مقدمه
مساله ديگر اين است که آيا هريک ازايمان و عمل صالح عامل مستقلي براي سعادت ابدي است
يا مجموع آنها موجب سعادت مي شود؟ و هم چنين آيا
هريک از کفر و عصيان مستقلا موجب عذاب ابدي مي شود
يا مجموع آنها چنين اثري را خواهد داشت؟ و در صورت دوم، اگر
کسي تنها ايمان يا عمل صالح را داشته باشد فرجام او چگونه خواهد
بود؟ و همچنين اگر کسي تنها کفر ورزيده باشد يا مرتکب
گناهي شده باشد چه سرنوشتي خواهد داشت؟ و اگر شخص باايماني
مرتکب گناهان زيادي شده باشد يا شخص کافري اعمال
نيک فراواني انجام داده باشد آيا اهل سعادت خواهد بود يا
اهل شقاوت؟ و در هر صورت، اگر کسي بخشي از زندگي خود را با
ايمان و عمل صالح، و بخش ديگر را با کفر و گناه سپري کند چه
فرجامي خواهد داشت؟
اين مسائل از نخستين قرن ظهور اسلام، مورد بحث
واقع شد و کساني مانند «خوارج» معتقد شدند که ارتکاب گناه، عامل
مستقلي براي شقاوت ابدي است و بلکه موجب کفر و ارتداد مي
شود؛ و گروه ديگري مانند «مرجئه» معتقد شدند که وجود ايمان،
براي سعادت ابدي کافي است و ارتکاب گناه، ضرري به سعادت
مومن نمي زند.اما قول حق اين است که هر گناهي موجب کفر و
شقاوت ابدي نمي شود، هرچند ممکن است تراکم گناهان، موجب سلب
ايمان گردد. و از سوي ديگر، چنان نيست که با وجود
ايمان، هر گناهي بخشيده شود و هيچ اثر سوئي نداشته
باشد.