مبانی نظری تجربه دینی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
اينوفادارى مانع مىشود كه اتو به تمايزات پديدارشناختى ميان اين دو نوع تجربه توجهكند. به اعتقاد آموند، خطاى اسمارت و كسانى كه چون او مىانديشند، آن است كه گمان بردهاند اتو تنها با تكيه بر يافتههاى پديدارشناختى خود به قضاوت نشسته است، حال آنكه ديدگاههاى او درباره تجارب دينى و دستگاه الاهياتىيى كه بر اساس آن مىسازد، داراى بنيانهاى فلسفى خاصى است كه تأثير زيادى از انديشههاى فريس درآن مشاهده مىشود.به اعتقاد اتو، شهود جمالى دينى، نشاندهنده وضعيت خاص دين در روح انسان بهطور عموم بوده، منشأ و سرچشمه پنهان همه تجليات آن در طول تاريخ، و مبنا و پشتوانه ادعاى صدق آن و اين كه حقيقتِ غايى و متعالى است، مىباشد.(1) خلاصه آنكه اتو معترف است كه قول به اين كه تجارب دينىِ خدا باورانه و غيرخداباورانه(2) داراى اساس و بنيان واحدى در تجربه مينوى هستند، نمىتواند بااستناد به تحقيقات پديدار شناسانه حمايت شود. او نيز در واقع به دست آوردهاى پديدارشناسى در اين باره تكيه نكرده است، بلكه مىگويد: چون همه تجارب دينى، ازيك نيرو و قوه در روح انسان سرچشمه مىگيرد (همان قوهاى كه فريس آن را شهود جمالى دينى مىنامد و آن را راه سومى براى شناخت واقعيت مىشمرد) تفاوتهاى پديدار شناختىِ مشهود ميان اين تجارب نمىتواند آنها را كاملاً از يكديگر جدا سازد، بلكه نهايتاً بايد تجارب دينى را هم چون طيفى دانست كه به لحاظ شدت و ضعفِ ظهور احوالِ مينوى (همان احساسات و حالاتى كه به تفصيل، شرح آن گذشت) تفاوتهاى فراوانى در آن مشاهده مىشود؛ اما اين تفاوتها موجب نمىگردد اين تجارب، كاملاً مباين با يكديگر باشند؛ زيرا منشأ آنها يكى است؛ مثلاً احساس جلال و عظمت مىتواند چندان قوى و شديد گردد كه انسان وجود خويش را هيچ انگارد و چنان در جذبه امر مينوى فرو رود كه كاملاً خود را فراموش كند و در نتيجه، آن وحدتى را كه عارف از آن دممىزند، ببيند.حاصل آنكه ديدگاه اتو در باب وجود هسته مشترك ميان همه تجارب دينى، و اين كه