یادنامه کنگره هزاره نهج البلاغه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
مىدهند مانند علم و شجاعت و فهم- و تثبيت هر چيز و تصرف آن- و قلبى كه در سينه است مجاز است براى روح مثل اين كه گفته مىشود «تجرى من تحتها الانهار» و حال آنكه اين نهرها نيستند كه جريان دارند بلكه آن آبى كه در نهر است جريان دارد.و در قرآن قلب در اعداد ساير حواس انسان از آن جمله گوش و چشم آمده و حتى كور دلان را با عباراتى فصيح آورده كه مقصود آنهائى نيستند كه چشم ظاهرشان كور است بلكه آنهائى هستند كه قلبهاى درون سينهشان و دلهاى آنها و چشمهاى باطنى آنها از فهم حقايق عاجز است يعنى همان كه در زبان فارسى «كور دل» مىگوئيم (آيه 22 سوره حج: فانها لا تعمى الابصار و لكن تعمى القلوب التي فى الصدور) و خداوند را همه جا عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ يعنى آگاه بر درون سينهها يعنى دلها و روانها ذكر كرده است و جالب آن است كه در تمام سيزده موردى كه لغت «مرض» در قرآن آمده همه جا با «قلب» همراه است و بصورتى «فى قلوبهم مرض» ذكر شده يعنى مرض در دلهاى ايشان است.حال كه سخن به اينجا رسيد بجا است اگر به دو لغت ديگر كه در قرآن مرادف با قلب و دل يعنى روان آمده در اينجا بياوريم و آنها كلمات فؤاد و لب است.فؤاد: طبق نوشته «راغب اصفهانى» مترادف با قلب است منتها قلبى كه درگير شده باشد و مورد تنبه و آگاهى قرار گرفته و روشن شده باشد زيرا اصل لغت آن از بريان كردن و خوب پخته شدن گوشت مىآيد و مقصود دلهاى آگاه و روشن است- و در قرآن نيز به معناى آگاهى دل و دلهاى آگاه و در رديف حواس ديگر چون گوش و چشم آمده است و همچنين فؤاد است كه هم حقيقت را مىتواند در يابد هم مىتواند به دنبال هواى نفس رود و راه باطل را پيروى كند.لب: كلمه ديگرى كه در قرآن مترادف با قلب استعمال شده «لب» است و آن طبق گفته راغب اصفهانى به معنى عقل خالص و خالى از شائبه است يعنى در حقيقت لب ميزان خلوص را نشان مىدهد و هر عقلى لب نيست فقط آن عقلهائى كه پاك و زكى هستند لب شناخته شده و اول الالباب كه فارسى آن صاحبدل است به معنى همين گروه است كه عقل آنها تزكيه شده و در جهت فهم و اخلاص حركت ميكنند.صدر: بالاخره كلمه ديگرى كه گاهى اوقات همراه با قلب و گاهى جدا استعمال مىشود «صدر» است كه به فارسى سينه گويند و صفات گشاد شدن سينه يا تنگ شدن آنرا كه در قرآن بنامهاى شرح و ضيق استعمال شده به همين قسمت مربوط مىشود و ما هم در زبان فارسى آنرا بنام دل گشادگى يا دلتنگى مىناميم و همه با معانى آن آشنا هستيم از آن جمله است گشاد شدن سينه به اسلام (آيات 22 سوره زمر، يا 1 سوره انشراح و 125 انعام و 25 طه) يا گشاد شدن به كفر (آيه 106 نحل) يعنى جاى گرفتن عقيده اسلامى و ايمان يا عقيده كفر در دل شخص- نقطه مقابل