امام شناسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

امام شناسی - نسخه متنی

سیدمحمد کاظم مدرسی، احمد بهشتی، علیرضا سبحانی، اکبر اسدعلیزاده، سید مجتبی آقایی، علی اصغر فیضی پور، جعفر سبحانی، سیدمحمود مدنی، فاطمه علیپور، غلامحسین زینلی، علی زمانی قمشه ای، مسعود پور سید آقایی، مجید حیدری نیک، محمد رضا جباری، سامی بدری، علی اصغر رضوانی، جعفر خوشنویس، مرتضی نائینی، احمد عابدی، محمدجواد فاضل لنکرانی، رحیم کارگر، حبیب الله طاهری؛ ترجمه: عبدالله امینی؛ تقریرکننده: علی لاری؛ مصاحبه شونده: علی کورانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آنچه گذشت، حقيقتى است كه شمارى از صحابه نيز بدان تصريح كرده اند؛ از جمله سعيدبن جمهان كه مى گويد:

وقتى سفينه حديث رسول خدا(ص) را كه فرمود:«الخلافة فى أمّتى ثلاثون سنة، ثم ملك بعد ذلك» برايم نقل كرد، به او گفتم:«بنى اميه گمان مى كنند كه خلافت در ميان آنهاست». سفينه گفت: دروغ مى گويند پسران زن چشم كبود؛16 بلكه آنان از پادشاهانند؛ آن هم از بدترين پادشاهان.17

قرينه سوم:

خلافت در مدينه، پادشاهى در شام
قرينه سوم كه مكمل قرينه گذشته است، حديث معروفى است كه ابوهريره از رسول خدا(ص) نقل مى كند:

الخلافة بالمدينة والملك بالشّام.18

در «تهذيب تاريخ دمشق»، پس از نقل حديث فوق، در ذيل صفحه آمده است:

خلافت، اختصاص به صدر اسلام و زمان خلفاى راشدين دارد و از هنگامى كه خلافت به بنى اميه در شام انتقال يافت، به پادشاهى و سلطنت مبدّل گشت.19

ملاحظه مى شود كه پيامبراسلام(ص) در اين حديث تصريح نموده اند كه پايگاه خلافت، در مدينه است و آنچه در شام صورت مى گيرد، خلافت و جانشينى رسول خدا(ص) نيست؛ بلكه پادشاهى و سلطنت است. بنابراين، تلاش آنانى كه شمارى از حاكمان اموى و عباسى را در گروه جانشينان دوازده گانه پيامبر(ص) مى گنجانند، قابل قبول نيست.

قرينه چهارم:

بيعت براى دو خليفه
يكى ديگر از قراين، حديث معروفى است كه جمع زيادى، آن را از پيامبراكرم(ص) نقل كرده اند. متن حديث، بنابر آنچه در«صحيح مسلم» از طريق ابوسعيد خدرى نقل شده، چنين است:

عن أبى سعيد الخدرى، عن النبى ـ صلّى اللّه عليه و سلّم ـ قال:«اذا بويع لخليفتين، فاقتلوا الآخر منهما»؛20

هرگاه براى دو خليفه بيعت گرفته شد، دومى را بكشيد.

براساس نقل مورّخان، معاويه، همزمان با خلافت على(ع)، نمايندگانى به نقاط مختلف كشور اسلامى فرستاد تا براى او بيعت بگيرند. از جمله، در سال چهل هجرى، بسر بن ارطاة را در رأس سپاهى به مدينه و مكه و يمن فرستاد. بسر در مدينه با تهديد، ارعاب و قتل مردم، آنها را وادار به بيعت با معاويه كرد.21

اين اقدامات معاويه در حالى صورت مى گرفت كه قاطبه امت اسلامى، سالها پيش از آن، به اميرالمؤمنين(ع) دست بيعت داده بودند و آن حضرت را به عنوان خليفه مسلمين و جانشين رسول خدا(ص) برگزيده بودند.

حال، آيا كسى را كه براساس فرمان رسول خدا(ص) كشتن او واجب است، مى توان خليفه مسلمين و جانشين رسول خدا(ص) دانست؟!

قرينه پنجم:

قرشى بودن امام مسلمانان
شرط قرشى بودن جانشين رسول خدا(ص) و امام مسلمانان، از جمله مسايلى است كه مورد قبول تمام مذاهب اسلامى، از جمله مذاهب چهارگانه اهل سنّت است و آن را به عنوان يك اصل مسلّم پذيرفته اند.

اين اعتقاد برخاسته از احاديث متعددى است كه صدور آن از مقام رسالت محرز و مسلّم است. اين گونه احاديث را در منابع و جوامع روايى اهل سنّت، به فراوانى مى توان يافت؛ از آن جمله:

1ـ عبداللّه بن عمر از رسول خدا(ص) نقل مى كند:

لا يزال هذا الأمر فى قريش ما بقى من الناس اثنان.22

2ـ ابو بكر از رسول خدا(ص) نقل مى كند:

أئمة من قريش.23

3ـ عمروبن عاص از رسول خدا(ص) نقل مى كند:

قريش ولاة الناس فى الخير والشر إلى يوم القيامة.24

4ـ ابوهريره ازرسول خدا(ص) نقل مى كند:

الناس تبع لقريش فى هذا الشأن(فى هذاالأمر).25

5ـ سعدبن ابى وقاص از رسول خدا(ص) نقل مى كند:

قريش ولاة هذا الأمر، فبرّالناس تبع لبرّهم وفاجرهم تبع لفاجرهم.26

6ـ ضحاك بن قيس از رسول خدا(ص) نقل مى كند:

لا يزال على الناس وال من قريش.27

از مجموع روايات يادشده، استفاده مى شود كه مردم مسلمان، در هر عصرى پس از پيامبر(ص) بايد داراى رهبرى باشند كه نسب او به قريش منتهى مى شود.

/ 157