان و ضرورت اقدام هاى اصلاح طلبانه و انقلابى، برداشت صحيح از انتظار (قيام و تلاش و كوشش) نظريه غالب در ميان شيعه گشت و آثار و نتايج شگفتى نيز به بار آورد.

روحيه اصلاح طلبى و پيشرفت، قيام و انقلاب عليه بى عدالتى ها، تلاش و كوشش براى پيشرفت و تكامل، مبارزه جويى با ظالمان و مفسدان، عدم همراهى با حاكمان نامشروع، تشكيل حكومت صالح و... برداشت هاى صحيح و مجاهدانه از «انتظار» است. اين تغيير نگرش، نقش مهم و محورى در پيروزى انقلاب اسلامى ايران، به رهبرى داهيانه امام راحل قدس سره داشت.

روشن است كه در اين دوره طلايى، افكار و آراى شيعيان و درك و فهم آنان از مساله انتظار و ارتباط آن با مسائل روز، تغيير كرد و سمت و سوى آگاهانه و انقلابى به خود گرفت. دكتر حميد عنايت، درباره اين تغيير و تحولات مى نويسد:

«در طى صد ساله اخير، درك شيعه از تمامى اين مطالب (غيبت حضرت مهدى و شهادت امام حسين عليه السلام) به تدريج تغيير كرد.

بخشى به جهت هوشيارى ايرانيان و بخشى به دليل واكنش نسبت به تغييرات اجتماعى و سياسى و قسمتى ديگر، به لحاظ سير تكاملى عقايد شيعه از طريق اجتهاد.

نتيجه آن به طور باورنكردنى، كنارگذاشتن تفسيرهاى دعوت به آرامش و فروتنى (تقيه) و ظاهر شدن روحيه مبارزه و جنگجويى بود. اين رويه همان اصطلاح سياسى كردن افكار مسلمانان كشورهاى ديگر است » . (19)

با اين تغيير شيوه و نگرش، قطعا راهى انتخاب مى شد كه متناسب با شرايط روز و تغييرات زمان و مكان و برداشت صحيح از انتظار (قيام وانقلاب) باشد.

پرفسور حامد الگار، درباره انتخاب راه مبارزه و قيام مى نويسد:

«پس از غيبت امام، هر دو راه بر روى شيعيان گشوده بود; هم [مبارزه غير عامل به صورت ] سكوت، هم عمل انقلابى; ولى به مرور زمان و بنا بر ايجاب شرايط اوضاع و احوال خاص، شيوه دوم گزيده شد» . (20)

گزينش شيوه مبارزه و عمل انقلابى و اصلاح طلبانه، خط بطلان بر افكار انحراف آميز و فهم نادرست از غيبت بود كه برخى از شيعيان آن را محمل سستى، ركود، ضعف، ترس و همكارى با رژيم هاى ظالم قرار داده بودند.

انتظار و انقلاب اسلامى ايران

با توجه به مطالب گذشته، روشن مى شود كه پيروزى انقلاب اسلامى ايران، ثمره نگرش و فهم انقلابى، و مجاهدانه و اصلاح طلبانه از انتظار است. دكتر حميد عنايت، يكى از پيشگامان ارائه اين مطلب است كه در مواردى مختلف، به آن اشاره كرده و عقيده به غيبت را، يكى از عوامل پيروزى انقلاب اسلامى دانسته است:

«... دو نظريه تاريخى [در ميان شيعه] وجود دارد كه به طور بالقوه، زمينه ساز فرضيه انقلاب [ايران ] مى تواند باشد:

اول عقيده به «غيبت » است; بر اين اساس كه امام دوازدهم، حضرت مهدى (عج)، در سال 893 م ناپديد (غايب) شد و در نهايت جهت ايجاد عدالت، در دنيا ظاهر خواهد شد.

به طور اصولى، شيعه متوجه شده است كه بين اين دو تاريخ، عدالت واقعى در دنيا وجود ندارد كه به طور بالقوه، نظريه اى انقلابى است. (21)

پرفسور حامد الگار ريشه انقلاب اسلامى را به موضوع امامت از ديدگاه شيعه و مساله غيبت امام زمان (عج) و پيامدهاى سياسى آن متصل مى داند:

«... اگر تنها جانشين شرعى پيامبر و تنها دارنده اختيارات و اقتدارات شرعى بعد از پيامبر، در عرصه ظاهرى جهان، حضورى نداشته باشد; لاجرم هر قدرت دنيوى كه ادعاى صلاحيت و اداره امور را داشته باشد، فى حد نفسه، نامشروع خواهد بود; الا اين كه بتواند به نحو روشن و غير قابل ترديد، نشان دهد كه اقتدارات مزبور را، به نيابت از جانب امام غايب اعمال مى كند.

اين عقيده بسيار مهم، سبب گرديده تا مسلمانان شيعه، در خلال بخش اعظم تاريخ شان، در برابر سلطه و اقتدار سياسى بالفعل موجود، موضع رد و نفى داشته باشند... شيعه همواره مخالف نظريه همسازى و مصالحه با نظام سياسى موجود بوده است. اين مخالفت و معارضه، گاهى نظرى بوده و در واقع پيامدهاى عملى آن در مورد ايران تا زمان تحقق انقلاب اسلامى ايران - كه كارى است نهايى و يا منطقى تئورى سياسى شيعه است - هيچ گاه تام و تمام تجلى نيافته بوده است » . (22)

گفتنى است كه باورها و ديدگاه هاى علما و مردم - به خصوص بعد از وقايع مشروطيت - به تدريج به اين سمت پيش مى رفت كه سكوت، گوشه نشينى و بى تفاوتى نسبت به مسائل سياسى و اجتماعى، امرى نادرست و غيرقابل پذيرش است و با فلسفه اصلى غيبت، ناسازگار مى باشد. اين روند، در انقلاب اسلامى سال ايران از پانزدهم خرداد تا دوازدهم بهمن، به نقطه عطف و شكوفايى خودرسيد و نقش مهمى در جريانات وقايع سياسى به جاى گذاشت.

دكتر عنايت مى نويسد: «وضعيت ايران را مى توان به طور دقيق، سير جديد واقع گرايى عنوان كرد كه در ابتدا، جايگزين طرز تفكر قبلى (آرامش و فروتنى) مى شد. اين امر در انقلاب مشروطه سال 1906 بسيار محتمل بود; يعنى، علما، با كنترل قانونى قدرت سلطنت، در واقع، اين را مطرح مى كردند كه شيعيان نبايد جهت بهبود وضعيت خود، فعاليت سياسى مثبت را تا ظهور امام زمان (عج) و ايجاد نظامى عادى به تاخير اندازند» (23) .

اما نقطه شكوفايى و اوج اين تفكر، در عصر پيروزى انقلاب اسلامى ايران، نمودار گشت; يعنى، دوران تاريك و پر از ظلم و فساد رژيم پهلوى و آگاهى فزون تر علما و عموم شيعيان، زمينه را براى ظهور و بروز آثار و پيام هاى اصلى «انتظار» فراهم ساخت.

اين رژيم كه به سرعت به سمت دين ستيزى، ترويج مفاسد، ارزش زدايى، خفقان، استبداد، ... پيش مى رفت، از باورهاى عميق و درونى مردم متدين غافل بود و به روحيه ظلم ستيزى، شهادت طلبى و اصلاح گرايانه آنان توجهى نداشت; اما آحاد مردم، در پشت گرايش ظاهرى به رسوم وعادات غربى، به اسلام وفادار بودند و اين پديده خلاف قاعده اى بود كه بسيارى از روشنفكران ايرانى و خارجى را بر آن داشت تا تصور كنند كه گرايش هاى مذهبى رو به افول است... اين انقلاب [اسلامى ايران]، در جهت توسعه سطح آگاهى مذهبى به وقوع پيوست كه عمق وفادارى به مذهب شيعه را نمودار كرد... اگر اين حركت، به مفهوم مرحله قطعى و نهايى خيزش عمومى، به مانند حلالى براى آن عوامل باشد، نقش مذهب، عنصر اصلى در كل مساله است.

بارزترين مشخصه آن (تفكر سياسى اسلام شيعى و مساله انتظار)، اجازه قيام عليه حاكمان ظالم است ...» . (24)

منشا اين قدرت مذهبى عمدتا انتظار ظهور امام غايب و آمادگى شيعيان براى ايثار، جهاد، مبارزه، اصلاح گرى، و قيام در زمان غيبت بوده است.

حامد الگار، در كتاب «انقلاب اسلامى درايران » ريشه انقلاب اسلامى ايران را به موضوع امامت از ديدگاه شيعه و مساله غيبت امام زمان و پيامدهاى سياسى آن متصل مى داند.

«اندرو وهى وود» نيز مى نويسد:

«شيعيان، معتقدند از طريق آموزه هاى چهارده معصوم، مى توان از هدايت الهى بهره مند شد، يا اين كه با رجعت امام غايب پيشواى مذهبى شيعيان - كه مستقيما توسط خداوند هدايت مى شود - حكمت بالغه الهى در آستانه ظاهر شدن در جهان است. شيعيان عقيده دارند كه تاريخ اسلام، به سمت هدف يك جامعه آرمانى حركت مى كند، نه به دور از آن.

چنين عقايدى، درباره احياء يا رستگارى قريب الوقوع، يك كيفيت موعودباورانه عاطفى را به مذهب شيعه ارزانى داشته است... چشم انداز يك رستگارى معنوى، باعث ايجاد مشخصه قوت و توان مندى عاطفى، در اين مذهب شده است. هنگامى كه چنين حميت دينى، در برابر يك هدف سياسى، آماده به كار مى شود، موجب يك تعهد و ايثارگرى قوى خواهد شد...» . (25)

با توجه به اين بيان، روشن مى شود كه موضوع مهم و اساسى غيبت امام عصر عليه السلام و اميد به تشكيل حكومت صالح جهانى، به طور مستقيم و غير مستقيم، بر رفتارهاى سياسى ايرانيان تاثير داشت و آنان را به سمت شهادت طلبى، مقاومت و مبارزه با رژيم پهلوى سوق مى داد:

... علاوه بر موضوع مهم و اساسى غيبت مقام سياسى برخوردار از مشروعيت و امتناع از تن در دادن و سر فرود آوردن در قبال قدرت سياسى موجود; مفهوم شهادت نيز... مضمونى عميق و در خور تامل دارد. در هم آميختن اين مضمون و موضوع; يعنى، نفى قدرت سياسى بالفعل و ايمان به فضيلت شهادت، تشيع را ... به زيور مقاومت مبارزه جويانه اى آراسته كرد [كه نتيجه آن پيروزى انقلاب اسلامى در ايران بود] . (26)

فهمى هويدى در «ايران من الدخل » نيز كليد فهم انقلاب اسلامى ايران را در واژه هايى مانند ولايت فقيه، مرجعيت، تشيع، امام غايب، غيبت كبرى و غيبت صغرى مى داند. (27)

نويسنده كتاب «مدخلى بر ريشه هاى انقلاب اسلامى » ضمن اشاره به ريشه هاى مكتبى و عقيدتى انقلاب اسلامى ايران، به اصل مهدويت و غيبت اشاره كرده، مى نويسد:

«آن چه به ماهيت شورانگيز و انقلابى امامت در تشيع مى افزايد، اصل مهدويت است كه حميد عنايت، آن را به عنوان موجبيت تاريخى يا تاريخيت تشيع مطرح كرده است. به نظر وى، انتظار فرج و اميد به رجعت امام غايب، اميدوارى شيعه را براى پيروزى نهايى بر ظلم و ظلمه و به سامان آمدن جهان، مى رساند و همين پيوند معنادار، بين ظهور امام زمان (عج) و تشكيل حكومت حق و عدل، دستمايه بالقوه نوعى «فعال گرايى تندرو» مى شود.

از اين نظر، اعتقاد به مهدويت و غيبت امام زمان (عج)، يكى از منابع بالقوه انقلاب و مبارزه در شيعه است. اين اصل از چند طريق به انقلاب و مبارزه متصل مى شود:

الف) مفهوم انتظار; ... انتظار، يك مفهوم فعال و مثبت دارد و آن، آمادگى روحى و جسمى منتظر، براى همراهى با آن حضرت در هنگام ظهور است ...;

ب) حكومت در عصر غيبت; ... ملت مسلمان ايران، بر اساس اعتقاد به امامت و غيبت امام معصوم عليه السلام، به ولايت فقيه نيز همانند امامت مى نگرند و اسباب و شرايط حاكميت وى را فراهم مى كنند. به همين سبب، دعوت فقيه (امام خمينى) را براى اقامه حدود الهى و تشكيل حكومت اسلامى پذيرفتند و قيام كردند و اين نيز همان مايه انقلابى است كه در امامت وجود داشت.

ج) مشروعيت حكومت; ... نفى نظرى مشروعيت همه قدرت هاى حاكم در عصر غيبت، همواره انديشه اى مهم و مؤثر بوده كه شيعه از آن به عنوان كارى ترين سلاح عليه حاكمان مستبد و ظالم استفاده، كرده است...» . (28)

/ 157