یادنامه کنگره هزاره نهج البلاغه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
اطاله از نقل آن خوددارى و خوانندگان را به صفحات 80 تا 85 جلد دوم شرح ابن ابى الحديد ارجاع مىدهيم.اكنون بر مىگرديم به مقايسهاى هم از قبل از اسلام: اين خطبه از اكثم بن صيفى يكى از خطيبان برجسته و نامدار عصر جاهليت است: اسمعوا و عوا، و تعلموا، تعلموا، و تفهموا تفهموا، ليل داج، و نهار ساج، و الارض مهاد، و الجبال اوتاد، و الاولون كالاخرين، كل ذلك بلاء، فصلوا ارحامكم، و اصلحوا ارحامكم، فهل رايتم من هلك رجع، او ميتا نشر، الدار امامكم، و الظن كما تعلمون.اين خطبه بنام قس بن ساعده ثبت شده است كه او نيز از سر آمدان عصر جاهليت بوده است، كه حتى پيغمبر وى را ستوده است: اسمعوا و عوا، من عاش مات، و من مات فات، و كل ما هو آت غريب، ليل داج، و سماء ذات ابراج، بحار تزخر، و نجوم تزهر، و ضوء و ظلام، و بر و آثام، و مطعم و مشرب، و ملبس و مركب، مالى ارى الناس يذهبون و لا يرجعون... البته در قضاوت نبايد انصاف را از دست داد و به تعصّب گرائيد. در ميان گفتار اين سخنرانان جملات زيبايى ديده مىشود، حتى معانى دلكشى، اما با چند جمله زيبا و چند عبارت فصيح نمىتوان به جنگ كسى رفت كه تمام سخنانش فصيح و گفتارش بليغ و معانيش زيباست.البته براى عرب بدوى كه رشد خطب را در نيافته و سخنان على را هنوز نشنيده، شايد كلمات مسجّع و جملات كوتاه قسّ بن ساعده و اكثم بن صيفى و نظاير آنان را مىپسنديده، و احيانا مجذوب مىشده، ولى سخنان محدود آنها كجا و وسعت بيان و قدرت تركيب جملات و تنوّع موضوعات و رعايت محسنات، و تراوش معانى مختلف و مفاهيم گوناگون على كجا، حتى در عصر فلسفه يونان و در عمر طلاقت عرب.كدام مستمع است كه با استماع الفاظى چند فشرده، و غالبا داراى غرابت و تعقيد و اختصارى نامطلوب و در حكم رمز و ايماء قانع شود، و تحت تأثير قرار گيرد و نتيجهاى كه از خطبه منظور است حاصل گردد چنانچه مكرر اشاره شد، شرح محاسن سخنان امام و مقايسه با يك يك سخنوران را كتابى نه، بلكه كتابهايى كافى نخواهد بود و بهتر همان است كه به جزئيات نپرداخته، بحثى كلى در اين باره نموده و مقال را خاتمه دهيم، باشد كه اگر توفيقى حاصل شد، كتابى را در اين خصوص ترتيب داد.اكنون بپردازيم باصل مطلب، يعنى به اين كه: (على بزرگترين خطيب تاريخ) است.چرا وقتى جواب ما سائل را قانع مىكند كه مستدل باشد و براى بيان استدلال ناگزيريم او را با بزرگترين خطيبان عالم در ترازوى سنجش قرار دهيم، هم از لحاظ اخلاقى و كمالات معنوى، و