امام شناسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

امام شناسی - نسخه متنی

سیدمحمد کاظم مدرسی، احمد بهشتی، علیرضا سبحانی، اکبر اسدعلیزاده، سید مجتبی آقایی، علی اصغر فیضی پور، جعفر سبحانی، سیدمحمود مدنی، فاطمه علیپور، غلامحسین زینلی، علی زمانی قمشه ای، مسعود پور سید آقایی، مجید حیدری نیک، محمد رضا جباری، سامی بدری، علی اصغر رضوانی، جعفر خوشنویس، مرتضی نائینی، احمد عابدی، محمدجواد فاضل لنکرانی، رحیم کارگر، حبیب الله طاهری؛ ترجمه: عبدالله امینی؛ تقریرکننده: علی لاری؛ مصاحبه شونده: علی کورانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پاسخ:

برعكس، در روايت آمده است: كم يملك من هذه الامة من خليفة؟ فقال عبدالله بن مسعود . ما سئلنى عنها احد منذ قدمت العراق قبلك . ثم قال: نعم و قد سئلنا رسول الله، فقال: اثنى عشر كعدة نقباء بنى اسرائيل (7) . نقباى بنى اسراييل مسلسل و پشت سر هم بودند. علاوه بر اين تشبيه، اگر بين اين خلفا فاصله ى زمانى بود، حضرت به آن اشاره مى كرد . ظاهر اين است كه ايشان گفته است: من دوازده نفر را براى دوازده نسل وضع كرده ام . يعنى نسل متصل مثل نقباى بنى اسراييل . منفصل بودن، يك چيز غير عادى است . اگر چنين بود، حضرت به آن اشاره مى كرد مى فرمود . همه قبول دارند كه متصل است، ولى متحيرند كه اين ها را چگونه تطبيق كنند . [مثلا]، زمان خلافت معتصم عباسى خلفا از دوازده نفر بيشتر بودند . عجيب اين كه سيوطى چهار نفر را مى گويد و بعد به يزيد مى رسد و مى گويد نمى شود . بعد در معاويه هم ترديد مى كند . بعد بچه هاى عبدالملك و دو سه نفر از بنى عباس را مى آورد . در حالى كه ما مى دانيم هيچ كدام از اين صفات در آن ها نبوده است . اساسا آن ها اين صفات را نداشتند . ما بايد دوازده نفرى را پيدا كنيم كه پشت سر هم بيايند به عدد نقباى بنى اسراييل و عزت و مناعت و عظمت داشته باشند . در تاريخ، جز اين دوازده نفر پشت سر هم و مسلسل، كسى نبوده است . ما بايد اين دوازده نفر را از غير اين ها بشناسيم .

اين يكى از مبانى كلامى نقلى است . مبناى كلامى نقلى ديگر رواياتى است كه به طور مشخص درباره ى خود حضرت مهدى (عج) مطرح شده است . بنابراين، در مبانى كلامى منقول دو قسم روايات است; يك قسم اثنى عشر است با اين صفاتى كه گفتيم . اين در روايات اهل سنت بود . اما در روايات شيعه، نام حضرت را هم برده است . از جمله در حديث جابر . اكنون بهترين كتاب درباره ى ائمه ى اثنى عشر، توسط اخوى آقاى آل طه نوشته شده و جامعه ى مدرسين چاپ كرده است . قبل از ايشان، شيخ حر عاملى كتابى به نام المعجزات و اثبات الهداة دارد كه در آن جا هم ائمه ى اثنى عشر موجود است . ولى ايشان خيلى بهتر جمع كرده است . اين مجموعه، روايات متواتر است . محال است كه مردم بنشينند و به دروغ چنين رواياتى را جمع كنند . بنابراين، يك مبناى كار، كتب حديثى اهل سنت و روايات ما است . از نظر اهل سنت، اسمش نيست ولى از نظر اهل شيعه هست . چنان كه در اين باب، روايات متعددى است فقط روايت مشهورى كه از جابر نقل شده، يك مشكل تاريخى دارد كه بايد حل كنيم چون جابر در سال 76 ه . ق فوت كرده و امام باقر عليه السلام بعد از سال 94 ه . ق به امامت رسيده است . بايد گفت ظاهرا در ذكر دوران روايت، اشتباه شده است . آن جا على بن حسين عليه السلام است و اسمش امام باقر عليه السلام آمده است . يا اين كه حضرت باقر عليه السلام است، ولى در زمان امامتش نيست .

پرسش:

كدام حديث را مى فرماييد؟

پاسخ:

همان حديثى كه مى گويد جابر در كوچه هاى مدينه مى گذشت و به امام باقر عليه السلام برخورد كرد و به آن حضرت گفت: يا محمد بن على! پيغمبر صلى الله عليه و آله گفته است كه به شما سلام برسانم و لوحى را به آن حضرت داد . اين مساله مقدارى، مشكل تاريخى دارد . نمى گويم اين قابل حل نيست; چون شما كه در اين وادى هستيد، بايد اين را حل كنيد، چون اين ماجرا در دوران امام على بن حسين عليه السلام است و شايسته است كه جابر اين مساله را با على بن حسين عليه السلام در ميان بگذارد نه با امام باقر عليه السلام . اين لوح را بايد به امام زمانش نشان دهد نه به فرزند امامى كه بعدها امام خواهد شد . پس، نه رؤيت را منكريم، نه سلامش را، ولى اين لوح را بايد به على بن حسين عليه السلام نشان مى داد . حالا اين با تحقيق به دست مى آيد .

يك سرى روايات به طور مشخص درباره ى حضرت مهدى (عج) آمده است: «لولم يبق من الدنيا» . (8) مجموعه ى روايت هاى مربوط به حضرت مهدى (عج) يا به نام است يا به صفات است . ولى در روايات اثنى عشر، كلى است . اما مبانى كلامى عقلانى، شما مى دانيد كه عقل نمى تواند هيچ وقت فرد مشخصى را برساند . ما نمى توانيم، روى فرد برهان عقلى اقامه كنيم . برهان عقلى روى كلى اقامه مى شود . پس قهرا بايد فرد آن را پيدا كرد . يكى از مبانى برهان عقلى اين است كه نبوت و امامت، يك فيض معنوى است . از نظر كليميان، با مرگ موسى اين فيض و ارتباط بشر با عالم بالا قطع شده است . بعد از فوت موسى وحى اى نيست . در جامعه فردى نيست كه بين خدا و بشر مستقيما رابط باشد . در مقابل، مسيحى ها گفته اند كه اين فيض تا زمان حضرت مسيح عليه السلام باقى است . البته منظور ما از مسيحيان، پروتستان ها هستند; چون كاتوليك ها، مسيح را خدا مى دانند . پروتستان ها مى گويند اين ارتباط بشر از نظر وحى باقى بوده، ولى با به دار آويختن مسيح قطع شده است . مسلمانان هم مى گويند كه اين فيض تا وجود پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله باقى است . اهل سنت مى گويند كه اين فيض معنوى كه در لباس نبوت و امامت بود، با فوت پيغمبر صلى الله عليه و آله قطع شد . پس ارتباط بشر با عالم بالا قطع شد .

حال سؤال اين است كه مگر خلف بدتر از سلف است؟ آيا خلف از نظر كمالات، از سلف، كم تر است؟ چرا خدا چنين فيضى را به آن ها داده، اما اين فيض را به ما نداده است؟ مگر ما از آن ها كم تر هستيم؟ شيعه ى اماميه اين مشكل را حل كرده است . ارتباط به صورت نبوت نيست، كه رسالت، تكاليف و دين جديدى باشد . بلكه فيض الهى به واسطه ى انسان كاملى بر قرار است و از طريق اين انسان كامل به بشر مى رسد، و امروزه آن واسطه حضرت حجت (عج) است . مرحوم علامه طباطبايى قدس سره اين برهان را از فرد مسيحى به نام پروفسور كربن نقل كرده است كه با ايشان مناظره مى كرد و هر پانزده روز به تهران مى رفت . اين مطلب يادم نيست در نوشته ها باشد، ولى به طور شفاهى از ايشان براى ما نقل كردند و خيلى از اين بيان لذت مى برد . البته در اين جا شلوغ نشود كه بگويند: پس شما مى گوييد كه خاتميت نيست . نه خاتميت هست، ولى نبوت مختومه است . بلكه جامع امامت در نبوت هم وجود دارد . منتها بايد انسان كاملى، رابط باشد كه بتواند بشرهايى را تربيت كند، به عقيده ى شيعه، رابطه به وسيله ى او باقى است، ولى به عقيده ى آن ها، مختومه است . اهل سنت و كسانى كه منكر وجود چنين امامى هستند، در مقابل اين سؤال مانده اند: كه چرا خلف، بايد از اين فيض محروم باشد، در حالى كه خلف از سلف كم تر نيست؟ مسلما كمالاتى كه الان خلف دارد، هيچ وقت بنى اسراييل و قوم شعيب و نوح و هود نداشته اند . ما مى گوييم اين كمالى كه در امت اسلامى هست، باقى است، ليك نه در لباس نبوت و رسالت، بلكه در لباس امامت .

برهان عقلى، شخص امام زمان عليه السلام را ثابت نمى كند، بلكه روى كلى كار مى كند . بنابراين، امامت بعد از حضرت مهدى عليه السلام، دوره ى جديدى دارد . اين بناى خوبى است، ولى به شرط اين كه انسان عارفى باشد كه اين ها را بچشد . خيلى ها عرفان و فلسفه را مى خوانند و مى گويند، اما نچشيده اند . اگر انسانى باشد كه اين ها را چشيده باشد و ارتباط انسان با خدا را بداند و مقام امام را در جامعه درك كند، خيلى حرف است .

/ 157