موقعيت روح در وجود انسان - آموزش عقاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آموزش عقاید - نسخه متنی

محمدتقی مصباح یزدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

صورت و نفس نباتي خاص در مواد مستعد مي باشد و
هنگامي که استعداد مواد از بين برود صورت يا نفس نباتي هم
نابود مي شود. و اگر فرض کنيم که همان مواد مجددا استعداد
پذيرفتن صورت نباتي را پيدا کنند نفس نباتي
جديدي به آنها افاضه مي شود ولي دو گياه کهنه و نو
با وجود مشابهت کامل نيز، وحدت حقيقي نخواهند داشت و با نظر
دقيق نمي توان نبات جديد را همان نبات قبلي دانست.

اما در مورد حيوان و انسان، چون نفس آنها مجرد است
مي تواند بعد از متلاشي شدن بدن هم باقي باشد و هنگامي که
مجددا به بدن، تعلق بگيرد وحدت و «اين هماني» شخص را حفظ کند
چنان که قبل از مرگ هم همين وحدت روح، ملاک وحدت شخص مي باشد و تبدل
مواد بدن، موجب تعدد شخص نمي شود. ولي اگر کسي وجود حيوان
و انسان را منحصر به همين بدن محسوس و خواص 
و اعراض آن بپندارد و روح را هم يکي يا مجموعه اي
از خواص بدن بشمارد و حتي اگر آن را صورتي نامحسوس ولي
مادي بداند که با متلاشي شدن اندامهاي بدن، نابود مي شود
چنين کسي نمي تواند تصور صحيحي از معاد داشته باشد
زيرا به فرض اينکه بدن، استعداد جديدي براي
حيات، پيدا کند خواص و اعراض نويني در آنها پديد
مي آيد و ديگر ملاک حقيقي براي وحدت و
«اين هماني» آنها وجود نخواهد داشت زيرا فرض اين است که
خواص قبلي به کلي نابود شده و خواص جديدي پديد آمده
است.

حاصل آنکه: در صورتي مي توان حيات پس از
مرگ را بصورت صحيحي تصور کرد که روح را غير از بدن و خواص و
اعراض آن بدانيم و حتي آن را صورتي مادي که در بدن، حلول
کرده باشد و با متلاشي شدن آن، نابود شود، ندانيم. پس اولا بايد
وجود روح را پذيرفت، و ثانيا بايد آن را امري جوهري
دانست نه از قبيل اعراض بدن، و ثالثا بايد آن را قابل استقلال و قابل
بقاي بعد از متلاشي شدن بدن دانست نه مانند صورتهاي حلول
کننده(و به اصطلاح، منطبق در ماده) که با متلاشي شدن بدن، نابود مي
شوند.



موقعيت روح در وجود انسان

نکته ديگري که بايد در اينجا خاطر
نشان کنيم اين است که ترکيب انسان از روح و بدن، مانند
ترکيب آب از اکسيژن و هيدروژن نيست که با جداشدن آنها از
يکديگر، موجود مرکب به




عنوان يک «کل» نابود شود بلکه روح، عنصر اصلي
انسان است و تا آن، باقي باشد انسانيت انسان و شخصيت  شخص، محفوظ خواهد بود. و به همين جهت است
که عوض شدن سلولهاي بدن، آسيبي به وحدت شخص نمي رساند.
زيرا ملاک وحدت حقيقي انسان، همان وحدت روح اوست.

قرآن کريم با اشاره به اين حقيقت، در
پاسخ منکرين معاد که مي گفتند: «چگونه ممکن است انسان بعد از
متلاشي شدن اجزاي بدن حيات جديدي بيابد؟»
مي فرمايد:

قل يتوفاکم ملک الموت الذي و کل بکم. (1)


بگو (شما نابود نمي شويد بلکه) فرشته مرگ شما
را مي گيرد.

پس قوام انسانيت و شخصيت هرکسي به همان
چيزي است که ملک الموت آن را قبض و توفي مي کند نه به
اجزاي بدنش که در زمين، پراکنده مي شوند.

1. سجده/11.

/ 342