یادنامه کنگره هزاره نهج البلاغه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
فأبى ان يقّبلها، و علم ان اللّه سبحانه ابغض شيئا فابغضه، و حقر شيئا فحقره، و صغر شيئا فصغره، و لو لم يكن فينا الا حبنا ما ابغض اللّه و رسوله، و تعظيمنا ما صغر اللّه و رسوله، لكفى به شقاقا للّه، و محادة عن امر اللّه، و لقد كان- صلّى الله عليه وآله و سلم- يأكل على الارض، و يجلس جلسه العبد، و يخصف بيده نعله، و يرقع بيده ثوبه، و يركب الحمار العارى و يردف خلفه، و يكون الستر على باب بيته فتكون فيه التصاوير، فيقول: «يا فلانة- لاحدى ازواجه- غيبيه عنّى، فانى اذا نظرت اليه ذكرت الدنيا و زخارفها» فاعرض عن الدنيا بقلبه، و أمات ذكرها من نفسه، و أحب ان تغيب زينتها عن عينه لكيلا يتخذ منها رياشا و لا يعتقدها قرارا، و لا يرجو فيها مقاما، فأخرجها من النفس، و أشخصها عن القلب، و غيبها عن البصر، و كذلك من ابغض شيئا ابغض ان ينظر اليه و أن يذكر عنده».نشانهى او را دنبال كند. پيامبر اسلام صلّى الله عليه وآله وسلّم دنيا را آن گونه خورد كه با نوك دندان بخورد و دنيا را به گوشه چشمى نگاه نكرد.گرسنهترين مردم دنيا و شكم تهىترين آنان بود، دنيا به او پيشنهاد شد، ولى از پذيرفتن آن خوددارى كرد، آن گاه كه دانست خداوند به چيزى خشمگين است، او نيز خشمگين شد، يا خداوند چيزى را پست و كوچك شمرد او نيز آن را پست و كوچك انگاشت، و اگر در ما جز دوستى آنچه را كه خدا و رسولش كوچك انگاشتهاند نبود، همين مقدار دشمنى با خداوند سرپيچى از فرمان او كافى بود. او صلّى الله عليه وآله وسلّم بر روى زمين مىنشست و غذا مىخورد، و همانند بندگان مىنشست، و كفشش را با دست خود وصله مىزد، و پوشاكش را با دست خود پينه مىكرد، بر الاغ برهنه و بىپالان سوار مىشد و كسى را نيز به دنبال خود سوار مىكرد، پردهاى بر در خانهاش بود كه نقشهايى در آن بود، به يكى از زنانش فرمود: «اى فلانى آن را از ديدگان من به دور انداز زيرا آن گاه كه من به سوى آن نظر افكنم به ياد دنيا و زيورهاى آن مىافتم».پس از دنيا به دل دورى جست و ياد آن را از جان كشت، و دوست داشت زيباييهاى آن از ديدگانش پنهان باشد، تا هرگز از دنيا لباس فاخر نگيرد، و آن را جاى آرام نپندارد و تا در آن اميد و آرامش نداشته باشد، پس دنيا را از جان خود بيرون افكند، و از دل به