یادنامه کنگره هزاره نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

یادنامه کنگره هزاره نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد تقی جعفری؛ همکاران: حسن حسن زاده آملی، محمد تقی فلسفی، سید علی خامنه‏ای، عباسعلی عمید زنجانی، زین العابدین قربانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

على عليه السلام ضمن نامه‏اى كه بحارث همدانى نوشته خاطر نشان ساخته است كه عملى انجام بده كه عزت و آبرويت هدف تيرهاى ملامت اين و آن قرار نگيرد.

راغب در كتاب مفردات مى‏گويد: «العزة حالة مانعة للانسان من ان يغلب» عزت يك حالت روحى و ترفع روانى است كه نمى‏گذارد آدمى مشهور و مغلوب دگرى شود و در مقابل كسى يا چيزى دچار شكست و خوارى گردد.

بسيارى از مردم با آنكه عزيز النفسند و در خوش آمدها و بد آمدهاى زندگى كمتر به ذلت و زبونى مى‏گرايند با اين حال نقطه‏هاى ضعفى دارند كه مى‏توان از آن نقاط در آنها نفوذ نموده و قدرت مقاومتشان را درهم شكست. بعضى مشهور مالند و بعضى مشهور مقام. گروهى در مقابل تملق مغلوب مى‏شوند و برخى در مقابل اقبال يا ادبار مردم. جمعى نقطه‏هاى ضعف دگرى دارند و از عوامل ديگرى شكست مى‏خورند.

ولى اولياء راستين خداوند كه عز معنوى آنان وابسته و متكى بعز الهى است از نقاط ضعف روحى مبرى و منزهند، هرگز در جزر و مد حوادث دچار شكست شخصيت نمى‏شوند و هيچگاه بزرگوارى و عز روحانى خويشتن را از دست نمى‏دهند. در اينجا بچند مورد از مواردى كه در نهج البلاغه آمده و روشنگر اراده آهنين و عزت نفس آسيب ناپذير على عليه السلام است اشاره مى‏شود.

على عليه السلام و مال. به عثمان بن حنيف فرماندار بصره نامه‏اى نوشته و در خلال آن فرموده است: «فو الله ما كنزت من دنياكم تبرا و لا ادخرت من غنائمها و فرا... و لهى فى عينى اوهى و اهون من عفصه مقره» نهج البلاغه نامه 45.

قسم بخدا كه از دنياى شما طلا و نقره نيندوختم و از غنائم آن مالى ذخيره نكردم... در نظرم دنيائى كه در دست شما است از بلوط تلخ پست‏تر و خوارتر است.

على عليه السلام و مقام- قال عبد الله بن عباس «دخلت على امير امير المؤمنين عليه السلام بذى قار و هو يخصف نعله فقال لى: ما قيمة هذا لنعل فقلت: لا قيمة لها فقال عليه السلام و الله لهى احب الى من امرتكم الا ان اقيم حقا او ادفع باطلا» نهج البلاغه خطبه 33.

موقعى كه على عليه السلام با سپاهيان خود بطرف بصره مى‏رفت عبد الله بن عباس در ذى قار حضورش شرفياب شد ديد آن حضرت كفش پاى خود را مى‏دوزد فرمود عبد الله قيمت اين نعل چقدر است پاسخ داد قيمتى ندارد.

فرمود بخدا قسم اين كفش بى ارزش نزد من محبوب‏تر از رياست و فرمانروائى بر شما است مگر آنكه بتوانم در پرتو اين مقام اقامه حقى كنم يا باطل و يا دفع نمايم ظلمى را.

على عليه السلام و اقبال و ادبار مردم- عقيل بن ابي طالب نامه‏اى به برادرش نوشت و از رأى آن‏

/ 332