آيات امامت وخلافت درقرآن(1)
جعفر سبحانىتواتر سند، و قطعى بودن دلالت حديث غدير
استدلال با حديث غدير بر اصلى از اصول دين در گرو قطعى بودن حديث از نظر سند، و دلالت است. خوشبختانه هر دو شرط در اين حديث به نحو روشن متحقق مى باشد، اما از نظر سند تنها از علماى اهل سنت 360 تن اين حديث را در طول چهارده قرن نقل كرده و در هرقرنى حديث حالت تواتر داشته است حتى گروهى درباره سند اين روايت كتابهاى جداگانه نوشته اند، مثلا طبرى(متوفاى 310)در كتابى به نام «الولايه فى طرق حديث الغدير» اين حديث را از 75 طريق نقل كرده است. ابن عقده كوفى(متوفاى 333)در رساله ولايت اين حديث را از 105طريق نقل كرده است. تحقيقاتى كافى كه درباره حديث غدير از نظر سند انجام گرفته،هرنوع شك و ترديد را در صدور اين حديث نفى مى كند (1) . تا آنجا كه غالبا شعراى عرب زبان در قصائد خود به مناسبتهائى از اين حديث ياد كرده اند. مهم در حديث غدير، قطعى بودن دلالت آن است، با توجه به قرائن موجود در حديث مى توان گفت كه مقصود از «مولى » در جمله «من كنت مولاه فهذا على مولاه » اولى به تصرف است. نخست بايد توجه نمود كه در قرآن و لغت عرب لفظ «مولى » به معنى اولى به كار مى رود چنانكه مى فرمايد: (فاليوم لا يوخذ منكم فديه و لا من الذين كفروا و ماويكم النار هى مولاكم و بئس المصير)(حديد:15). «امروز(روز رستاخيز)نه از شما ونه از افراد كافر، عوض گرفته نمى شود جايگاه شما آتش است و آن براى شما سزاوارتر است چه سرنوشت بدى است » . مفسران بزرگ مى گويند لفظ «مولى » در اين آيه به معنى «اولى » است زيرا براى اين افراد بر اثر اعمال ناشايست، شايسته ترين جايگاه، همان آتش است. در آيه ديگر مى فرمايد:(يدعوا لمن ضره اقرب من نفعه و لبئس العشير)(حج:13). «بتى را مى خواند كه ضرر او از سودش نزديك تر است چه بد ولى وچه بد مصاحبى است » . در اين آيه «مولى » به گواه آيات ماقبل كه مربوط به مشركان و بت پرستان است، به معنى اتخاذ ولى و سرپرست است به گواه اين كه بت پرستان اصنام خود را ولى خود اتخاذ مى كرده اند. در اين كه «مولى » به معنى «اولى » به كار مى رود سخنى نيست ولى اكنون بايد ديد مقصود از آن در حديث غدير نيز همين است. قرائن فراوان نشان مى دهد كه مقصود از آن در حديث همان «اولى به تصرف » است اينك برخى از اين قرائن را يادآور مى شويم: 1 - رسول گرامى در آغاز حديث فرمود: «الست اولى بكم من انفسكم » سپس به دنبال آن چنين فرمود: «فمن كنت مولاه فهذا على مولاه » از اين كه جمله دوم را پس ازجمله نخست آورد خود گواه بر اين است كه مقصود او از «مولى »همان اولويت است كه خدا و رسول آن را دارا مى باشند چيزى كه هست ولايت الهى ذاتى است و ولايت نبى و امام موهبتى است. 2 - پيامبر گرامى در سرآغاز خطبه خود از مردم به اعتقاد به توحيد و نبوت و معاد قرار گرفت سپس مولويت على را يادآور شد،اين گواه بر اين است كه اين ولايت در رديف مساله پيشين است وچيزى كه مى تواند در رديف آن سه باشد، همان مقصود از آن ولايت كبرى و سرپرستى جامعه باشد كه دوستدارى على و يا يارى وى. 3 - در روز غدير آنگاه كه آيه اكمال فرود آمد، پيامبر فرمود: «الله اكبر على اكمال الدين و اتمام النعمه و رضا الرب برسالتى و الولايه لعلى فى بعدى » در اين صورت بايد ديد كدام يك از معانى «مولى » مى تواند مايه كمال دين و اتمام نعمت و دررديف رضايت خدا به رسالت پيامبر قرار گيرد جز ولايت كبرى وسرپرستى على(ع)، كه مفاد آن استمرار وظيفه نبوت است. 4 - پيامبر گرامى در آغاز خطبه از رحلت و نزديك شدن اجل خود، سخن مى گويد و اين گواه بر اين است كه با نصب على مى خواهداين خلا را پر كند. گذشته از اين، اگر مقصود نصب على بر مقام امامت و ولايت نبود،گردآورى اين جمعيت در بيابان سوزان هيچ لزومى نداشت اگر واقعامى خواست مردم را به نصرت و دوستى على(ع)دعوت كند اين يك مساله پوشيده نبود تا در اين بيابان سوزان هشتاد هزار نفر يا متجاوزاز آن را از محمل ها و شتران پياده كند و خطبه گسترده بخواند واز مرگ خود گزارش كند، آنگاه بگويد مردم على را دوست بداريد واو را يارى كنيد. اين قرائن كه در خود حديث نهفته است، گواهى مى دهند كه مقصوداز مولى همان اولويت به تصرف و سرپرستى است، نه ناصر و ياور، ويا محبوب و دوست، حسان بن ثابت شاعر عهد رسالت كه در خود واقعه حضور داشت، از حديث جز معناى ولايت چيزى ديگر تلقى نكرد و لذادر شعر خود گفت:
فقال له قم يا على فاننى
رضيتك من بعدى اماما و هاديا
رضيتك من بعدى اماما و هاديا
رضيتك من بعدى اماما و هاديا
2 - آزاد شده;
3 - هم پيمان;
4 - پناه داده شده;
5 - پسر عمو;
6- ناصر و ياور;
7 - اولى به تصرف. آنگاه يادآور مى شود كه از اين معانى هفتگانه هيچ كدام متناسب با صدر حديث نيست. اما آن پنج معنى نخست نمى تواند مقصود پيامبر باشد و اما معنى ششم توضيح واضح بوده و نياز به بيان پيامبر و گردآورى مردم نداشت قهرا مقصود همان معنى هفتم است (2) . از آنجا كه بحث ما يك بحث تفسيرى است پيرامون حديث غدير باديگر احاديثى كه مربوط به ولايت كبراى امير مومنان(ع)است، سخن نمى گوييم و ادامه اين بحثها را به كتاب الهيات ارجاع مى كنيم (3) .