سیدمحمد کاظم مدرسی، احمد بهشتی، علیرضا سبحانی، اکبر اسدعلیزاده، سید مجتبی آقایی، علی اصغر فیضی پور، جعفر سبحانی، سیدمحمود مدنی، فاطمه علیپور، غلامحسین زینلی، علی زمانی قمشه ای، مسعود پور سید آقایی، مجید حیدری نیک، محمد رضا جباری، سامی بدری، علی اصغر رضوانی، جعفر خوشنویس، مرتضی نائینی، احمد عابدی، محمدجواد فاضل لنکرانی، رحیم کارگر، حبیب الله طاهری؛ ترجمه: عبدالله امینی؛ تقریرکننده: علی لاری؛ مصاحبه شونده: علی کورانی
استاد على كورانى عاملى متولد جنوب لبنان (جبل عامل) مى باشد. ايشان در نجف، تقريبا ده سال در درس هاى آيت الله خوئى و شهيد صدر شركت كرده و سپس به عنوان وكيل آيت الله حكيم و آيت الله خويى به كويت عزيمت نمود. بعد از آن به لبنان مراجعت نمود و با پيروزى انقلاب اسلامى به ايران آمده و در تهران، در زمينه حركت هاى انقلابى در عراق و لبنان فعاليت داشت. هم اكنون نيز در قم مشغول فعاليت هاى تحقيقى مى باشد. برخى از تاليفات ايشان در مقوله مهدويت عبارتند از: «عصر ظهور» (عربى، فارسى)، «الممهدون للمهدى عليه السلام » ، «معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام » (پنج جلد) . انتظار: ضمن تشكر از قبول زحمت توسط حضرت عالى، در ابتدا، نظر خود را راجع به ويژگى ها و بايسته هاى يك مجله تخصصى بفرماييد. خطاب و موضوعات مجله تخصصى بايد با ديگر نشريات، فرق داشته باشد. بايد ببينيد مساله مهدويت در جهان، چه گونه زنده است؟ مثلا در فلسطين راجع به امام مهدى (عج) غوغا است و آنان منتظر حضرت هستند. بايد شما، ببينيد همين بچه هاى شهادت طلب حماس، جهاد و...، ارتباطشان با امام مهدى (عج) چيست؟ بايد زندگى نامه كسانى كه در جهان اسلام ادعاى مهدويت دارند يا ديگران معتقدند كه آنها ممهد هستند (مثل بن لادن) را به دست آوريد. اگر مى خواهيد مجله شما فعال باشد، بايد رايزنى فرهنگى در جهان داشته باشيد تا براى شما گزارش ها و موضوعات مختلف بفرستند. اگر مى خواهيد مخاطب شما جهانى باشد، بايد بدانيد در جهان نسبت به موضوع «مهدويت » چه مى گذرد؟ مثلا حساسيت CIA نسبت به امام مهدى (عج) تا چه حدى است؟ انتظار: درباره نوشته هاى خود مثل عصر ظهور، ملائكة الغيب قادمون [فرشتگان غيبى در حال آمدنند] و...) توضيح بفرماييد؟ از نظر شيعيان دنيا، انقلاب ايران، به عنوان زمينه ساز ظهور مطرح است. آنان كم و بيش، مى دانند كه اين از علايم ظهور است. در روايت هاى موجود، عبارات «رجل من قم » و «قوم من المشرق » آمده است. به اين انگيزه خواستم كتابى بنويسم تا خلا موجود اندكى پر شود; يعنى، براى آشنايى شيعيان با عصر ظهور و زمينه سازى براى آن و براى شناخت علامت هاى ظهور و رابطه انقلاب اسلامى ايران با آن علايم، كتاب «عصر ظهور» را تاليف كردم. انتظار: به نظر شما تطبيقاتى كه در كتاب آورده ايد، چه قدر صحيح است؟ آيا ما مى توانيم در حوزه تطبيق وارد شويم؟ البته تطبيق قابل مناقشه است. تطبيق; يعنى، برداشت كه بعضى از آنها يقينى و برخى ظنى است; مثلا نقش ايرانى ها، يمنى ها، ابدال شام و نجباى مصر، در ظهور حضرت، يقينى و قطعى است; اما بقيه ظنى است. انتظار: درمورد تطبيق قيام مشرق به انقلاب ايران، چنانچه خداى ناكرده انقلاب به بن بست رسيد، آيا خواننده كتاب در اصل روايت ترديد نمى كند؟ من تطبيق قطعى نكردم; بلكه ترجيح دادم. البته در صورت تجديد چاپ، تذكر مى دهم كه بعضى از احتمالات، ظنى است. انتظار: شما ترك ها را بر روس ها تطبيق داده ايد; در حالى كه عملا شوروى از بين رفته و اين روايت چگونه بر روس ها تطبيق شده است؟ البته روس ها هنوز هستند; اما اين تطبيق قابل مناقشه است. من از روايت برداشت كردم كه منظور ترك هاى كافر است، نه مسلمان. در روايات، «اقوام الترك » و «امم الترك » آمده و اينها وسيع تر از ترك هاى تركيه است; يعنى حتى، به هند، چين و بلغار، «امم الترك » گفته مى شود. من قبلا خيال مى كردم طالقان، همين منطقه طالقان است; بعد به اين نتيجه رسيدم كه اين گونه نيست. پيامبر صلى الله عليه و آله وقتى مى خواستند از سرزمين ايران صحبت كنند، فرمودند: «ارض المشرق » ، يا «منطقه جبال طالقان » ، مخصوصا وقتى كه ديدم اهل بيت عنايت داشته اند كه مفهوم قم را گسترده كنند. يك روز عده اى به خدمت امام هادى عليه السلام رفتند، آن حضرت فرمود: اهل كجا هستيد؟ گفتند: اهل رى. فرمود: «اهلا باهل قم » ; گفتند: آقا جان! ما اهل رى هستيم، فرمود: «اهلا باهل قم » ; يعنى، معناى قم (تشيع) و خط فكرى و اعتقادى آن مطرح است. از اين رو بعدا متوجه شدم كه معناى حرفى مراد نيست. حتى به ايران يا از مشهد تا قزوين، خراسان مى گفتند. انتظار: آيا احتمال دارد منظور از «سفيانى » ، كسى باشد كه تفكر ابوسفيانى دارد؟ يا مراد «از دجال » كسى باشد كه اهل نفاق است؟ يعنى شخص حقيقى مراد نباشد؟ من نگفتم «خراسانى » شخص حقيقى نيست; بلكه شخص حقيقى منسوب به خراسان است. اما اين خراسان ممكن است از پنجوين تا تاشكند باشد. اما درباره سفيانى گفتنى است كه در ده ها روايت آمده كه او اموى و از اولاد ابوسفيان است، از اين رو نمى توانيم بگوييم: سفيانى، شخص حقيقى نيست. همچنين نمى توانيم بگوييم «دجال » رمزى است. نظر آن شخص لبنانى هم كه در كتابش گفته دجال همين تمدن و اسرائيل است، سليقه اى است و علمى نيست. انتظار: شما در كتاب «عصر ظهور» فقط به نقل روايات پرداخته ايد و بحث سندى يا تعارض روايات و... را مطرح نكرده ايد! انگيزه شما چه بوده است؟ بله، اين نقص كتاب است، اما اعتقاد دارم كه كليات آن صحيح است. لذا اگر دوباره بخواهم بنويسم، اول روايات را بررسى مى كنم، بعد مى نويسم. در صورتى كه مخاطب بگويد: چرا به اين روايات اعتماد كردى؟ مى گويم: من به آن نقل ها اعتقاد داشتم; اما اين تصور قابل بحث است. انتظار: در نماى كلى كتاب «عصر ظهور» برنامه حكومتى حضرت كمتر مطرح بوده و چهره خشنى از حكومت آن حضرت ارائه شده است; نه چهره پدرانه و مهربان ايشان؟ ! بلى، اين نقص است. من به جهت اين كه شيعه، هزاران سال در مظلوميت بوده و در دوران جنگ هم اين كتاب نوشته شده است; خواستم انتقام حضرت را مطرح كنم; اما بايد به جوانب ديگر هم پرداخته شود. انتظار: اين سؤال مطرح است كه چه لزومى دارد، امام متولد شود و ساليان طولانى در غيبت باشد؟ آيا بهتر نبود در زمان مقتضى متولد مى شد؟ اگر صرفا كارهاى امام مربوط به دوران ظهور و بعد از آن باشد، اين گفته صحيح است; اما آن حضرت برنامه هاى ديگرى هم دارد. حضرت خضر عليه السلام عمر طولانى دارد; ولى ما خيال مى كنيم ايشان بى كار است. حال آن كه در طى دو سه روز مصاحبت موسى عليه السلام با ايشان، چندين كار مهم انجام داد كه موسى عليه السلام نتوانست تحمل كند; يعنى، برنامه هاى الهى وجود دارد كه جنود الهى آنها را اجرا مى كنند. خضر عليه السلام الآن برنامه هاى خود را از امام مهدى عليه السلام مى گيرد. امام زمان (عج) در شب قدر دو برنامه دارد: يكى درباره خودش و ديگرى درباره فعاليت هاى مردم. ايشان با سى نفر تماس دارد. آنها با طبقه دوم و همين طور تا برسند به انسان هاى معمولى. آنان ابدال هستند و وقتى يكى مى ميرد، ديگرى به جاى او مى آيد. نقش صاحب الزمان (عج)، در جريان دنيا در دو سطح صورت مى گيرد: يك سطح، مربوط به فعاليت سازمانى حضرت خضر و ابدال است. سطح ديگر هم دخالت و عنايات وجود خود حضرت است. فرمانده جنود الهى، امام زمان (عج) است. مرحوم شيخ مرتضى حائرى (ره) به اميد ملاقات آن حضرت به جمكران مى رفت. ايشان فرمود: يك روز در نماز ظهر، بوى عطر مخصوصى كه هرگز استشمام نكرده بودم، به مشامم خورد; ولى چيزى نديدم. نماز خواندم و دعا كردم. روز ديگر كه از منزل به حرم مى رفتم، از داخل مغازه اى همان عطر را استشمام كردم. صاحب مغازه را مى شناختم. خواستم از او سؤال كنم، ديدم چند نفر داخل مغازه اند، چيزى نگفتم. روز بعد آمدم و گفتم: حاج آقا! سؤالى دارم، گفت: بفرماييد، گفتم: ديروز حضرت اين جا تشريف داشتند؟ گفت: ما كجا، حضرت كجا؟ گفتم من علامتى دارم. بعد از اصرار گفت: يكى از نوكران حضرت آمد، چند كلمه صحبت كرد و رفت. آيت الله بهجت و آيت الله وحيد هم نقل كرده اند: شخصى به نام شيخ غلامرضا كسائى، خادم مدرسه در تبريز بود. ايشان خادم نمونه و داراى اخلاق نيك نسبت به طلبه ها بود. يكى از طلبه ها مى گويد: شبى از اتاق بيرون آمدم، ديدم اتاق كوچك اين خادم نورى دارد كه روشنايى آن، غير از نور مدرسه است. رفتم جلو، و فهميدم كه با كسى صحبت مى كند، صداى خادم را شنيدم; ولى صداى طرف مقابل را نشنيدم، تا اين كه نور تمام شد. در زدم، پرسيد: چكار دارى؟ گفتم: چه كسى اين جا بود؟ گفت: هيچ كس. گفتم: يا بگو يا اين كه داد مى زنم و همه طلبه ها را جمع مى كنم. كمى فكر كرد و با اين كه كم حرف بود، گفت: باشد مى گويم; ولى قول بده كه تا روز جمعه به كسى نگويى. قول دادم و او جريان را گفت. به اين مضمون كه يكى از «ابدال » روز جمعه مى ميرد و ايشان به من گفت (خود حضرت بوده يا واسطه ايشان) : مى خواهيم تو را به جاى او قرار دهيم، روز جمعه حاضر باش. اين طلبه مى گويد: شب چهارشنبه بود، ديدم روز چهارشنبه خيلى عادى رفتار كرد، روز پنج شنبه هم همين طور تا اين كه روز جمعه رسيد. از فجر جمعه مراقبش بودم، ديدم كارهايش معمولى است; مثلا ساعت ده لباس ها و كفش هايش را شست، بعد رفت وضو گرفت تا اين كه نزديك ظهر، دفعتا غيب شد. من ناگهان داد زدم، همه آمدند، گفتم: فلانى كو؟ گفتند: حتما رفته بيرون و بر مى گردد، گفتم نه رفت كه رفت. برخى از افراد روشنفكر، مساله لزوم عمر طولانى حضرت را اين گونه تحليل كرده اند كه براى تربيت حضرت مهدى (عج)، اين عمر طولانى لازم است; يعنى ايشان بايد در طى اين هزار سال، انواع حكومت ها را ببيند، وضع زمين و تغير زمان را مشاهده كند و...; ولى اين حرف صحيح نيست. حتى اگر دوره آموزشى هم مطرح باشد، براى كسى كه مى خواهد بعدا حكومت جهانى داشته باشد، لازم نيست اين قدر طولانى باشد. حتى اگر فهم او پايين باشد و بدون مدد الهى بخواهد حكومت كند لازم نيست به اين اندازه عمر كند; تا چه رسد به اين كه ايشان به نحو خاصى مى خواهد حكومت كند. به هر حال اين نوع طرز تفكر اشتباه است; حتى اگر شخصى مثل شهيد صدر اين حرف را گفته باشد. انتظار: البته ايشان به «تربيت » تعبير نمى كند، بلكه مى گويد: اگر حضرت بخواهد در موقع قيام، ظلم را با تمام وجود ريشه كن نمايد، بايد ظلم را با تمام هستى اش احساس كرده و ديده باشد; نه اين كه شنيده باشد. به همين دليل بايد در تاريخ حضور داشته باشد. در اين رابطه با شهيد صدر (استاد مان) بحث هايى شد. ظاهرا در اواخر اين نظر را رها كرد; اما آنچه نوشته، مانده است. ايشان مى فرمود: پدر هيتلر، آن قدر كه ديگران از او مى ترسند، از او نمى ترسد; چون از كوچكى او را ديده است. امام زمان (عج) هم وقتى طرف مقابلش شخصى مثل بوش است، وقتى از كوچكى او را شناخته و بد اخلاقى او را در مدرسه و خانه، ديده است، ديگر از او و امثال وى ترسى ندارد; يعنى از لحاظ روحى مسلط است. اما اين حرف از لحاظ علمى قانع كننده نيست; تربيت دو جنبه دارد: گاهى مى گوييم تربيت يعنى ياد دادن حكومت، و گاهى مى گوييم يعنى اين كه حضرت از نظر روحى، بر مخالفانش مسلط و قوى شود; اما هيچ كدام قابل قبول نيست. حتى براى انسان معمولى هم قابل قبول نيست تا چه رسد به شخصيت معصوم كه به مدد الهى كومت بر پا مى كند. برخى از اشخاص غير معصوم مانند امام خمينى (ره)، مقابل دشمن هيچ تكانى نمى خورد و مثل يك بچه با آنها رفتار مى كرد; چه رسد به امام معصوم كه حجت خدا بر زمين است. از اين رو نمى توان گفت دليل غيبت اين مسائل است. غيبت امتحان الهى و تمهيد براى آينده است. اين غيبت ها در اساس، استراتژى كارهاى الهى بوده است. شيخ صدوق قدس سره در مقدمه «كمال الدين » آورده است: حضرت فرمود: از غيبت پيامبران بنويس; يعنى، اين سنت الهى است و از فلسفه همان غيبت ها پيروى مى كند. پس دليل اين غيبت، عقوبت مردم است، يعنى، مردم مستحق اين امام و بقاى ظهور نيستند. ائمه عليهم السلام مى فرمايند: «لايعرف سر غيبته الا بعد ظهوره... كما لم يعرف وجه الحكمة فى ما فعله الخضر الا بعد ان فسره.» و از خضر عليه السلام، مثال آورده اند. اين تحليل خيلى مهم است كه حجت هاى الهى روى زمين از زمان آدم، نوح، ابراهيم، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و اميرالمؤمنين عليه السلام حالت هاى مختلفى داشته اند كه يكى از آنها «غيبت » است. «غيبت » ; يعنى اين كه فعاليت هاى مخفى بيشتر و فعاليت هاى علنى كم مى شود. فعاليت هاى مخفى همين سازمان جنود الهى است; يعنى، وضع جامعه اين قدر سخت مى شود و فشار و اختناق زياد مى گردد كه امام معصوم نمى تواند وظيفه اش را انجام دهد.