یادنامه کنگره هزاره نهج البلاغه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
ميباشد.3- در خطبه 205 در پاسخ بهانه گيريهاى ظلمه چنين آمده است: (ص 322) «و اللّه ما كانت لى فى الخلافه رغبه و لا فى الولايه اربه و لكنكم دعوتمونى اليها و حملتمونى عليها فلما افضت الى نظرت الى كتاب اللّه و ما وضع لنا و امرنا بالحكم به فاتبعته و ما استن النبي صلّى الله عليه وآله و سلم فاقتديته».سوگند به خدا من تمايل و رغبتى در خلافت و زمامدارى نداشتم جز آنكه شما مرا بدان دعوت كرديد و مرا بر قبول مسئوليت آن واداشتيد و آن گاه كه اين مسئوليت بدوش من افتاد بكتاب خدا نگريستم و آنچه را كه خدا بر ما مقرر داشته و ما را به حكومت بر طبق آن دستور داده ديدم و از آن پيروى نمودم و سنت پيامبر را هم بدقت در نظر گرفتم و بدان اقتدا جستم.از اين بيان پيداست كه امام بامامت و خلافت و زمامدارى منهاى جهت و بعد مسئوليت آن رغبت و تمايل هم نشان نمىدهد و وظايف آنرا بصورت مسئوليتى كه بدوشش افتاده انجام مىدهد.4- در سر آغاز خطبه 33 خطاب به عبد اللّه بن عباس فرمود: (ص 76) «ما قيمة هذا النعل فقلت لا قيمه لها فقال عليه السلام و اللّه لهى احب الى من امرتكم، الا ان اقيم حقا او ادفع باطلا».بهاى اين كفش چقدر است ابن عباس پاسخ داد هيچ ارزشى ندارد امام فرمود: سوگند بخدا اين كفش پيش من از حكومت بر شما محبوبتر است مگر آنكه حقى بپا دارم و باطلى را از ميان بردارم.مطلب را صريحتر و رساتر از اين بيان نمىتوان گفت اقامه عدل و دفع ظلم همان بار مسئوليت بعد حكومت امامت است كه هرگاه از حكومت جدا شود و زمامدارى بعنوان يك مقام و پوسته مادى (هر چند فريبنده و جالب) تلقى شود از نظر امام حتى از لنگه كفش پاره نيز بى ارزشتر