1- در آن هنگام كه ذغلب يمانى از او مىپرسد كه هل رايت ربك (آيا پروردگارت را ديدهاى) چنين پاسخ مىدهد: أ فأعبد ما لا ارى فقال و كيف تراه فقال: لا تدركه العيون بمشاهدة العيان و لكن تدركه القلوب بحقايق الايمان. (آيا عبادت كنم چيزى را كه نمىبينم ذغلب پرسيد: چگونه خدا را مىبينى فرمود: خدا را چشمها با مشاهده عينى نمىبينند، ولى دلها با حقايق ايمان آنرا درمييابند)
2- اللهم انك آنى الاسين لاوليائك و احضرهم بالكفاية للمتوكلين عليك تشاهدهم فى سرائرهم و تطلع عليهم فى ضمائرهم و تعلم مبلغ بصائرهم فاسرارهم لك مكشوفه و قلوبهم اليك ملهوفه. ان اوحشتهم الغربة آنسهم ذكرك و ان صبت عليهم المصائب لجئوا الى الاستجارة بك علما بان ازمة الامور بيدك و مصادرها عن قضائك. «خداوندا، توئى مأنوسترين مأنوسها با اوليائت، و توئى حاضرترين آنان براى كفايت به امور توكل كنندگان بر تو. توئى كه نهانىهاى درون آنان را مىبينى و به حال آنان در درونشان آگاهى. اندازه بينائيهاى آنانرا مىدانى. اسرار پوشيده آنان براى تو آشكار و دلهايشان شيفته و بيقرار توست. اگر تنهائى در اين دنيا بوحشتشان بيندازد، بياد تو انس مىگيرند و اگر مصائب روزگار بر سر آنان فرو ريزد، پناه بسوى تو مىبرند، زيرا آنان مىدانند كه زمام همه امور بدست تست و مبانى آنها مستند به قضاى تست» در اين جملات رابطه خداوندى با انسانها بقرار زير مطرح شده است:1- رابطه انس- هر اندازه كه بر رشد شخصيت آدمى بيفزايد، انس وى با خدا بيشتر و سازندهتر مىگردد، زيرا اين يك قاعده كلى است كه:
عقل باشى عقل را دانى كمال
عشق گردى عشق را يابى جمال
عشق گردى عشق را يابى جمال
عشق گردى عشق را يابى جمال