امام شناسی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
از مجموع روايات ذكر شده، نكاتى استفاده مى شود كه از اين قرارند:
1ـ بى توجهى برخى اميران پس از پيامبر(ص) به نماز، تأخير انداختن آن از وقت فضيلت، تهى ساختن آن از روح معنوى و سرانجام ميراندن نماز (حديث نخست).
2ـ نافله محسوب شدن نمازى كه با اين امرا خوانده مى شود. مفهوم اين سخن پيامبر گرامى اسلام(ص) شايد اين باشد كه اميران مذكور، فاقد شايستگى هاى لازم و عدالت براى اقامه نماز جماعت اند؛ به همين دليل، رسول خدا(ص) دستور داده اند تا افراد نمازهاى واجب خويش را جداگانه و در وقت فضيلت آن بجا آورند، وآنگاه از باب تقيه، در جماعت اين اميران شركت و به نيت نمازهاى نافله، به آنان اقتدا كنند(احاديث 1،2،8،9و 11).
3ـ سومين نكته آن است كه اگر كسى با اين امرا نشست و برخاست و رفت و آمد داشته باشد، و آنان را در كذبشان تصديق و بر ظلمشان يارى نمايد، رابطه و پيوند خود را با پيامبر اكرم(ص) بريده است و هرگز توفيق نخواهد يافت كه در حوض كوثر بر پيامبر وارد شود؛ و پيامبر نيز از او بيزار است (احاديث 3،4،6،7).
4ـ نكته ديگر آن كه رسول خدا(ص) اين فرمانروايان را به صراحت، دروغگو و ستمگر معرفى كرده اند و حال آنكه راستگويى و عدالت، جزو ضرورى ترين صفاتى است كه بايد امرا و حكام از آن برخوردار باشند (احاديث 3،4،6 و7).
5ـ نكته بعدى آن كه اين اميران، حق را نشناخته اند؛ ولى براى مصالح دنيوى و قبيلگى به انكار آن پرداخته اند. از اين جهت، رسول گرامى(ص)، دشمنى با آنان و كناره گيرى از آنان را مايه نجات و سلامت، و رفت و آمد با آنان وتصديق كذب و ظلم آنان را موجب هلاكت و نابودى دانسته اند(حديث شماره5).
6ـ مطلب ديگر آن كه: آنان به راه و روش پيامبر(ص) تأسّى نكرده و بدان ملتزم نشده اند؛ بلكه بدعت گذاشته اند.به همين خاطر، رسول خدا(ص) آنان را گنهكارانى دانسته اند كه در حال معصيت خدا به سر مى برند، و به عبداللّه بن مسعود دستور دادند كه از آنان پيروى نكند، و او نيز چنين كرد، تا آنكه در زمان عثمان، او راكتك زده، استخوانهايش را درهم شكستند(حديث 7و10).
7ـ خصوصيت ديگر اين امرا، اين است كه گرفتار صفت «نفاق» اند؛ چرا كه در مجامع عمومى به منبر مى روند و سخنان حكيمانه بر زبان مى رانند و هنگامى كه از منبر به زير مى آيند، حكمت، از آنان ربوده شده، قلبهايشان پست تر از مردار مى گردد (حديث12).
8ـ ويژگى ديگر حكومت اين اميران آن است كه اگر كسى از آنان پيروى كند، به فرموده پيامبر(ص) دوزخى خواهد بود؛ چرا كه در معصيت خدا زيسته است؛ و اگر از آنان نافرمانى كند، كشته خواهد شد؛ امّا مرگ او در راه طاعت خداوند خواهد بود(حديث31 و دنباله حديث15).
9ـ اينان ، براى امت اسلامى از مجوس بدترند (حديث14).
10ـ راه آنان از راه كتاب خدا، جداست. به همين دليل، پيامبر گرامى(ص) به ياران خويش سفارش نموده اند كه همواره با كتاب خدا باشند و به راه اين امرا و حكام نروند كه از راه قرآن جداست(حديث15).
اكنون، جاى اين سؤال است كه اين اميرانى كه اين گونه در روايات توصيف شده اند، چه كسانى هستند؟
با توجه به واژه هاى احاديث قرينه چهاردهم همچون «سيكون عليكم»، «ستكون عليكم»، «ستدركون»، «اذا كانت عليك»، «فلا تصدقوهم ولاتعينوهم»، «واجعلوا صلاتكم» و درمى يابيم كه حكومت اينان در آينده نزديكى خواهد بود و از آنجا كه خطاب در روايات، به صحابه و ياران حضرت(ص) است، نشان از آغاز حكومت آن اميران در عصر صحابه است و اينكه حداقل بخشى از آن امرا و حكّام را صحابه رسول خدا(ص)درك خواهند كرد.
تاريخ نشان مى دهد كه پس از خلافت خلفاى راشدين و حسن بن على(ع)، امويان به حكومت رسيدند و تا سال 132هـ، حكومت به دست اميران اموى بوده است. با انقراض دودمان اموى،82 خلافت به عباسيان انتقال يافت كه آنها در دو نقطه از جهان اسلام، حكومت مى كردند: سى و هفت نفرشان از سال 132تا 640هـ، در بغداد؛ هفده نفر ديگر از سال 659 تا 922هـ، در مصر.
البته تا اواسط قرن هفتم هجرى، بجز حاكمان اموى و عباسى، كس ديگرى به خلافت بر دنياى اسلام، دست نيافت.
آيا امرايى كه در احاديث رسول خدا(ص)، اوصافشان آن گونه ذكر شده است، كسانى غير از اينها هستند؟ اگر جواب اين پرسش مثبت باشد، آيا گروهى از اينان مى توانند جزو جانشينان دوازده گانه پيامبر اسلام(ص) باشند؟
قرينه هشتم: مصاديق واقعى احاديث
براساس روايات جانشينان دوازده گانه، افرادى از اهل سنّت در پى اين بوده اند كه مصاديق آن را تعيين كنند، لكن توفيقى نداشته اند؛ چرا كه اين احاديث، برخلفاى راشدين قابل تطبيق نيست؛ چون كه آنان چهار نفر و با احتساب امامت حسن بن على(ع)، پنج نفرند.
همچنين بر امويان نيز صادق نيست؛ چون براساس حديثى كه اهل سنّت از پيامبر گرامى(ص) نقل كرده اند،«خلافت تا سى سال است و پس از آن، پادشاهى است»83 و اين مدت، تا پايان دوران امامت حسن بن على(ع) كامل مى شود؛ بنابراين، امويان خليفه نبوده اند؛ و نيز عدد امويان بيش از دوازده نفر است.
عباسيان نيز به همان دو دليلى كه در مورد امويان ذكر شد، نمى توانند مصداق حديث پيامبر(ص) باشند.
گروهى از دانشمندان اهل سنت، كوشيده اند تا از ميان خلفاى راشدين و حكّام اموى و عباسى، دوازده نفر را گزينش كنند و مصاديق خلفاى دوازده گانه قرار دهند. امّا اين مطلب با اشكالاتى روبروست:
1ـ نظر آنان از هيچ گونه دليل و پشتوانه شرعى وعلمى برخوردار نيست، و در كتاب خدا و سنّت رسولش(ص)، مؤيّدى براى آن نمى بينيم؛ بلكه ادلّه فراوانى در ردّ آن مى يابيم.
2ـ در اين گزينش، افرادى چون يزيد،منصور و جزو خلفاى پيامبر(ص) به شمار آمده اند، ولى از برخى از اهل بيت پيامبر(ص)، مثل حسن بن على(ع) كه امامت هم داشته است، با آن همه فضائلى كه دارند، حتى نامى هم برده نشده است.
3ـ در ميان اين گروه از دانشمندان اهل سنّت، در مورد نامهاى دوازده خليفه، اختلاف نظر فراوانى ديده مى شود و تفسير روشن و قابل قبولى از اين احاديث ندارند.