یادنامه کنگره هزاره نهج البلاغه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
به مخلوقاتش تجلى نموده و با حجت درونى در دلهاى آنان آشكار است.) همچنين در جملات ديگر از نهج البلاغه كه علم مطلق و قدرت مطلقه خداوندى را با بيانات روشن توصيف مىنمايد. و چنانكه مىدانيم اين توصيفات از قبيل تعريفات منطقى معمولى نيست كه منظور از آنها، توضيحى در باره ذات خداوند ميباشد، زيرا هم از نظر عقلى و هم با نظر به جملات نهج البلاغه كه در موارد متعدد آمده است، ذات اقدس الهى قابل شناخت نيست، بلكه چنانكه در مبحث بعدى بيان خواهيم كرد، رابطه انسانهاى رشد يافته با خدا همان طور كه امير المؤمنين عليه السلام فرموده است، تجلى اوست در دلهاى شايسته با نيروى ايمان. از آن جمله: «و لا تقدر عظمة اللّه سبحانه على قدر عقلك فتكون من الهالكين. هو القادر الذى اذا ارتمت الاوهام لتدرك منقطع قدرية و حاول- الفكر المبرأ من خطرات الوساوس ان يقع عليه فى عميقات غيوب ملكوته و تولهيت القلوب اليه لتجرى فى كيفية صفاته و غمضت مداخل العقول فى حيث لا تبلغه الصفات لتناول علم ذاته ردعها و هى تجوب مهاوى سدف الغيوب متخلصة اليه سبحانه فرجعت اذ جبهت معترفه بانه لا ينال بجور الاعتساف كنه معرفته.» (عظمت خداوندى را باندازه عقل خود، اندازه گيرى مكن، زيرا از هلاك شوندگان خواهى گشت. خداوند آن تواناى مطلق است كه هر گاه اوهام انسانى بخواهد نهايت قدرت او را درك كند و فكر تجريد شده و خالص از جريانات وسوسهها بخواهد، در اعماق غيوب ملكوت الهى ذات او را دريابد و دلهاى با اشتياق براى دريافت كيفيت صفات او به فعاليت بيفتد و عقول انسانى با دقيقترين راهها با نفوذ بسيار ظريف و دقيق بخواهد براى شناخت ذات او به مقامى كه اوصاف توانائى رسيدن به آن را ندارد، وارد شوند، آن عقول را بر مىگرداند در حالى كه در مهلكههاى تاريكيهاى غيوب سر گردانند. اين عقول كه براى شناخت ذات خداوندى حركت كرده بودند، در حالى كه دست رد به پيشانى آنها زده شده است برميگردند و اعتراف ميكنند كه با تعدى تكلف آميز نمىتوان به كنه معرفت او نائل گشت...) قسم دوم- بيان مختصاتى است كه راه شناخت آنها آماده كردن درون براى پذيرش تجلى اوصاف آن ذات اقدس است. هيچ راهى براى تحصيل شايستگى درون جز تصفيه آن از آلودگىها و كثافات حيوانى وجود ندارد. بهمين جهت است كه امير المؤمنين عليه السلام در هر موردى از سخنانش كه در باره خدا مطلبى را بيان ميكند، كاملا روشن است كه او در باره موجودى سخن مىگويد كه از تجلى عالى او در درونش بخوبى برخوردار است، زيرا در درون اين انسان چنان تصفيهاى صورت گرفته است كه حتى خيال ناچيزى از آلودگيهاى حيوانى و مادى راهى بآن ندارد. مانند آن جملهاى كه مىگويد: «اين العقول المستصبحه بمصابيح الهدى و الابصار اللامحه الى منار- التقوى، اين القلوب