یادنامه کنگره هزاره نهج البلاغه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
روابط متقابل و متعادل بين محيط بيرون و محيط درون بدن انسان است. تن وى را مىتوان تابع قوانين فيزيكى و شيميائى عناصر موجود در طبيعت يعنى مواد غير آلى دانست و آنرا شناخت، و جان وى را نيز مىتوان مانند جان ديگر موجودات زنده با قوانين شناخته شده بيولوژيك مورد بررسى قرار داد، اما روان وى مخصوص به خود اوست و براى خود قوانين خاصى دارد كه بايد آنها را شناخت. واكنش انسان در مقابل محيط بيرون و درون يك واكنش زنده و به اصطلاح ارگانيك است و هر سه قسمت تشكيل دهنده بدن او يعنى تن و جان و روان او در محيط اثر كرده و بر عكس از محيط متأثر ميشوند و اين روابط در تمام ادوار زندگى از زندگى جنينى داخل رحم گرفته تا تولد و رشد و افول زندگى دائما برقرار است. سابقا خيال مىكردند بدن انسان مجموعهاى از سلولهاست كه تحت تأثير عوامل زيان بخش بيماريها قرار گرفته و هر وقت سلولى آسيب ديد مىتوان با وسائل فيزيكى و شيميائى و ميكروسكوپى بيماريش را تشخيص داده و اثر آنرا درمان كرد. اما در اين نيم قرن اخير به اثبات رسيده (و براى ما مسلمانان از زمان صدر اسلام و سخنان حضرت امير مؤمنان آشكار بود) كه بسيارند بيماريهايى كه در ساختمان ظاهرى سلولها اثر نمىگذارند اما وضع زندگى شخص را بيمار گونه كرده و از طبيعى منحرف مىسازند يعنى بيماريهائى وجود دارد كه به اصطلاح طبى آنها را غير عضوى مىنامند و در اثر انحراف اعمال حياتى سلولهاى بدن بوجود مىآيند بدون اين كه ما با دقيقترين و پيچيدهترين اسباب و وسائل پيشرفته خود بتوانيم وجود آسيب را در آنها بيابيم، و هيچ دستگاهى از دستگاههاى بدن نيست كه تحت تأثير روان انسانى نباشد و اعمال آن از نوع واكنشهاى روانى صاحب خويش متأثر نگردد و چه بسا بيماريهائى هستند كه منحصرا در اثر واكنشهاى روانى توليد شده و سبب آسيب عضوى قابل تشخيص مىگردند (نمونه آن زخم معده و اثنى عشر).بر عكس پديدههاى محيطى و بيماريهاى تن و جان نيز در روان موثرند و آنرا تغيير مىدهند. آنچه در مدرسههاى طب به دانشجو مىآموزند بيشتر بر مبانى آسيبهاى مشهود و تكنيكهاى وابسته قرار دارد و حال آنكه انسان يك موجود زنده در حال تغيير و تحول است كه دائما در حال تبادل آثار با محيط بيرونى و درونى اجتماعى خويش است و بسيارند بيماريهائى كه با هيچ يك از وسائل پيشرفته لابراتوارى قابل تشخيص و درمان نبوده و فقط با برخورد انسانى يك پزشك با انسانى ديگر به نام بيمار ممكن است تشخيص داده شده درمان شوند و تعداد اين بيماريها و عوارض كم نيست- مضافا با آنكه كمتر بيمارى جسمى وجود دارد كه به نوعى در روان بيمار اثر نكند از اين رو يك نوع ميكرب تيفوئيد كه در بدن افراد مختلف وارد شده است به اندازه تعداد افراد مبتلا اشكال مختلف به خود مىگيرد يعنى يك تخم مشخص ممكن است در زمينهاى مختلف و شرائط مختلف انواع متفاوت با خواص متفاوت به بار آورد و اين در باره موجودات ديگر است كه فاقد روانند چه برسد به انسان كه