برهان حکمت
در بخشخداشناسي توضيح داديم که آفرينش الهي بيهوده
و بي هدف نيست بلکه محبت به خير و کمال که عين ذات
الهي است بالاصاله به خود ذات و بالتبع به آثار آن که داراي
مراتبي از خير و کمال هستند تعلق گرفته، و از اين رو، جهان را
به گونه اي آفريده است که بيشترين خير و کمال ممکن،
بر آن مترتب شود. و بدين ترتيب صفت حکمت را اثبات کرديم که
مقتضاي آن اين است که مخلوقات را به غايت و کمال لايق به خودشان
برساند. ولي از آنجا که جهان مادي، دار تزاحمات است و خيرات و
کمالات موجودات مادي با يکديگر تعارض پيدا مي کند
مقتضاي تدبير حکيمانه اي الهي اين است که به
صورتي آنها را تنظيم کند که مجموعا خيرات و کمالات
بيشتري بر آنها مترتب شود، و به ديگر سخن: جهان، داراي
نظام احسن باشد. و به همين جهت است که انواع عناصر و کميت و
کيفيت و فعل و انفعالات و حرکات آنها طوري تنظيم شده که
زمينه آفرينش گياهان و جانوران، و در نهايت، زمينه
آفرينش انسان -که کاملترين موجودات اين جهاني است – فراهم
شود. و اگر جهان مادي طوري آفريده شده بود که
پيدايش و رشد موجودات زنده را ناممکن مي ساخت خلاف حکمت
مي بود.اکنون مي افزاييم: با توجه به اين
که انسان، داراي روح قابل بقاء است و مي تواند واجد کمالات ابدي
و جاوداني گردد آن هم کمالاتي که از نظر مرتبه و ارزش وجودي،
قابل مقايسه با کمالات مادي نيست، اگر حيات او منحصر به
همين حيات دنيوي محدود باشد با حکمت الهي، سازگار
نخواهد بود. مخصوصا با توجه به اينکه حيات دنيوي، توام با
رنجها و سختيها و ناگواريهاي فراوان است و غالبا تحصيل
يک لذت بدون تحمل اين همه رنج و زحمت، فراهم نمي شود
بطوري که حسابگران را به اين نتيجه مي رساند که تحمل
اين همه رنج و ناخوشي براي دستيابي به لذايذ
محدود نمي ارزدو و از همين محاسبات است که گرايش به پوچي
و بيهودگي پديد مي ايد و حتي کساني را
با وجود علاقه شديد فطري به زندگي، بسوي خودکشي
مي کشاند.راستي، اگر زندگي انسان جز اين نمي
بود که پيوسته زحمت بکشد و با مشکلاتي طبيعي و
اجتماعي، دست و پنجه نرم کند تا لحظاتي را با شادي و لذت
بگذراند و آنگاه از فرط خستگي