یادنامه کنگره هزاره نهج البلاغه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
خاص به جهان بيرون (يا طبيعت) و جهان درون خويش (يا انسان است)- تفاوت در اين بينشها مذاهب گوناگون را بوجود مىآورد كه يكى مذاهب شرك است و ديگرى مذهب توحيدى- در اينجا وارد جزئيات نمىشويم فقط اين نكته را تذكر مىدهيم كه در طول مراحل رشد فكرى انسان و تكامل روز افزون وى گرايش او از مذهب شرك كه بصورت غلها و زنجيرهاى مختلف او را در بندهاى متعدد محصور مىنمايد اين مذهب «توحيد» است كه رهائى بخش بوده و او را از «بندگيهاى» متعدد آزاد مىسازد و فقط به بند و اعتقاد (كه آنهم از ماده عقد مىآيد كه بستگى را مىرساند) و وابستگى به يك وجود هستى بخش هدايت كننده جهت و راه و روش رشد و تكامل وى را وامىدارد كه بنام «خداى يگانه» موسوم است- بنا بر اين هر چه در نردبان رشد پيش رود اعتقاد او به يك چنين وجود هدايت كننده بيشتر شده و از ديگر خداها و معبودها رها مىشود- در سير تكامل اديان توحيدى اين آخرين و كاملترين آنهاست يعنى راه اسلام است كه بر وى عرضه شده و مطابق عقيده اسلام دين و راهى خواهد بود كه در تمام زمانها و مكانها تا آخرين مرحله رشد و تكامل انسان كافى و راهنما خواهد بود.حال ببينيم آسايش و آرامش و امنيت خاطر بشر در اين دين چگونه حاصل مىشود اساس اين پديده همان طور كه گفتيم در انتخاب «اسلام» است كه بر مبناى «تسليم به خدا» و سنتها و قوانين خدائى قرار دارد و در كتابى بنام «قرآن» تدوين و عرضه شده و بوسيله شخص «پيامبر» به مردم تفهيم و سپس «پياده شده» و بوسيله پيشوايان و امامان بر طبق نياز مردم و سير رشد و تكامل عقلى بشر روشنتر و روشنتر گشته و هم اكنون نيز زير نظر امام دوازدهم كه همچون آفتابى در پس ابر هدايت مردم را در پياده كردن دستورات قرآنى و سنت پيغمبر به عهده دارد ادامه داشته و خواهد داشت.پس در اين تفسير مختصر، «پزشكى» كه انسان دردمند و محتاج و معتقد و متعهد و مسئول (و هر كدام از اين خصيصهها توجه به قسمتى از ابعاد مختلف انسان است كه از شرح آن در مىگذريم) به آن رجوع ميكند در مرحله اول «خداوند يكتا» ست و در مراحل بعدى بترتيب پيامبران و امامان و جانشينان يا پيروان بر حق آنها كه خود مردم مىباشند قرار دارد- زيرا در هر انسان جرثومه و نطفهاى از استعداد جانشينى خدا در روى زمين قرار داده شده و هر انسان بالقوه مىتواند با اين استعدادها و «عقل» خويش در اين راه قدم بر دارد و بايد كه بر دارد- پس هر چه را ما بعنوان صفات خداوندى به آن نسبت مىدهيم صفات كمال و رشد است كه خود به آن مىخواهيم برسيم مگر صفت «خدائى و يگانگى» كه مخصوص خداوند است.حال ببينيم صفاتى كه ما براى خدا قائليم و بعنوان «طبيب اصلى» دردهاى خويش به او بايد رجوع كنيم كدام است