گفت و گوى مسلمانان درباره ى مهدى موعود (عج)
در پرتو عقايد مشترك شيعى و سنى درباره ى برنامه ى الهى در آخرالزمان و اين كه رهبر موعود; مهدى از ذريه ى پيامبر و فاطمه و از نسل امت اسلامى است و قرآن و سنت، شيوه ى وى مى باشد، سنى و شيعه، دو نوع گفت و گو مى توانند داشته باشند: نخست: گفت و گوى شيعى - سنى با هدف ايجاد بنيان محكم وحدت اسلامى كه بر وحدت قبله و كتاب و خاتميت پيامبر و آينده ى مشرق با ظهور مهدى آل محمد صلى الله عليه و آله استوار است . مسايل اختلافى را با روح محبت و برادرى و بحث علمى مى توان بررسى كرد . شايد از مهم ترين مسايل رو در روى مسلمانان، نشانه هاى الهى و ضوابطى است كه مهدى موعود (عج) را مشخص مى كند . به ويژه آن كه دو تجربه ى سياسى بزرگ، در اين باره هست; تجربه ى مهدى اسماعيلى در قرن سوم و چهارم هجرى و تجربه ى مهدى سودانى در قرن سيزدهم . دوم: گفت و گوى اسلامى - مسيحى .گفت و گوى اسلامى - مسيحى
در بسيارى از انديشه هاى دينى، مسيحيان و مسلمانان مشتركند، چه درباره ى خداى متعال يا نبوت يا پايان سعادتمندانه ى زمين و نقش مسيح در اين باره . نشر انديشه هاى مشترك كه بسيارى از مردم مسيحى و اسلامى از آن ناآگاهند، سست بزرگى را كه ميان مسيحيان و مسلمانان هست، پر مى كند . نيز احساسات منفى و سياست هاى اشتباهى را كه به سبب وضع استثنايى، دولت هاى دو طرف در طول تاريخ انجام داده اند، كم مى كند . اگر شكاف ميان پيروان اديان پر شده و انديشه ى دشمنى از بين رود و تقدير و احترام متقابل به جاى آن بنشيند، مى توان در مسايل اختلافى با روح محبت و احترام بحث كرد . اين مساله سخت و محال نيست; زيرا ميان مسلمانان و مسيحيان، مطلبى وجود ندارد كه سبب اختلاف شود . برعكس آن چه در طول تاريخ بر روابط مسيحى - يهودى حاكم بوده است; زيرا يهوديان نمى پذيرند عيسى پسر مريم است، بلكه به وى و مادرش، صفات زشتى نسبت مى دهند و اعتراف مى كنند عيسى را كشته اند! مسيحيان نيز اين مطلب را قبول دارند . اما به رغم اين وضع، تلاش هاى يهوديان صهيونيست، نتيجه ى مثبت داده و مسيحيان، هم پيمان قدرتمند اسراييل شده اند و ميليون ها مسيحى، اسراييل را بيش از خود يهود، تاييد و حمايت مى كنند!1. دو نوع جبر داريم: جبرى طبيعى; يعنى وجود روابط ضرورى ثابت در طبيعت كه موجب مى شود وجود هر پديده ى طبيعى مشروط به پديده اى قبلى يا پديده اى همراه باشد . به دليل فراگير بودن نتايج استقراى علمى، اعتقاد به جبر ضرورى است . اگر اعتقاد نداشته باشيم پديده هاى طبيعى، مطابق نظام هميشگى است، نمى توانيم نتايج استقرا را فراگير بدانيم . (نوع دوم، جبر تاريخى است كه مقصود وقوع ضرورى رخداد يا رويكردى تاريخى است; يعنى اگر شرايط فراهم شود، حتما رخداد يا رويكرد تاريخى پيش خواهد آمد . (در انديشه ى بشرى، دو نظر در مورد جبر تاريخى هست . نظرى كه معتقد به جبر تاريخى است و به شناسايى احكام كلى كه مى تواند حوادث آينده را پيش گويى كند، فرا مى خواند . نظر بعدى، منكر جبر تاريخى و مدعى است قوانين كلى تاريخ را نمى توان شناخت و پيش گويى حوادث يا رويكردهاى تاريخى بر اساس آن ممكن نيست . ر . ك: المعجم الفلسفى، اصطلاح «الحتمية » و «التاريخية » ; فلسفة التاريخ، محمود صبحى، صص 36 و 41- 55 . 2. انتساب «ماركس » به يهوديت، قبل از الحادى بودن وى، ما را ملزم مى كند فهم وى از جبر را كه «جامعه ى بشرى به مرحله اى مى رسد كه تمامى اختلافات اجتماعى برطرف شده، همدلى و صلح حاكم مى شود» به سبب تاثير «ماركس » از دين بدانيم كه در مدت طولانى از زندگى اش پاى بند دين بود . 3. در انجيل يوحنا (6، 14) هست كه وقتى مردم نشانه اى را كه عيسى آورد ديدند، گفتند: اين مطلب حقى است و وى پيامبرى مى باشد كه به جهان خواهد آمد . در حاشيه ى چاپ دارالمشرق، محقق چنين مى نويسد: انتظار پيامبر در سده ها و تاريخ اخير، در جوامع و محيطهاى مختلف رواج داشت . 4. The stone edtion, The chvmash, by R.hosson Scherman,R.meir ziotowitz,Third edtion first impression:1994.P.76. «حنان ابل » (Chananel) نگارنده ى مطلب مذكور، بزرگ علماى يهود در قيروان (1055 م/447 ه) و مؤلف مشهورترين تفسير «تلمود» و اسفار پنج گانه ى نخست تورات است . مفسران پس از وى، بسيارى از آرائش راگواه آورده اند، از جمله «بكيا» ، (Bachya) 1263- 1340 م/662- 741 ه] تفسير وى دربردارنده ى چهار شيوه ى تفسيرى است: ظاهرى، كلاسيكى، فلسفى و صوفى . تفسير وى، آراى «كنعان ايل » را در بر دارد . 5. ابن تيميه (661- 729 ه) مى گويد: بسيارى از يهوديانى كه به دين اسلام تشرف پيدا كرده اند، اشتباه نموده و پنداشته اند امامان، دوازده رهبرى هستند كه فرقه ى رافضه بدان مى خوانند و از اينان پيروى كرده اند . ر . ك: البداية النهاية، ابن كثير، ج 6، ص 250، چاپ نخست . 6. كافى، ج 1، ص 277، روايت 1- 4; بصائر الدرجات، صفار، ص 470، روايت 1- 2 و 10 . 7. شبهات و ردود، سامى بدرى، ج 3، صص 23- 24 . 8. بيمارى هايى در زمان مسيح، شيوع داشت، كه درمانش مشكل بود . وى با لمس بدن و با معجزه، امراض را درمان مى كرد . با ظهور دوباره ى مسيح، اين كار تكرار مى شود; زيرا كمى پيش از ظهورش، دنيا پر از رفتار ناهنجار اخلاقى خواهد شد، كه سبب آن مثلا به كارگيرى اشعه ى راديوم، در جنگ هاست . شايد ما در آغاز اين مرحله ايم، به ويژه پس از آن كه اسلحه هاى جديد در جنگ خليج فارس آزمايش شد، آگاهان منتظر حالت هاى ناهنجار اخلاقى به سبب آن تشعشعات هستند . 9. ر . ك: آثار الكامله للامام المهدى السودانى، ج 1، صص 139- 149; سعاده المهتدى بسيرة الامام المهدى، اسماعيل عبدالقادر الكردفانى، تحقيق: د . محمد ابراهيم ابوسليم، ص 1، چ نخست، بيروت، 1972 . 10. آثار الكامله، ج 5، ص 94، نامه ى 40 . 11. صحيح، بخارى، ج 4، ص 203، دارالفكر، بيروت . بخارى مى گويد: شاذان به نقل از عبدالعزيز بن ابى سلمه الماحشون از عبيدالله از نافع از ابن عمر مى گويد: در زمان پيامبر، كسى را هم سنگ ابوبكر، سپس عمر و سپس عثمان نمى ديديم و اصحاب پيامبر را رها كرده، در ميان شان، كسى را برترى نمى داديم . 12. بصائر الدرجات، ص 299 . 13. البعد الدينى فى السياسة الاميريكية تجاه الصراع العربى الاسرائيلى، يوسف الحسن . رساله ى دكتراى وى است . 14. مقالة «الصهيونية فى اميركا» ، حسن حداد، مجلة شوؤن فلسطينية، ش 92- 93، 10/9/1990 . 15. مقالة «الخليج فى الطريق الى هرمجيدون » ، محمد اسماك، السفير، 10/9/1990 . 16. الصهيونية فى اميركا، ش 92- 93 .